eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 🌹شهـــید حسن باقری سوار بلیزر بودیم. می‌رفتیم خط. عراقی‌ها همه جا را می‌کوبیدند. صدای اذان را که شنید گفت: نگه‌دار نماز بخونیم. گفتیم: توپ و خمپاره میاد. خطر داره. گفت: کسی که جبهه می‌یاد. نماز اول وقت را نباید ترک کنه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❇️ وقتی به گلزار شهدا می ‌رفتیم دست بچه‌ ها را نمی ‌گرفت و من علت این مسئله را جویا شدم، او گفت، در این مکان فرزندانی هستند که پدرانشان شهید شده و با این عمل من ممکن است آنها حسرت بخورند و ما که نمی ‌توانیم برای آنها کاری انجام دهیم، حداقل آنها را ناراحت نکنیم.... 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰وقتی به می ‌رفتیم دست بچه‌ ها را نمی ‌گرفت و من علت این مسئله را جویا شدم، او گفت: در این مکان فرزندانی هستند که پدرانشان شده و با این عمل من ممکن است آنها حسرت بخورند و ما که نمی ‌توانیم برای آنها کاری انجام دهیم😔 حداقل آنها را ناراحت نکنیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🧡 خیلی‌بہ‌امام‌زمـانﷻ ارادت‌داشـت! ازاین‌ارادتای‌خشک‌وخالی‌کہ‌نہ! همش‌دنبال‌مطالـعہ‌ درباره‌حضرت‌وشرایط‌ظھور وآمادگی‌برای‌ظھوربود ..! ‹انتظـار›محمـود، یہ‌‹انتظارواقـعی‌›بـود. محمودواقعاً دغدغہ‌امـام‌زمانش‌ روداشت ...🖇! 💙 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔷️ زندگی به سبک شهید عباس دانشگر ◽ مادر شهید: عباس من برای مردن حیف بود، او باید شهید می‌شد. هنگام دفن پیکرش به او گفتم شیرم حلالت که سربلندم کردی. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 زندگی به سبک شهید رسول خلیلی ▫️رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد. شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود. من میگم: شهادت خیلی سخت نیست، فقط یکم تمرین میخواد و مبارزه با نفس... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💟 🌕شهید مدافع‌حرم ☔️همسر شهید نقل می‌کند: نامزدی ما، چهارماه دوست‌داشتنی بود! تماس می‌گرفتم و با حالت دلتنگی می‌پرسیدم آخر هفته تهران می‌آیی؟ محمدحسین می‌گفت: باید ببینم چه می‌شود! چندثانیه بعد، آیفون به صدا درمی‌آمد و ایشون پشت در ایستاده بود! ☔️یادم هست یکبار دیگر میخواستم برای خرید به بیرون بروم. پول نداشتم. خجالت می‌کشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم. مشغول ورق‌زدن کتابم بودم که دیدم ۳۰هزارتومن پول لای آن است! از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشته‌اند؟ گفتند نه! مامانم گفت احتمالا کار محمدحسین‌آقاست. بعد از خرید، هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره می‌رفت و می‌گفت: نمیدونم! من؟ من پول بگذارم؟ ‌‎‌‌‌‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹 شورای ده برای تحويل يخچال و تلويزيون و... اسم می نوشتند و قرعه كشی می كردند اسم مادر حاج یونس در آمده بود. حاج یونس گفت: تا وقتی تمام مردم يخچال نداشه باشند مادر من يخچال نمی خواهد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 زندگی به سبک شهید رسول خلیلی ▫️رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد. شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود. من میگم: شهادت خیلی سخت نیست، فقط یکم تمرین میخواد و مبارزه با نفس... ‎‎‌‌‎‎ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨ یکی از دوستان می‌گفت: در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود، کنجکاو شدم و دنبالش رفتم؛ دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛ رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟ گفتند "ایشان پدرم هستند" حاج قاسم این‌طوری حاج قاسم شد. 🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷🕊 همیشه‌باوضوبود؛ -موقع‌شھادت‌هم‌باوضوبود🚶🏻‍♂! دقایقی‌قبل‌ازشھادتش‌وضوگرفت‌و، روبه‌من‌گفت‌:ان‌شاءالله‌آخریش‌باشه...! وآخریش‌هم‌بود💔(؛! شهیدمحمودرضا‌بیضایی‌ ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💟 🌕شهید مدافع‌حرم 📀راوے: همسر شهید 💜اقا میثم می‌گفت: «دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمانها وقتی به دنیا می‌آییم، امام حسین علیه‌السلام را راحت و همین جوری قبول داریم ولی در دوره جدید، بچه‌ها مفاهیم را اینطور قبول نمی‌کنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. 💛دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین چگونه‌اند. دوست دارم دخترم کتابخوان شود و کتابخوانش می‌کنم و از این طریق به او یاد می‌دهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند. گاهی هم به شوخی به من می‌گفت: «اگر بچه‌ی ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.» 💜دخترمان، حلما، ۱۷روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم خیلی مشتاقِ دیدنِ بچه بود ولی عشقش به حضرت زینب علیهاالسلام بیشتر بود. اگر بیشتر نبود، اول صبر می‌کرد بچه‌اش به دنیا می‌آمد و بعد می‌رفت اما دیگر هیچ‌چیز نمی‌توانست جلوی او را بگیرد.