🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 #خادم شدن به پیراهن خادمی و چسباندن #پلاک_خادمی بر روی سینه نیست❌ #خادم_الشهدا بودن 👈یک
#نوکـری_ائمـــه
📝چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس📚 حاضر نمی شد🚷 خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم #آقاحجت چرا سر کلاس نمیای⁉️ پاسخ داد: که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهر حال سر #کلاس بیایین، گفت نوکری اهل بیت💖 رو دارم برام #کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن.
📝برام عجیب بود😟 چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام #محرمه شاید تو حال و هوای محرمه🏴 این حرفو می زنه. دوباره گفتم: این روزا هر جا برید #سرکار باید مدرک📃 داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار #نوکریم، درسمم می خونم. همین نوکری رو ادامه می دم و به همه جا می رسم🕊
📝این مطلب خیلی ذهنمو💬 درگیر کرده بود تا روزی که #شهید_شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(ع) گرفت😔 و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش #بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی #اهل_بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن.
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
#خادم_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا ♥️ #خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی ↲به روایت همسرشهید 6⃣ #قسمت_ششم 💟روزای اول #ازدواج یه رو
❣﷽❣
📚 #رمان
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
7⃣ #قسمت_هفتم
💟از همون اول ازدواجمون طوری برنامه ریزی میکرد که اگه کم و کاستی تو خونه بود لیست برمیداشت📝 و میرفت خرید میگفت: شما سختته بخوای بری بیرون خرید کنی. من که بیرونم هر چی لازم باشه میخرم تا به زحمت نیفتی همین قد که تو خونه زحمت میکشی #کافیه...
💟یه بار زمستون بود. سرمای سختی خورده بودم با وجود مشغله زیاد زودتر از همیشه اومد خونه #سوپی رو که از صبح بار گذاشته بود تو ظرفی کشید و نشست کنارم. من که از صبح تو رختخواب بی حال بودم. با وجود بی اشتهایی یه قاشق سوپ🍲 از دستش خوردم. اونقده خوشمزه بود😋 که حالمو کلا تغییر داد و از اون کسلی دراومدم
💟گفتم: واااای چقد خوشمزه شده
دستت درد نکنه. تو اصلا کی وقت کردی سوپ درست کنی⁉️ گفت: آخه خانوم گلم مریض شده باید ازش پرستاری کنم دیگه شرمندم که سرکار بودم و نتونستم ازت مراقبت کنم تو که مریض میشی حال #منم میگیره
💟این سوپو با #عشق به همسرم♥️ پختم تا عزیزم زودتر حالش خوب شه
دستپخت #عشقه بخور جون بگیری. گفتم: پس تو هم بخور دلم نمیاد تنهایی بخورم. خندید و پا شد یه کاسه و قابلمه سوپ و سفره رو آورد کنار رختخوابم گذاشت. هر دو خنده مون گرفته بود😄 واسه خودش سوپ کشید و گفت: حالا خیالت راحت شد...؟ بخور سوپتو اینقدم منو لوس نکن، دل کندن سخت میشه هااااا😉
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh