#خاطره_شھید 📚🔗
__________________________
بهنمازسیدكهنگاهمیكردمملائكرامیدیدمكهدر صفوفزیبای خویش او را به نظاره نشستهاند.
روبهقبلهایستادمامادلمهنوزدرپیتعلقات بود.
گفتم:"نمیدانم,چرامنهمیشههنگاماقامهنماز حواسمپرتاست."
به چشمانمخیره شد.
گفت: مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
بار دیگر خواندم، اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
منبع: كتاب همسفر خورشید
راوی: اكبر بخشی
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
همهرفتنیهستند.....🌱
چهخوبکهزیبابروی......💔
شهید احمد عطایی
#خاطره_شھید📕🔑
_______________
معمولا ناهار را از بیرون برایمان سفارش می دادند. اما احمد آقا برای ناهار به خانه می رفت. کلا به همسر و فرزندانش خیلی اهمیت می داد. دو تا پسر به نام های محمد علی و محمد حسین داشت. خیلی به محمد علی علاقه مند بود می گفت از اینکه به او غذا می دهم و لبخندش را می بینم خیلی لذت می برم. حتی وقتی غذای بیرون می خورد برای خانواده اش همان را می خرید. می گفت در روایات این مسئله اخلاقی تاکید شده است. در این مدتی که پیش او کار کردم مونتاژ مهتابی، نقشه کشی و تمیزکاری را از او یاد گرفتم. خیلی با دقت کار می کرد و معتقد بود چون برای مسجد کار می کند باید زحمت بیشتری بکشد. با وجود اینکه پول نمی گرفت با جان و دل کار می کرد.
شھیداحمداعطایی🌱
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات📿
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh