eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰سال ۸۷ هنگام جمع آوری خاطرات #شهید_ابراهیم_هادی دو نفر در این زمینه نقش فعالی داشتند 🌷 #همسفر_شهدا
‍ 8⃣5⃣ 🌷 🔰 ✅در فروشی کار می کرد بارها برای خرید فلافل جهت ها و ها پیش این پسر رفته بود 🌼سید می گفت این پسر باطن پاکی داره و باید جذب بشه ✳️بارها باهاش صحبت کرد تا اینکه در اولین شرکت کرد و حضورش سرآغازی شد برای پروازش ... 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰 💠 تمام شده بود ✳️ نگاهش به یک کلاه آهنی دوران بود. 🌼سيد گفت: اگه دوست داری بذار رو سرت همین کار رو هم کرد و گفت: به من مياد؟ سيد لبخندی زد و گفت: ديگه تموم شد، برای هميشه سرت كلاه گذاشتند! 🌸همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. ✅ ، همان بود كه او را جذب مسجد كرد و بعدها اسوه و الگوی بچه های مسجدی شد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر بار که پیش ما می‌آمد متوجه می‌شدم که تغییرات #روحی و درونی او بیشتر از قبل شده👌. تا اینکه یک روز
6⃣6⃣5⃣ 🌷 🔹سید علی گفت: چی شد این طرفا اومدی⁉️ او هم با که داشت گفت:‌ داشتم از جلوی مسجد🕌 رد می‌شدم که دیدم مراسم دارید. گفتم بیام ببینم که شما را دیدم. 🔸سید علی خندید😄 و گفت: پس تو رو دعوت کردن💌.بعد با هم شروع کردیم به وسایل مراسم. یک مربوط به دوران جنگ بود که این دوست جدید ما با تعجب😟 به آن نگاه می‌کرد. 🔹سید علی گفت:‌ اگه دوست داری بگذار روی .او هم کلاه ⛑را گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد⁉️ 🔸سید علی هم لبخندی زد و به گفت: دیگه تموم شد برای همیشه سرت کلاه گذاشتند😄. 🔹همه خندیدیم.⚡️ اما واقعیت همان بود که گفت: این پسر را گویی شهدا🌷 در همان مراسم . 🔸 همان هادی ذوالفقاری بود که او را جذب مسجد کرد و بعدها اسوه و الگوی بچه‌های مسجد شد✅. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادر شهید ذوالفقاری🌷 🔰علمای نجف در مراسم چهلم او می‌گفتند: #شهیدذوالفقاری شجاعت زیادی داشت و بعد از
2⃣6⃣8⃣ 🌷 💠طلبه لوله کش 🔰هادی متوجه شد که بیشتر دوستان ، از خانواده‌های مستضعف نجف هستند و در منازلی🏠 زندگی می‌کنند که آب لوله کشی نداشت🚱 و بضاعت مالی برای لوله کشی نداشتند. برای همین به آمد و چند روزی در مغازه یکی از دوستانش ماند و لوله کشی را یاد گرفت. 🔰هرچه لازم داشت را تهیه کرد و راهی شد🚌 بعد از ظهرها بعد از کلاس درس لوله تهیه می‌کرد و به خانه می‌رفت. از خود طلبه‌ها کمک می‌گرفت و منازل مردم مستضعف، ولی مومن👌 نجف را آب می‌کرد. 🔰هادی شهریه و هیچ مزدی💰 برای لوله کشی نمی‌گرفت🚫 یکبار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمی‌گیری⁉️ خُب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم و... خندید و گفت:‌ خدا خودش می‌رسونه☺️ 🔰سرش داد زدم و گفتم: یعنی چی خودش می‌رسونه؟ ما هم بچه آخوند هستیم و این را شنیده‌ایم. ⚡️اما آدم باید برای کار و زندگیش برنامه‌ریزی کنه👌 تو پس فردا می‌خوای زن بگیری و... 🔰هادی دوباره لبخند زد😊 و گفت: آدم برای باید کار بکنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت داشتیم برامون می‌فرسته✅ بعد مکثی کرد و عجیبی را برایم تعریف کرد. 🔰گفت: یه شب🌙 تو همین خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم🕌 و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا (ع) نزدم. همین که به ضریح چسبیده بودم یه به شانه من زد و گفت:‌ آقا این پاکت💌 مال شماست. 🔰برگشتم و دیدم یک است که او را نمی‌شناختم. بعد هم بی‌اختیار پاکت را گرفتم📩 بعد از راهی منزل شدم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول💵 داخل آن پاکت است. 🔰هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: ، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ، ولی با ایمان✨ کار می‌کنم. هم هروقت احتیاج داشته باشم برام می‌ذاره تو پاکت و می‌فرسته📨 📚برگرفته از کتاب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#وصیت_شهید✍ جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم، اول #جهاد_نفس
السلام علیک یا اولیاء الله 🔰می گفت: آدمی که ساکن شده نمی تواند جای دیگری برود. شما نمی دانید زندگی در کنار مولا💞 چه لذتی دارد. 🔹شیخ هادی به مدت سه سال📆 جهت ادامه ی تحصیلات در شهر نجف اشرف سکونت داشت. از زمانی که ساکن نجف شد، به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد. 🔸مراقب بود که کارهای انجام ندهد. هادی آن قدر زندگی در نجف را دوست داشت که می گفت: بیایید همه برویم آنجا زندگی کنیم😍آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت: قلب♥️ آدم در یک جور دیگر می شود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh