🌷شهید نظرزاده 🌷
اوایل جنگ بود و شهرها و مرزها دست عراق، با حسرت به ابراهیم گفتم یعنی میشه مردم ما راحت از این جاده ع
8⃣0⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰ریزبینی و دقت عمل👌 در مسائل مختلف از #ویژگیهای ابراهیم بود. این مشخصه، او را از دوستانش متمایز میکرد. فروردین ۱۳۵۸ بود. به همراه #ابراهیم و بچههای کمیته👥 به ماموریت رفتیم.
🔰خبر رسید، فردی که قبل از #انقلاب فعالیت نظامی داشته و مورد تعقیب میباشد در یکی از مجتمعهای آپارتمانی🏢 دیده شده. آدرس را در اختیار داشتم. با دو دستگاه خودرو🚙 به #ساختمان اعلام شده رسیدیم. وارد آپارتمان مورد نظر شدیم.
🔰بدون درگیری شخص #مظنون دستگیر شد👌. میخواستیم از ساختمان خارج شویم⬅️. جمعیت زیادی جمع شده بودند👥👥 تا فرد مورد نظر را مشاهده کنند. خیلی از آنها ساکنان #همان_ساختمان بودند.
🔰ناگهان #ابراهیم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبرکنید✋! با تعجب پرسدیم: چی شده⁉️ چیزی نگفت. فقط #چفیهای که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد👤 بازداشت شده بست.
🔰پرسیدم: ابرام چیکارمیکنی😕؟! درحالی که صورت او را میبست جواب داد: ما بر اساس یک تماس📞 و خبر، این آقا را بازداشت کردیم، اگر آنچه گفتند درست نباشد❌ #آبرویش رفته و دیگر نمیتواند اینجا زندگی کند.
🔰همه مردم اینجا به چهره یک #متهم به او نگاه میکنند. ⚡️اما حالا دیگر کسی او را نمیشناسد. اگر فردا هم #آزاد شود مشکلی پیش نمیآید⭕️. وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را #نشناخت. به ریزبینی ابراهیم فکر میکردم💭. چقدر شخصیت و آبروی انسانها در نظرش #مهم_بود.
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh