eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸تقریبا یک سال قبل یکی از #همسایه ها نون🍞 پخته بود و چندتایی هم برای ما آورده بود. گذاشتم لای سفره ک
💠روحیه خوب و پرنشاطی داشت یکبار دیدم در حرم #حضرت_رقیه(س) برای زائرین چایی☕️ میریزد 💠رفتم کنارش👥 هم صحبت شدیم گفت:فلانی، من تا #شهید_نشم برنمیگردم🚷 #شهید_حامد_جوانی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۶۵ استاد پرهیزگار .MP3
1.1M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه آل عمران✨ #قرائت_صفحه_شصت_وپنجم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#دوخط_رفاقت رفیق خوب نميگه این #راه_خوب رو برو! دست رفیقش را می گیره و میگه بیا با هم بريم! #شهید
وصیت #شهید_محسن_حججی به بانوان: 🔰همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید، آن زمانی که #حضرت_رقیه (سلام الله) خطاب به پدرش فرمودند: 🔸غصه ی #حجاب من را نخوری بابا جان 🔹چادرم سوخته ⚡️اما به سرم #هست هنوز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🏴🏴🏴🏴 در روز شهادت #حضرت_رقیه(س) یادی هم کنیم از مدافعان حریم عشقـ❤️ آنان که در مسیر آسمان قدم گذاشتند و عاقبت به خیر شدند👌 🍂هر که حافظ حریم اهل #حَرَمت است 🍂عاقبت #زهیر می‌شود 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 مسیرهای زمینی زائران #اربعین حسینی از مرزهای ایران #حب_الحسین_یجمعنا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸شهید رسول پورمراد🌷 ۲۶ اسفند ماه🗓 سال ۶۷ در #تاکستان متولد شد دارای ۴ برادر و ۴ خواهر. 🔹 چند ماهی ب
بے قـراری و شوق پرواز🕊 از چهره ات😍 مےبارد... خستگے را خستہ😪 ڪردی #افلاڪیان_خاکے ... صورت هاے #غبارگرفتہ نشانه دو چیز است؛ ⇜خستگـے از دنیا ⇜و #اشتیاق_بہ_شهـادت... خاطرت جمع که در قلب پریشان منی♥️ #شهید_رسول_پورمراد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ همه جا غرق دعا می شوم از #آمدنت معنی اشک ودعا چيست برايم بنويس خون دل خوردنت از بارگناهان من است معنی #شرم وحيا چيست برايم بنويس #اللهم_عجل_ولیک_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁تکیه گاهم اگر #تـو باشی به تمام تلخی های دنیا لبخند می زنم و غمـ💔ـی ندارم ... 🍁منحنی لبخندت😍 هزار #درد را درمان می کند ... آرامش #با_تـو معنا پیدا می کند♥️ #شهید_سعید_سلمان #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_10854925.mp3
1.33M
🎧اونی نیستیم که نشون میدیم😔 🎤حجت الاسلام #رنجبر #بسیارعالی👆 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_مهدی_حسینی🌸 #سالروز_شهادت }• 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
@shahed_sticker۴۴۱.attheme
143.9K
• #شهید_مهدی_حسینی • #تم_رفیق_شهید 📲 • #تم 🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇 ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🔻فرمانده نیروی انتظامی گفت: 🔹 #نیروی_انتظامی در کنار نیروهای مسلح و مردم حافظ #امنیت کشور است👌 🔸امیدواریم بتوانیم در آینده بیشتر از گذشته، این #خدمتگزاری و ارادت به نظام و مردم را به اثبات برسانیم✅  📆شنبه/13 مهر /1398 #هفته_نیروی_انتظامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷| وقتی #دلمان می گرفت و می خواستیم بیرون از خانه دوری بزنیم، اولین پیشنهادش مزار شهدای #گمنام کُهَن
🔰نوبت پرواز...🕊 🔹برای اعزام به #سوریه اقدام کرده بودم. مدتی مشغول دوره‌های آموزشی بودیم تا برای اعزام🚌 آماده بشیم. بعد از اتمامِ دوره و آموزش‌های صعب و سنگین، انگار بالاخره #وقتش رسیده بود. 🔸چند باری برای اعزام اعلام آمادگی کردیم اما نشد 😔 تو جمع بچه های #هیئتی قدیمی بودیم. از اینکه چرا علیرغم چند بار اعلام آمادگی هر دفعه پرواز🛩 کنسل میشه، #شاکی بودم. 🔹یک ریز غر غر میکردم که دستی اومد روی دوشم و گفت : #صبرکن، زمانش می رسه. از سمت دیگه، محمد آقا دست گذاشت روی شونه ی راستم و گفت: منم مثل تو ام، ولی می دونم دستهای کوچیک میتونه گره های بزرگ رو باز کنه. متوسل شو به #خانم_رقیه (س) ... #شهید_محمد_آژند🌷 در همایش حضرت رقیه (س) #کهنز_محرم ۱۳۹۴ راوی همرزم شهید ✍ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۶۶ استاد پرهیزگار .MP3
1.06M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه آل عمران✨ #قرائت_صفحه_شصت_وششم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
پای روضه های #محرم قد کشیدند و آن ها چه‌ خوب شنیده بودند صدای ... #هل_من_ناصر حسین را😔 از شام بلا
ولادت: 15آذر1370 شهادت: 21فروردین95 بازگشت پیکر: ایام عیدغدیرسال1397 🔰روایتی از رشادت مدافع حرم   #شهید_سید_سجاد_خلیلی در عقب آوردن جنازه⚰ شهید بواس از زبان یکی از #همرزمانشان 🔹من با موتور🏍 راه افتادم. وسط راه، با خمپاره💥 بارانی که بر سرمان می ریختند، زمین خوردم و #پایم آسیب دید. تویوتا نگه داشت. #سیدسجاد پرید پایین و چفیه اش را به پایم بست. بعد هم خودش پرید عقب تویوتا و جایش را جلوی ماشین🚗 به من داد. 🔸با رسیدن به خط، سیدسجاد، پیشقدم شد و جلو رفت. #بواس و برادری از #لشکرفاطمیون شهید🌷 شده بودند. دشمن با تانک و #نفربر لحظه به لحظه جلوتر می آمد. دقیقه ای نبود که چند خمپاره💥 کنار دستمان نخورد. 🔹سید سجاد رفت و بواس و برادر افغانی را روی #پتو گذاشتند و به عقب منتقل کردند. اگر سید سجاد این کار را نمی کرد❌ جنازه ی این دو نفر👥 هم مانند دیگر جنازه هایی که در دست #تکفیری ها ماند، هرگز به میهن باز نمی گشت. #شهید_سیدسجاد_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هادی می گفت: یکبار در #نجف تصمیم گرفتم که #سه_روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلاً نخورم تا ببینم مولای ما #امام_حسین(ع) در روز عاشورا چه حالی داشت😔. این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد😓. وقتی خواستم از خانه🏡 بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رفت. همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که #نمی_توانستم روی پای خودم بایستم. #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠خاطرات خودنوشته شهید 🔸صبح موقع بیرون آمدن از خانه🏡 #مامان مثل هر روز تا پشت در ورودی آمد. کلی هم سفارش کرد که #مراقب خودت باش. من این بدرقه کردن های مامان را خیلی دوست دارم❤️ 🔹مسیر راه مدرسه🏘 درست از جلوی پایگاه #بسیجی رد می شد که مامان عضو فعال آن بود👌 یاد روزهایی افتادم که کوچک تر بودم، اگر کاری پیش می آمد، می رفتم جلوی در، صدایم را کمی #مردانه تر می کردم و می گفتم: #یاالله. می شه خانم افراز رو صدا کنید. 🔸گاهی خانم ساسانی یا خانم نظری جلوی در🚪 می آمدند، به خاطر شناختی که اخلاق من داشتند، #شوخی می کردند، می گفتند: این صدای مردونه چیه⁉️ تو که هنوز #کوچیکی، یاالله برای چی می گی؟ 🔹از همان بچگی خیلی روی ارتباط با #نامحرم حساس بودم💥حالا هم بزرگتر شدم، حساسیتم #بیشتر شده. همیشه از خدا می خواهم, کمک کند که این اخلاقم را #حفظ کنم🙏 📚 #رفیق_مثل_رسول #شهید_رسول_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_بیست_وششم 6⃣2⃣ 🍂_ببخشید مزاحمتون شدم شرمنده امیدوارم درباره من فکر بدی نکنید.
❣﷽❣ ♥️ ⃣2⃣ 🍂روزها می گذشت و یک لحظه نمی توانستم از ذهنم دورش کنم. چند بار به بهشت زهرا رفتم.🌷 چند ساعت همان جا به انتظار نشستم. اما از او خبری نبود. یک بار در کلاس معارف دانشگاه درباره ی شنیده بودم. نذر کردم اگر دوباره او را ببینم را بخوانم. فکر می کردم خدا بخاطر نماز خوان شدنم او را دوباره سر راهم قرار می دهد. اما بیفایده بود... 😔 🌿هر روز بی تاب تر می شدم💗 گاهی در خواب اتفاقات آن روز را میدیدم و همان جملات را از زبانش میشنیدم. "اکثر آدم هایی که میان اینجا یه گمشده ای دارن... " راست میگفت. من هم ای داشتم. باید همانجا پیدایش می کرم. 🍂مادر و پدرم نگران بودند. نمیدانستند چه اتفاقی افتاده. فقط چند باری غیر مستقیم گفتند دچار افسردگی شده ام و باید تحت نظر مشاور باشم. اما زیر بار نمی رفتم. محمد هم کم کم متوجه پریشانی ام شده بود. به پیشنهاد خودش یک روز باهم سر خاک قرار گذاشتیم. 🌿تا آن روز چیزی از آن دختر و احساساتم نگفته بودم. مثل همیشه زودتر از قرار آمد. وقتی رسیدم آنجا بود. _ سلام آقای رضای گل. خوبی؟😊 + سلام. ممنون. تو خوبی؟ _ الحمدلله. مقدمه چینی کنم و صغری کبری بچینم؟ یا یهو برم سر اصل مطلبی که بخاطرش قرار گذاشتم؟ + برو سر اصل مطلب. _ عاشق شدی؟😉 🌿از رک و صریح بودنش شوکه شدم... تا بحال درباره ی چنین مسائلی باهم صحبت نکرده بودیم. نمیدانستم اسم این احساس را چه میگذارند. نمیدانستم چطور متوجه شده. گفتم: + نمیدونم.😔 _ رنگ رخسارت که خبر میدهد از سرّ درونت.☺️ + نمیدونم اسمش چیه. ولی...😔😢 🍂چشمهایم اشک آلود شد. محمد مرا در آغوش گرفت و گفت: _ از سر و روی پریشون و رنگ زردت مشخصه گرفتار شدی. ولی پسر خوب این چه قیافه ایه برا خودت درست کردی؟ مثلا تو خوش تیپ مایی.😄 حالا بگذریم از اینا. اومدم اینجا بگم اگه دلت میخواد دربارش حرف بزنی من حاضرم شنونده باشم. + نمیدونم چی شد. یه روز همینجا نشسته بودم. یکی اومد و صدام زد. یه غریبه ی آشنا... دوباره همینجا دیدمش. چند کلمه حرف زد. یه آتیشی به جونم افتاد و رفت. حالا نمیدونم باید چیکار کنم. وقتی دور می شد اشکام میریخت محمد.😢 نمیدونم چرا. نمیدونم کی بود. نمیدونم چی بود. فقط آشنا بود. مطمئنم آشنا بود. 🌿دوباره چشمهایم پر از اشک شد. محمد با لبخند روی دستم زد و آهی کشید. بعد از چند ثانیه سکوت گفتم : + همینجا از یه خواستم دوباره ببینمش. ولی دیگه نیومد. نذر کردم اگه ببینمش نمازخون بشم. بخدا اگه سر راهم قرار بگیره میخونم. _ حالا بیا یه قرار دیگه ای با خدا بذار. تو نمازخون شو. بعد از هر نماز دعا کن خدا دوباره اونو سر راهت قرار بده.👌 + ولی کردن که اینجوری نیست. _ دیدی وقتی تو در حق کسی خوبی کنی اونم سعی می کنه خوبیتو برات جبران کنه؟ حالا تو بیا و اول نذرتو ادا کن. بعد امیدوار باش که حاجتتو بگیری. + اگه نماز بخونم ولی دیگه نبینمش چی؟ آخه تا کی بخونم؟ تا کی منتظر باشم؟ _ یه مدت بخون. اگه ندیدیش دیگه نخون. 🍂حرفش به دلم نشست.. و پیشنهادش را قبول کردم. تا آن روز فقط چند باری در حرم نماز خوانده بودم. به نمازهای یومیه مسلط نبودم. خجالت می کشیدم به محمد بگویم که ترتیب و جزییات نماز ها را بلد نیستم. در کتاب ها جستجو کردم و یاد گرفتم. اوایل برایم بود اما کم کم بیشتر شد. بعد از نماز از صمیم قلب برای دیدار مجددش دعا می کردم. 🌿یکی دو هفته گذشت. کمی شدم. انگار هربار که قامت میبستم بار غصه برای دقایقی از شانه ام برداشته می شد. اما هنوز دلم بی تاب بود و مرتب به می رفتم🚶 ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh