eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
9⃣0⃣3⃣ 🌷 🔰از زبان مےخوانیم📖 که چطور پدر و مادرش راضی به رفتنش برای جهاد شدند👇👇.... 🔸وقتی با رفتنم به موافقت شد✔️ ازهمان اول که به پدرم گفتم: "میخام به سوریه برم"هیچ مشکلی دررابطه با رفتنم نداشت اما راضی نبود😞 🔹پدرم بهم گفت: "نگران نباش،مادرت و راضی میکنم"😃 🔸در مرحله ی اعزامم به سوریه دو ماه ازم بیخبربودن،به همین خاطر کلی نگرانم شده بودن🙁. 🔹برای بار که اومدم،با پدرم به پابوس (علیه السلام) رفتیم و درجوار امام از پدرم خواستم که دوباره مادرم و راضی کنه که خداروشکر با حرفهای پدرم درمورد وحریم اهل بیت مادرعزیزم راضی شد☺️... 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🔸شهید سعید صبح ،11محرم تلفنی☎️ با مادرش صحبت کرد وخبر داده بود که ماموریتم تمام شده⭕️ وبه زودی برمیگردم. 🔹باورش کمی برای مادرش سخت بود. و درست درعصر همان روز به 🌷 رسید😔. 🔸صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به خورده است. ولی خبر شهادتــ🕊 پسرش را از رفت وآمد اقوام و گریه هایشان😭 متوجه شده بوده. 🔹بله... در تاریخ 👈22 /مهر/95 درمنطقه سوریه مورد اصابت گلوله داعشی ها قرارگرفت وبه آرزویش یعنی رسید😔👌... 🔸شهید درزمان فراغت خدمت معروف به فیلسوف شرق (ازشاگردان علامه طباطبایی،حضرت امام وهم حوزه ای آیت الله جوادی آملی)میرفت🌾 و در دوران بیماری آیت الله انصاری، به مدت2سال به از ایشون پرداخت. 🔹رابطه ی شهید با خانواده این بزرگوار اینقدر عمیق بود که درمراسم ، همسر آیت الله انصاری از قم به آمده🚌 و درتشییع پیکر شهید🌷 شرکت کرد و در ناله های مادرانه اش میگفت: 😭😭.... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که ومعطر حسینی را سلل ها بعد ازشهادتش از کربلا برای شفای مادرش هدیه آورد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حاج قاسم سلیمانی: احمد عصاره و خلاصه ای از شخصیت امام خمینی در ابعاد مختلف بود. #شهید_احمد_کاظمی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
یعنی میشہ ... یه روزے درجهت نگاهم ببینمت ... بابایی ! #شهید_یار_محمد_مردانی🌷 #لشگر_فاطمیون 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از ماجراهای عجیب تاریخ و مسئله #دفاع_از_حرم #فاطمیون_سرافراز 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گفتم: #دنیا رو بدون تو نمی خوام. 😢 گفت: #مامان ازمن دل بکَن. #آخرتت رو آباد مۍڪنم. گفتم: از این حرفها نزن گفت: اون دنیا جواب حضرت زینب (س) رو میدی؟ جواب حضرت زهرا(س) رو میتونی بدی؟ دیگہ #جوابی نداشتم... 😔 #شهید_سید_مصطفی_موسوی🌷 #جوانترین شهید مدافع حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5981025822658528047.mp3
15.9M
عـشـقـ یعنےمـدافع حـرم باشم...🌸🍃 بانواےمـداح: ❣سیدرضـانـریـمـانے❣ 💚 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢بوسیدنت قبل از #خواب از واجبات است... دور که باشی #بوسیدن عکست حکم #تیمم است وقت بی آبی... محمد جان فرزند #شهید_مدافع_حرم #شهید_سیدرضا_طاهر🌷 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ #مهدی_جان💖 بیٰا تا بپیچد هَمه‌جٰا #شمیم نفس هایت مُرده ای #جٰان میخواهَد! اینجا کسی #مُنتظرِ #عِطرِ مَسیحٰاییِ توست... 🌺اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#صبح آمده و لبم #غزل می خواند دل در طلبت، پر از #صفا می ماند شادابی و شور من ز شوق #عشقت از جان و دلم، #غصه و غم میراند شهید سجاد_طاهرنیا🕊❤️ #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷 ⃣7⃣ 💠آب آلوده 🔸ماسک و سایر وسایل آموزش را آماده کردند. بحث بود که به سرعت منطقه را می کند و باعث جمعی می شود. 🔹مربی توضیح می داد که روی بلندی بروید، پارچه خیس جلو بینی بگیرید. آتش روشن کنید و از این قبیل . 🔸بعد اضافه کرد: به هیچ وجه از آلوده و سمی استفاده نکنید. حرف که به اینجا رسید یکی از برادران دسته گفت: اگر آب را و با آن درست کنیم چطور؟ عیبی ندارد؟😂 همه خندیدند و او جواب داد: برای چایی عیب ندارد، حتی می توانید نجوشانید!😂😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💠شهید جاویدالاثر بهرام تندسته : 🌷این را بدانید! اگر شب و روز #نماز بخوانید ولی از امام و #ولیّ_فقیہ زمانتان پیروی نکنید، #عبادتتان یڪ ریال هم ارزش ندارد . 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌹در #شفاعت شهدا، دست درازے دارند #عڪسشان رابنگر، چهره نازے دارند 🌷ما به یادآوری خاطره ها محتاجیم ورنه آنان به من و تو #چه_نیازی دارند #شهیدمدافع_حرم🕊 #شهید_محمود_نریمانی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣1⃣3⃣ 🌷 💠يكبار ديگر لبخند.... 🌷در گرماگرم عملیات « بیت المقدس» بودیم. بچه ها با چنگ و دندان خود را به دروازه های نزدیک می کردند. در اطراف من آفتاب گرم😪 اردیبهشت بر بدن های تکه تکه شده چند تا از بچه ها می تابید. گلوله💥 مستقیم تانک های عراقی از چهار که کنار هم بودند، تقریباً چیز سالمی باقی نگذاشته بود. 🌷به فاصله ی دو متر آن طرف تر... ، آن بچه محل باوقارم را دیدم که دو زانو روی به زمین زده و از کمر خم شده و صدای ناله ی نحیفی از حلقش بیرون می آمد😓. احساس کردم که نفسهایش است. گلوله مستقیم دوشکا یا چهار لول پهلویش را پاره کرده بود😔. و چهار لول برای زدن هلی کوپتر است و هواپیما، نه آدمی زاد📛! 🌷.... زیادی از او می رفت. به پشت روی زمین خواباندمش، گِل های صورتش را با باقیمانده ی شربت آبلیمویی💦 که در قمقمه ام داشتم، شستم که خاک های کنار سرش را به گِل نشاند. 🌷صدایش کردم🗣: فرهاد! فرهاد!... دو پلک خسته و ناتوانش را باز کرد. می کشیدم به چشمانش نگاه کنم😔. آنقدر خودم را باخته بودم که زبانم بند آمده بود. به آمد كه داخل کوله پشتی فرهاد که کنارش افتاده دوربین عکاسی📷 هست. چندتا عکس قبل از آمدن، با بچه ها دسته جمعی گرفته بودیم📸. 🌷....دوربین را فوری بیرون کشیدم و رو به گفتم: فرهاد جان اگر می توانی یک بار دیگر را باز کن و لبخندی بزن😊 که من با دوربین خودت یک عکس یادگاری قبل از 🕊 شدنت بگیرم و براى پدر، مادرت و دوستانت یادگاری باشد🌠. فرهاد خواهش مرا پذیرفت و برای بار چشمان نازنینش😍 را باز کرد. 🌷لبخندی بر دو غنچه ی لبش نقش بست😊. وقتی لبخندش را از دریچه ی دوربین دیدم، فوری عکس گرفتم📸 به محض اینکه دریچه ی دوربین را از روى چشم کنار زدم، فرهاد بدنش بی حس و گردنش به طرف زمین چرخید و لبخند شیرینش بسته شد😢، نگاهش ثابت ماند و.... و به لقاء الله پیوست😭. 🌷با پی در پی و خواندن آیه های کوچک قرآن که از حفظ داشتم، چشمان باز مانده ی فرهاد را بستم😌. به یاد تمامی بر و بچه های محله، مخصوصاً بچه های کتابخانه و شاگردان فرهاد، پیشانی بلندش را بوسیدم 😗و برای آخرین بار نگاهم را وجود به او انداختم و ی سیاه رنگش را روی صورتش پهن کردم. راوی: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 #یاد_یاران6⃣6⃣ 💠 در جستجــوی گمنــامی 📌خاطره ای از #شهید_صـادف_عدالت_اکبــری🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃❤️🍃❤️🍃 گاهی وقت‌ها... دلــم بدجور هوای کسی را می‌کند. آن‌وقت هم یا به او زنگ 📞می‌زنم و یا... با پیامی حالش را می‌پرسم. #مهدی_جان چه‌کنم که دست و بالم بسته است... و هیچ نشانی به سوی تو نمی‌یابم؟ بدجور به #نبودنت عادت کردیم!‌😔 #یا_مهدے_ادرکنــــی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔔🔔 ” ﺁﻗـــﺎﯼ ” ﻣﻦ …❤️🍃 ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ❗️ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻏﺮﻭﺑﻬﺎﯼ “ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ” ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ” ”ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ … ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ❗️ ﻓﻘﻂ ” ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ” ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ “ ” ﺭﺍ ﺑﮑﺸﯿﻢ … 🌿ﺁری … ” ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﯾﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ😭 … ” ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪ … ” ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮔﻤﺸﺪﻩﮔﺸﺖ …💫 ” ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﺁﻗﺎ ﺩﺭﺩ ﺩلــ❤️ ﮐﺮﺩ … ” ﭼﻬﺎﺭ ﺷﻨﺒﻪ ” ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺁﻗﺎ ﮔﻨﺎﻩ📛 ﻧﮑﺮﺩ … ﺩﻭﺭﯾﺖ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﯼ ” ﭘﺴﺮ ﻓﺎﻃﻤﻪ ” 😞 ﺩﻟــ💔ــــﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ شده '' آقا جان'' 😭 عجل علی ظهورک ✍ پ.ن: (عج) را همیشه و هر روز👌 در زندگی و کنارمان ببینیم 🚫نه فقط روزهای جمعه ...‼️ نیازی نیست فریاد بزنیم ولی... 👈 بینی و بین اللهی چقدر از زندگی و وقتمون رو نه در طول هفته بلکه در به مولا اختصاص دادیم⁉️ 😔 دیگه نمیتونیم به که دروغ بگیم 😔 اسممون رو گذاشتیم 😏 افتخار میکنیم که و فاطمه هستیم 💥اما واقعا اونطور که شایسته هستش و چشم به راه پسرشون هم هستیم ⁉️😔😔 😭 😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5969992043085170499.mp3
7.19M
🎧🌾🌺🌾🎧 ای یوسف زهرا سلام یابن الحسن بیا😭😭 🎤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•°|دستـ نوشتہ جالب #شهیدمدافع‌حرم |محسن حججے| بـرای یڪے از دوستانش ... ♥️ #زندگےبافتن‌یڪ‌قالےاست... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دو روز بعد از مراسم #عروسی مون که هنوز گاز خونه مون وصل نشده بود، #صبح بلند شدم دیدم آقا مصطفی خونه نیست. #زنگ زدم بهشون. گفتند بچه ها رو بردم #اردو!!! گفتم آخه مرد مومن #گاز_خونه مون هنوز وصل نشده، اونوقت بچه ها رو بردی اردو؟ گفتن آخه اگه الان نمی بردم دیگه میخورد به #ماه_رمضون و دیگه نمیشد اردو ببریم.. 👌زندگی شون وقف #بسیج بود. #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
7⃣8⃣ به یاد #شهید_سیدرضا_طاهر🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣1⃣3⃣ 🌷 🕊 🔸آخرین دفعه ای که قبل از اومده بودن خونمون، بعد دو نفری رفتیم جنگل برای پیاده روی. دو سه ساعتی راه رفتیم... بیشتر صحبتها در مورد بود و اتفاقاتی که دفعه اول حضورشون در سوریه افتاده بود و اینکه چطور تا دم رفته و برگشته بودند.. 🔹بهش گفتم اگه واقعا اینقدر که میگی نزدیکه، اعزام این دفعه رو نرو تا بچه ها بیشتر ببینندت و کارها رو جمع و جور کن و دفعه بعد برو.. گفت "چند روز پیش با بقیه بچه ها رفته بودیم خونه که دقیقا بغل دستم شده بود و تیر تو خورده بود. 🔸وقتی چشمم به کوچولوش افتاد، رو می گفت و دیدم که چطور با تنها شدن خیلی بهم فشار اومد. "دقیقا یادمه که میگفت "حاجی الآن در قرار دارم که اگه زن و بچه ام شبیه زن و بچه ی اون بشن راحت ترم تا اینکه من بالای سرشون باشم." 🔹همون وقت بود که فهمیدم دیگه دل کنده و به همین زودی ما هم به مبتلا میشیم.‌ گفتمش "زود مرو"، گفت که "باید بروم" بود که افتاد به "طاهر" راوے : بستگان شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh