🌷شهید نظرزاده 🌷
«وحید فرهنگی» متولد 1370 در شهر #تبریز واقع در آذربایجان شرقی و فارغ التحصیل رشته مکانیک از دانشگاه
#راهپیمایی🚶 با #وحید
در روزهایی خاصی مثل ۲۲ بهمن ۱۳ آبان روز قدس لباس های #بسیجی می پوشید به قول دوستان تیپ می زد☺️
موقعی که موتور🏍 داشت با موتور و این اواخر با ماشینش بچه های پایگاه و موسسه رو که از شب قبل #هماهنگ کرده بود جمع می کرد و قرار مون تو راهپیمایی ها👥 جلوی موسسه قرآن و عترت علیهم السلام نور بود.👌
تو ماشین🚙 سرودهای حماسی باز می کرد و یکی یکی بچه ها را از مسجد یا حتی جلوی منزلشون برمی داشت و می آورد سرقرار. بنر و پرچمی🇮🇷 که قبلاً فراهم کرده بود پشت ماشین ش بود و از میدان شهاب کوچه باغ به خیل عظیم #راهپیمایان ملحق می شد.🌺
#شهید_وحید_فرهنگےوالا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقتی به فرودگاه #دمشق رسیدیم، شهید طهماسبی گفت:«حسین! تا میتونی این یکی دو روز بگیر #بخواب!» گفتم:
🍃🌺🍃🌺🍃
💢تازه #نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام #عید بود. خیلیها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویشها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلیها مهم است. اما عباس باید این #لذت را زیر پا میگذاشت.
💢آتش درونش هر لحظه #شعلهورتر میشد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همهچی هماهنگه»
💢یکبار با آن #شور و حالش زنگ زد و گفت:«حسین! گذرنامهها رو #هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از #خدامونه!»
💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق میافتاد. خیلی از #شهدا را به ایران آورده بودند و از بچههای ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ #دل_کندن_از_دنیا بود. و عباس از دنیا دل کنده بود.
✍نقل از:
حسین جوینده-همرزم شهید
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جوان_مومن_انقلابی وقتی خبر آسمانی شدن #ستار_اورنگ و #ابراهیم_عشریه رسید، ما بر اساس ویژگیهای اخلا
✍به نقل از #شهید_حسین_جوینده👇
💢عباس تازه #نامزد کرده بود که موضوع اعزام به سوریه جدی شد. نزدیک ایام #عید بود. خیلیها منتظرند که ایام عید فرا برسد تا از قوم و خویشها دیدن کنند. تعطیلات نوروز برای خیلیها مهم است. اما عباس باید این #لذت را زیر پا میگذاشت.
💢آتش درونش هر لحظه #شعلهورتر میشد. به من گفت:«عیدم باشه میام.» گفتم: «گذرنامه چی میشه؟» گفت: «همهچی هماهنگه»
💢یکبار با آن #شور و حالش زنگ زد و گفت:«حسین! گذرنامهها رو #هماهنگ کردیم، حاجی اجازه داده. ممکنه بیست و پنجم اسفند بریم، شایدم بیفته تو ایام عید. شما پاسپورتاتون آماده باشه که هروقت گفتن بریم.» گفتم:«ما که از #خدامونه!»
💢ماجرای رفتنمان به سوریه در شرایط بسیار سختی اتفاق میافتاد. خیلی از #شهدا را به ایران آورده بودند و از بچههای ما هم چند نفری به شهادت رسیده بودند. در چنین شرایطی رفتن به سوریه، نیازمندِ #دل_کندن_از_دنیا بود. و عباس از دنیا دل کنده بود.
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh