eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
1_29524754.mp3
4.63M
🎵 ✨قدم قدم با یه علم ✨ایشالله اربعین میام سمت حرم 🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 
1_26343300.mp3
13.24M
🎵 ✨میخوام که با کرم بشم زینب زینب ✨پای تو محترم بشم زینب زینب ✨مدافع حرم بشم زینب زینب 🎤 🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#حجاب🌺🍃 💢خواهرم قبل از هرچیز استعمار از #سیاهی چادر تو میترسد تا #سرخی خون من. #شهید_محمدحسن_جعفرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_32791731.mp3
8.91M
🔳 (ع) 🌴دیگه نفس های آخرش 🌴نگاش منتظر مادرش 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣0⃣1⃣1⃣ 🌷 💠برشی از کتاب همسایه آقا.... 🔰در را که باز کردم از لب پاشنه ورودی روی پنجه ،چند دقیقه ای🕰 طول کشید تا از پله ها بالا آمد. یک نگاه به لباس هاش کردم و گفتم: پس چرا تنت نیست⁉️ 🔰لبخندی زد و گفت: سلام قرار نیست اهل شهر خبر دار بشن🔇 که من امروز سر دوشی گرفتم. زیر لب گفتم: آخه من خیلی تو این لباس ببینمت😔 و به بهانه آوردن یک شربت خنک🍹 رفتم توی آشپزخانه. همین طور که داشتم بین شربت آلبالو🍒 و آب یخ❄️ را با چرخش قاشق نقش می انداختم تا وسط هال آمدم، دیدم رفته توی اتاق و در را بسته🚪یکم گرفت اما به روی خودم نیاوردم و صداش کردم. 🔰 شربت برات آوردم، هنوز شربت با آب دست رفاقت نداده بود که علی میان قاب در اتاقش ایستاد👱 دستش را تا کنار خط ابروش بالا برد و به لبه کلاهش نزدیک کرد، پا کوبید و گفت: علی آقا عبداللهی در خدمت هستم. 🔰برای لحظه ای نمی توانستم چشم از و قامتش بر دارم😍 توی لباس زیتونی رنگ سپاه علی اکبری شده بود که در قامت بیشتر ازم دل می برد. 🔰جلوی شدن چشمهام را گرفتم، لبخند رو روی تمام صورتم مهمان کردم☺️ و زیر لب براش "لا حول ولا قوه الا بالله" خوندم. چقدر شیرین بود حظ این لحظه که پسرم به تن کرده بود. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گفتم: کاش میشد منم همراهت به بیام .🙏 لبخندے زد و پاسخی داد که قانعم کرد.🤗 گفت: هیچ میدونی سیاهی تو ، از خون من کوبنده تر است؟ همین را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده اے .💪 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh