🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه7⃣8⃣ 💠تنبیه رزمنده ....😢 🔸بچه های #گردان_کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج
🌷 #طنز_جبهه8⃣8⃣
💠 انفع المعارف
#قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه
🔸در پادگان #کرخه مستقر بودیم . #گرما 🌞 بیداد می کرد. برای در امان ماندن از تابش #سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم. اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد. از همه بدتر، زمین کرخه بود که #عقرب های زیادی داشت.
🔹همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند #عقرب پیدا می شد. عقرب ها اکثرا در #تابستان از زمین بیرون می آیند. به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد.
🔸یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به #دام می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم. عقربها از #کش خوش شان می آمد، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند.
🔹ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم. کم کم #شکار_عقرب بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت.
🔸 یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم. برای این کار یک #بیل و یک #آفتابه آب هم با خود بردیم.
🔹سرگرم کار خود بودیم که #روحانی گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید.
ظهر، حاج آقا بین دو #نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی پرداخت.
🔸بحث آن روزش درباره #خودسازی بود. از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد. نگاهی به ما کرد و گفت :
" به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید، عقرب بگیرید، دنبال گرفتن عقرب های #نفس_خودتون باشید "
🔹من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و #چیک نمی زدیم. عیسی نریمیسا که از بچه های #شوخ_طبع و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت. او رو به حاج آقا کرد و گفت :
" حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه #یاد می دهند که چطور #عقرب بگیرند "
با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند، همه بچه ها زدند زیر #خنده ....😄☺️
🌹شادی روح پر فتوح و مطهر
شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹
راوی : "شهید مصطفی رشیدپور "
گردان جعفر طیار (ع)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣1⃣1⃣ به یاد #شهید_میثم_نجفی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🍃🌹اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی #شوخ_طبع بود و سر به سر همه میگذاشت. خیلی #شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند.
🍃🌹یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش» چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم.
🍃🌹با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود».
🍃🌹«همیشه آقا میثم با من #شوخی میکرد و میگفت: "وقتی شهید شوم و برای مصاحبه پیش تو آمدند چه چیزی میخواهی بگویی؟" واقعا به بعضی از این #سوالات فکر نکرده بودم.»
#شهیدمدافعحرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهادت_شب_اربعین۹۴
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#الگوبرداری_از_شهدا🌷
🔺گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید مدافع حرم
🍃نماز خوندنش📿 با صفا بود و با عشق به نماز اول وقت اهمیت میداد. تو جمعی اگر کسی غیبت می کرد با ی نکته طنز حرف رو عوض می کرد باب غیبت🚫 رو می بست
🍃تو سخن گفتن بسیار #شوخ_طبع بود به خاطر همین خصلتش خیلی سریع افراد رو جذب می کرد و لوتی صفت بود😄
🍃فوق العاده به فکر کمک به قشر ضعیف بود بسیار تا بسیار سختی کش بود. عاشق اردو #جهادی در سخترین مناطق بود واعتقاد راسخ داشت که اگر اردو جهادی بره و ساخت و ساز انجام بده برات زیارت رو می گیره🤲
🍃وقتي #سوريه بود هرچي بهش ميگفتيم پسر برگرد پيش خانوادت ميگفت اينجا مهمتره. اينجا كارها دارم. بچه اش👶 دوماهه بود نديده بودش. دوهفته پيش خانوادش رفتن #دمشق زيارت اونجا واسه اولين بار بچه اش رو ديد😍
🍃اخرين مكالمه بيسيمش📞 بعد از مجروح شدنش ميگفت سلام من رو به آقا برسونيد. سلام من رو به #حاج_قاسم برسونيد. و بعد ميان و تير خلاص ميزنن بهش😭
🍃بيش از ٣سال تلاش كرد تا بتونه بره سوريه. تا اخرش رفت و به معشوق رسيد🕊💔
#شهید_غلامرضا_لنگری
#سالروز_شهادت
#شهادت_۵بهمنماه_۹۶
#منطقه_ابوکمال
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh