eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (8) 💠 راز انگشتی که سالم مانده بود 🔹چنــــد روزے مے شد ڪه در اطراف ڪانے مانگا
🌷 ☜ (9) 💠داستان یک خواب 🔸تقريباً اوايل سال 72 بود كه در ديدم در محور «پيچ انگيز» و شيار «جبليه» در روي تپه ي ماهورها، افتاده كه به صورت اسكلت كامل بود و استخوان هايش سفيد و براق✨🕊✨! 🔹 لباسي به تن داشت كه به كلي پوسيده بود. وقتي شهيد را بلند كردم، اول دنبال پلاك 🏷شهيد گشتم و پلاك را پيدا كردم، بسيار خوانا بود، سپس جيب شهيد را باز كردم و يك كارت نارنجي رنگ خاك گرفته از جيب شهيد درآوردم. روي كارت را دست كشيدم تا اسم روي كارت مشخص شد🔖 🔸 بنام فرزند «سهراب» از استان «فارس» كه يك باره از خواب بيدار شدم😦.خواب را زياد جدي نگرفتم ولي در دفترچه ام و را كه هنوز به ياد داشتم، يادداشت نمودم📝. 🔹 حدود دو هفته بعد به رفتيم، در محور شمال با برادران اكيپ مشغول گشتن شديم. من ديگر نااميد شده بودم، يك روز دمدم هاي غروب بود كه داشتم از خط بر مي گشتم. رفتم روي يك تپه نشستم و به پايين نگاه كردم. چشمم به يك شيار نفر رو افتاد👓. 🔸در همين حين چند نفر از بچه ها كه درون شيار بودند، فرياد زدند: ! شهيد! و چون مدت ها بود كه شهيد پيدا نكرده بوديم همگي نااميد بوديم. جلو رفتم، بچه ها، شهيد را از كف شيار بيرون آورده بودند، بالاي سر شهيد🌷 رفتم. 🔹ديدم شهيد كامل و لباسش هم پوسيده است. احساس كردم، برايم آشناست. وقتي جيب شهيد را گشتم، كارت او را درآوردم🏷 و با كمال حيرت ديدم روي كارت نوشته شده: !😳 🔸وقتي شماره پلاك را با شماره پلاكي كه در خواب ديده بودم مطابقت دادم، متوجه شدم همان شماره پلاكي است كه در ديده بودم، فقط تنها چيزي كه برايم عجيب بود نام بود😟! 🔹 من در خواب ديده بودم كه روي كارت نوشته: ولي در زمان پيدا شدن شهيد فقط نام محمدحسين جانبازي فرزند «سهراب» اعزامي از استان «فارس» ذكر شده بود. 🔸 اين جا بود كه احساس كردم لقب سيدي را از شهادت از (س) عاريت گرفته است! و جز اين نبود! 👌 🎤راوي : 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh