🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 73 #استاد_پناهیان #مبارزه_با_راحت_طلبی 1 ♨️اولین قدم 🔷 اولین قدم برای خودسازی،
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 74
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی 2
♨️راحت طلبی
💢 راحت طلبی از اولین خواسته های یه انسان هست.
🔺یه بچه زمانی که به دنیا میاد، قبل از اینکه دنبال لذّت باشه، دنبال راحتی هست.
🔷 اولین کاری که میکنه اینه که تا میبینه گرسنش هست، احساس ناراحتی میکنه و صدای گریه ش بلند میشه!👶🏻
👥 راحت طلبی از ابتدایی ترین تمایلات انسان هست و معمولا «تا آخرین لحظات زندگی هم با انسان میمونه».
🔺ریشۀ بسیاری از مشکلات و گرفتاری های فردی و اجتماعی هم همین راحت طلبی هست.
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_64803550.mp3
6.43M
🎧پادكست هاي صوتي2⃣
🌼امام مهدي عج در قرآن🌼
🎤 #استاد_اباذری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_سی_وهفتم 7⃣3⃣ 🍂مشغول مرتب کردن کاغذها بودم که ناگهان لابلای آنها چشمم به کاغذی
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_سی_وهشتم 8⃣3⃣
🍂بعد از دوهفته محمد از شهرستان برگشت دی ماه بود و به پایان ترم نزدیک میشدیم از جزوه ها عقب افتاده بود به خاطر این که کمکش کنم بعد از کلاس در کتابخانه با هم درس می خواندیم و رفع اشکال میکردیم. فشار درس ها زیاد بود از طرفی هم از دست دادن پدربزرگش هم اذیتش میکرد💔 به همین خاطر درباره #فاطمه حرفی نزدم تا فکرش بیش از این درگیر نشود. با نمرات به قول خودش ناپلئونی آن ترم را پاس کرد
🌿پس از پایان ترم چند باری خواستم سر صحبت را باز کنم اما جرات نمی کردم😥 در این یکسالی که از دوستیمان می گذشت کم کم ظاهرم طرز حرف زدنم لباس پوشیدنم تحت تأثیر محمد قرار گرفته بود طبق معمول یک روز با هم سر خاک #شهدا رفتیم
🍂هوا سرد شده بود بعد از اینکه فاتحه خوانده ایم رو به من کرد و گفت:
_راستی رضا من یادم رفت بپرسم اون شبی که پدربزرگم فوت کرد اومده بود خونه ما؟؟ خواهرم می گفت: دوستت بایک رنوی سبزی اومده بود کارت داشت تا صبح هم سر کوچه تو ماشین خوابید چیکارم داشتی؟
🌿+راستش اون شب یه مهمونی دعوت بودند به خاطر اینکه به خاطر اینکه زیر بار #مشروب خوردن نرم با عموم بحثم شد مجبور شدم از مهمونی بیام بیرون. خانواده من خیلی شاکی شده بودند جایی رو نداشتم برم بی اختیار آمدم سمت خونه شما که خواهرت گفت نیستی🙁
_عجب ... واقعاً شرایط سختی دارید ولی مطمئن باش #خدا اجرت رو بهت میده
🍂سعی کردم از فرصت استفاده کنم و بحث را به سمت #فاطمه هم گفتم:
_راستی من نمیدونستم تو خواهر داری😁 فکر کردم تک بچه ای ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_سی_ونهم 9⃣3⃣
🍂 +خب پیش نیومده بود که چیزی بگم. #فاطمه آبجی کوچیکه منه وقتی پدرم شهید شد🌷 بچه بودیم من ده ساله بودم فاطمه هم تازه می رفت کلاس اول؛ خیلی بابایی بود از غصه شبی که فهمید #شهید شده تشنج کرد خدا خیلی رحم کرد که چیزیش نشد
_خدا را شکر. راستی من اون روز که رفتم از تو کشوی میز برگه ها📑 رو بردارم یه ورقه لابلای پروژه ها بود که فکر کنم مال #خواهرت باشه چون خط تو نیست
🌿دستخط فاطمـ♥️ـه را از کیفم بیرون آورده و به محمد دادم برگه را از من گرفت خواند خندید و گفت:
+آره این دستخط خواهرمه. دلنوشته های خوبی داره گاهی که برام میخونه واقعا بهش حسودی می کنم😅 اینا از بابام به ارث برده
🍂لبخندی زدم و سکوت کردم. سرد بود دست هایم را توی جیبم کردم. حالا که حرف #فاطمه میان آمده بود دلم میخواست همه چیز را به او بگویم. اما از واکنش محمد میترسیدم دلم نمی خواست دوستی ام با او خدشه دار شود این بهترین رابطه دوستانه ای بود که در عمرم تجربه میکردم.
🌿به یک نقطه خیره شدم. مشغول فکر کردن💭 بودم. نمیدانستم چه کنم چطور سر حرف را باز کنم !! چند دقیقه گذشت ناگهان محمد دستش را جلوی چشمانم تکان داد و گفت:
+الو ... حواست کجاست؟! به چی فکر می کنی رفیق؟!
سرم را بالا آوردم و نگاهش کردم و گفتم:
_محمد .. من ... میشه ... یعنی میتونم
🍂 نتوانستم ادامه دهم، کم آوردم و ساکت شدم. محمد از کلمات بی سر و سامانم فهمیده بود اتفاقی افتاده گفت:
+با من راحت باشه. همون جور که من باهات راحتم چی شده؟؟
گونه هایم گل انداخته بود☺️ افکارم را سر و سامان دادم و گفتم:
_به نظرت من چجور آدمیم؟
🌿+این سوال خیلی کلیه ولی خلاصه رو بخوام بگم تو یه پسر مهربون و محکمی که برای ارزش ها می جنگید از همون اول که رفتار تو در مقابل آرمین دیدم خیلی چیزا دربارت متوجه شدم. ولی وقتی تصمیم گرفتیم ماشینتو دانشگاه نیاری تا بقیه فکر نکنند تو خیلی خاصی و از طبقه مرفه جامعه هستی. روت حساب ویژه ای باز کردم به نظرم این کار خیلی مردانگی و جدیت میخواست در کل از اینکه باهات هستم احساس خوبی دارم😍
🍂_ممنون منم همینطور♥️
+خب حالا چی میخواستی بگی؟ اون همه فکر کردن فقط برای پرسیدن نظر من درباره خودت که نبود !! 😉
_میشه یه قولی بدی؟
+چی؟
_اینکه وقتی حرفامو زدم بازم سر دوستی با من وایسی 🙏
🌿لبخند زد و گفت:
+چشم
دوباره چشم هایم را به زمین دوختم چانه ام را توی شال گردنی که دور گردنم پیچیده بود کردم و با صدای آهسته گفتم:
_من اون دختری که #عاشقش♥️ بودم رو پیدا کردم ....🙊
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
YEKNET.IR -salahshoor_01.mp3
5.21M
#واحد احساسی
#شهـــدا
🍃اون گلهای یاسی🌸
که لاله لاله #جون دادند
🍃رسم #عاشق شدن
به ماها نشون دادند🌷
🎤مهدی #سلحشور
👌فوق زیبا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣نامت شروع فصـ🍂ــل
☆•★هر #عاشقانه ی توست
❣حتی اگر نباشی 👤
☆•★باران بهانه ی #توست
❣در #خواب های تلخم
☆•★کابوس را شکستـ⚡️ـم
❣آنجا چه جای کابوس⁉️
☆•★این آشیانه ی #توست
❣دلتنگ💔 می نویسم
☆•★یک صفحه از دلم را
❣حتی اگر #نباشی
☆•★این خانه خانه ی توست....😔
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_721038705925555425.mp3
4.61M
🎧 فایل صوتی
🎙واعظ: حاج آقا #عالی
🔖 عبودیت و بندگی 🔖
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در پیاده روی #اربعین خیلی ساده بهش گفتیم : یه #جمله_ناب بگو ! فڪرش را هم نمیڪردیم ڪه سال بعد، به یا
#اللهم_ارزقناتوفیق_شهادة
نمے خـواهم دگر #آسایشم را
بیـــا بر هم بـزن #آرامشم را
#شهـادت ای هُمای آسمانے
اجابت ڪن ،اجابت #خواهشم را
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#سالروز_شهادت🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#اللهم_ارزقناتوفیق_شهادة نمے خـواهم دگر #آسایشم را بیـــا بر هم بـزن #آرامشم را #شهـادت ای هُمای
7⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰جوانی فعال وسرزنده بود و در #بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت میکرد.از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشتم 👌به عنوان راوی #راهیان_نور درشلمچه حضور پیداکرد.
🔰همیشه #خاطرات_شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه میکرد ومرتب درمورد خاطرات عمو وپسرعموی #شهیدش از پدرش میپرسید❓
🔰بیان شیوا،دلنشینــ😌 وجذابش باعث شده بود که اگر #یکبار به سخنرانی میرفت, دوباره دعوتش میکردند، اما #اخلاص این شهید🌷باعث شده بود که علاقه نداشته باشد به جاهایی برود که او را میشناختند وبه #مناطق_محروم میرفت.
🔰برای#اعتکاف هم، جنوب کرمان وزابل را انتخاب میکرد، بااینکه مسیرها دور🏜 وسخت بود ولی با دوستان روستایشان👥 به همین مناطق میرفت.
🔰ازخصلت های #خوب دیگر شهید این بود که: وابسته به دنیا وتعلقاتش نبود📛
بسیار #بااخلاق، خوش برخورد وبا گذشت بود. او بیش از یکسال دوره آموزشی و #نظامی دید و هر دوره ی سه ماهه ای که طی میکرد، جواب میشنید که به مهارت لازم نرسیدی😔
💥اما ناامید نمیشد ودر دوره ی دیگه ای شرکت میکرد.👊
🔰چون سنش کم بود، به #سوریه اعزامش نمیکردند ولی #شهیدسعید دست بردار نبود و از هر دری وارد شد تا درنهایت توانست👌 به سوریه اعزام شود...
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۴۸۱.attheme
318.6K
• #شهید_سعید_بیاضیزاده
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰ای شهيـــ🌷ـــد #سالروز_شهادتت باز هم بهانه ای شد برايم تا از تو بگويم 🔰تويي كه از جنس #ما بودي ✓دا
💢حضور امیر سجاد علیجانی، فرزند شهید مدافع وطن و جانباز مدافع حرم میثم علیجانی 🕊🌷 در پیاده روی #اربعین
#اربعین_۹۸
نائب الزیاره
🕌بین الحرمین 🕌
السلام علیک یا ابا عبدالله😭
دردانه ی شهید
#شهید_میثم_علیجانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۷۴ استاد پرهیزگار .MP3
970.7K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه آل عمران✨
#قرائت_صفحه_هفتاد_وچهارم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷نگاه گن به #بیکران، به کهکشان به قابِ مــ🌝ـاه و آسِمان به روزها، به تابِشِ رنگین کمــ🌈ـان 🌷 #نگاهَ
🔰دیدار آخر
🔻مادر شهید
🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم.
🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم
🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.
#شهید_محمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_روح_الله_طالبی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣5⃣1⃣ به یاد
#شهید_علیرضا_قبادی🕊❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_علیرضا_قبادی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همرزم شهید علیرضا قبادی
🔰بنده اولین باری که به منطقه اعزام شدم با #شهید_قبادی آشنا شدم؛ با شهید🌷 در منطقه بودم که ناگهان بیسیم📞 زدند که دشمن به ماشین یکی از بچهها حمله کرده است و متاسفانه تعدادی از بچه ها #شهید یا مجروح💔 شدهاند.
🔰شهید علیرضا به محض شنیدن خبر سریع خود را برای رفتن به منطقه مورد نظر آماده و #مسلح کرد. گفتم: علیرضا صبر کن تا نیروهای کمکی👥 بیایند. علیرضا گفت: نباید یک دقیقه هم صبر کرد❌ پیکر #شهدا و مجروحان نباید دست دشمن بیفتد. دشمن بچه ها را سلاخی می کند😔
🔰گفتم: آخه تعداد ما کم است؛ امکان دارد دشمن👹 کمین کرده باشد. علیرضا خیلی محکم گفت: هر که می خواهد بیاید #یاعلی وگرنه خودم تنها👤 می روم.
🔰وقتی #قاطعیت را در صدا و چهره اش دیدم گفتم: باشه من می آیم☝️تعدادمان ۶ نفر بود. #شهیدعلیرضا بچه ها را مسلح کرد و همراه اش چند خشاب پر و چند آر پی جی💥 اضافه آورد. خودش پشت فرمان ماشین تویوتا🚚 نشست و ما هم عقب ماشین.
🔰نزدیک #منطقه مورد نظر رسیدیم که شهید علیرضا ماشین را متوقف کرد⛔️ و به ما گفت: شماها پیاده👣 و با فاصله ۳متری از هم حرکت کنید! خیلی آرام و آهسته جلو می رویم. گفتم: علیرضا منقطه ساکت است! شهید علیرضا با لبخند گفت: آره زیادی #ساکت است!
🔰به منطقه مورد نظر رسیدیم دیدیم پیکر شهدا⚰ و مجروحان در کنار ماشین روی زمین افتاده است. خواستیم جلو برویم که #علیرضا با دست اشاره کرد همانجا سنگر بگیریم و آماده شلیک💥 باشیم. خودش یواش یواش به سمت ماشین🚙 حرکت کرد. با دست اشاره کردم علیرضا من هم بیایم؟ با اشاره گفت: #نه.
🔰با سرعت در ابتدا یک نفر👤 از مجروحان را روی دوش خود گذاشت و #عقب آورد. گفتم: علیرضا اجازه بده ما هم کمک کنیم. گفت: امکان دارد دشمن اینجا برای ما #کمین کرده باشد. شماها فقط هوای من را داشته باشید تا پیکر شهدا🌷 را هم بیاورم. ظرف یک ربع ساعت، شهید علیرضا تمام پیکرها را به دوش گرفت و آورد. تمام لباس های شهید علیرضا قبادی از #خون_شهدا قرمز شده بود. (درود خدا بر غیرتش)
🔰بعد از اینکه کارش تمام شد گفت: منطقه را ترک کنیم. به اینجای ماجرا که رسید، #همرزم_شهید آهی کشید و گفت: شهید علیرضا قبادی حتی نسبت به پیکر شهدا🌷 هم این چنین احساس مسئولیت می کرد. شهادت کجا و من کجا⁉️ هنوز آنقدر خود را تزکیه نکردم که #شهید بشوم😔😔
#شهید_علیرضا_قبادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹شهید «علیرضا قبادی» متولد 5 اردیبهشت سال 67📆 و ساکن کرج، از شهدای #تخریبچی مدافع حرم بود که داوطلبانه عازم سوریه شد و 26 #اردیبشهت96 در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم حضرت زینب(س) توسط تروریستهای تکفیری👹 در حومه دمشق به فیض #شهادت نائل شد.
🔸پیکر مطهر شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» در رجایی شهر تشییع و در #امامزاده_محمد به خاک سپرده شد. شهید تخریبچی مدافع حرم علیرضا قبادی متولد ۶۷ و دارای #پنج_برادر و یک خواهر♥️ است.
#شهید_علیرضا_قبادی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻رضا هادی برادر شهید ابراهیم هادی میگوید: 🌴دستگیریهای #ابراهیم بسیار معروف بود هیچ فرقی بین دوست
🔰شهید جاویدالاثر ابراهیم هادی #مشاور سردار حاج قاسم سلیمانی 🌹
🍂نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم. روزی که به #کربلا رسیدم، به نیابت از #ابراهیم زیارت و دعا📿 کردم. همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در #بینالحرمین جمعیت زیادی👥 نشستهاند. مانند جلسات هیئت!!
🍂من هم وارد شدم و گوشهای نشستم. یکباره دیدم که #ابراهیم، با همان چهره ملکوتی🌟 روبروی من نشسته. خواستم به طرفش بروم اما #خجالت کشیدم.
🍂از آقایی که چای☕️ پخش میکرد پرسیدم: ایشون #ابراهیم_هادی است؟گفت:بله. گفتم: اینجا در عراق چه میکند⁉️ به آرامی گفت: ایشان #مشاور حاج قاسم سلیمانی است...
🍂و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر #تکریت که دژ محکم داعش محسوب میشد را به راحتی و با کمترین👌 تلفات آزاد کردند. آن هم با #توسل به مادر سادات حضرت زهرا (س)♥️
📚کتاب سلام بر ابراهیم۲
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh