🌷شهید نظرزاده 🌷
دوست شهی❤️دت کیه..؟؟ از اون رفیق فابریکا؟👌 از اونا که همیشه با همن؟✌️ خیلی حال میده😍 امتحان کردی؟ ه
#دلنــوشتـــــــــــــه📝
💠رفیق شهید
⚜وقتی با یک #شهیدی خو میگیریم💞
اولش همش شک و تردید
نکنه یک رابطه ی یک طرفه است😕
نکنه منو نمیبینه
انقد دوستای #پاک و مخلص داره که اصلا من گناهکار🚫 به چشمش نمیام
⚜یک خرده که میگذره شک میکنی به رابطه
میپرسی اصلا اون منو میبینه👀
اصلا منو به عنوان دوستش قبول داره؟!😟
⚜عکسشو میگیری روبه روت
بهش میگی اگه توهم منو به عنوان# دوستت قبول داری یه نشونه بفرست📩
بزار بفهمم #تو هم میخای رابطمون حفظ بشه
وقتی که یک نشونه ازش دیدی😍بهش ایمان میاری
⚜دنبال وقت خالی میگردی⌚️ که بهش نگاه کنی و #حرف بزنی باهاش
دلت که میگیره💔 به خودش میگی
میگی #داداشی دلم از زمینیا شکسته😢
خودت نگام کن
⚜اصلا حس میکنی که داره نگات میکنه👀
با یک لبخند کنج لبش😊
میگه #من_هستم
⚜ازاون موقع به بعد دیگه اون آدم #سابق نیستی.اطرافیانت تغییرات رو در تو👤 احساس میکنن.حرف و #کنایه و نیش بقیه واست بی اهمیت میشه😌
⚜توی دلت💖 واسشون دعا میکنی و میگی داداشی دعا کن اینا هم یک روزی مثل من اسیر #دوست_شهید بشن و حال امروز منو بفهمن
⚜میدونی ،میخوام یک چیزی بگم
همه ی ما ازوقتی دوست #شهیدمون🌷 وارد زندگیمون شده حالمون خوب شده😍
و این حال خوب رو اول از همه #مدیون خدا و بعد شهدا هستیم✌️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#الگوی_برتر 🔰هیچ کسی فکرش را نمیکرد روزی برسد که مجید #شهید شود چرا؟ چون روی دستش #خالکوبی داشت چو
مسعود به مجید کرد و یاد روزی افتاد که بچه های قهوه خانه خبر دارشده بودند مجید قرار است به #سوریه برود. دهان به دهان حرف به گوش همه رسیده بود. خیلی ها تعجب کرده بودند😧 و می گفتند :
- نه بابا، این سوریه برو نیست. حالا هم میخاد یه اعتباری جمع کنه😏
- آخه اصلا #مجید سوریه نمی برن، مگه میشه؟
#شهید_مفقودالاثر_مجید_قربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مسعود به مجید کرد و یاد روزی افتاد که بچه های قهوه خانه خبر دارشده بودند مجید قرار است به #سوریه بر
2⃣6⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰حدود ساعت سه و #چهار بعد از ظهر دود و مه غلیظی🌫 همه جا را گرفته بود. نم نم باران🌧 سرما را چندین برابر می کرد. #بوی_خون و خاک کم کم به مشام می رسید. سنگر های کوچک یک متری که با تکه های سنگ درست شده و پای هر کدام را بیست سی متر گود🕳 بود.
🔰مجید بر روی #تپه نزدیک یکی از سنگرها آرام و بی حرکت خواب بود😴.
❌نه خواب نبود. چیزی #شبیه خواب بود. در تمامی روز های قد کشیدنش اولین مرتبه که آرام و #بی_حرکت و بدون جنب و جوش شده بود.
🔰دستها و صورتش گلی بود☺️. انگشتری 💍که شب قبل از #حسین_امیدواری گرفته هنوز در انگشتش بود. صدای تیر ها و نارنجنک ها💥 همچنان فضای #آسمان را پر کرده بود. از صدای تیرها گوش شنونده ها 👂عجیب تیر می کشید.
🔰صدا به صدا نمی رسید. صدای بیسیم های📞 بی صاحب در جای جای #دشت می آمد. بچه ها عقب نشینی کنید.کسی نمی توانست #مجید را حرکت بدهد.
🔰درخت های سبز کاج و خشک زیتون 🌳در دشت کم کم خیس باران🌧 شده بودند. #سیزده تا از بچه ها شهید🌷 و چند نفری هم #جانباز شده بودند.
🔰بدن اربا اربای #مرتضی_کریمی خودش عاشورایی به پا کرده بود. برای خیلی ها روشن بود که #مجید و خیلی دیگر از بچه های شهید شده🕊 فردایی نخواهند داشت. همه را از چهره و آرامش #شب_آخرشان می گویند.
#شهید_مفقودالاثر_مجید_قربانخانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفاقت_با_شهدا ♥«دوست شهیدت کیه...؟؟؟»♥ یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ارتباط برقر
#رفیق_شهید، عاقبت شهیدت میکنه
دو رفیق
دو همسنگر
#شهید_کمیل_صفری_تبار🌹
و
#شهید_محمد_رحمان_پناه🌹
🔹دوست شهیدت کیه؟!
🔸باهاش عهد بستی؟!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفیق_شهید، عاقبت شهیدت میکنه دو رفیق دو همسنگر #شهید_کمیل_صفری_تبار🌹 و #شهید_محم
3⃣6⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹در میان بچه های #صابرین برخی با یکدیگر آنقدر نزدیک بودند که عقد اخوت می بستند تا در صورت #شهادت یکی، شفاعت دیگری👥 را در صحرای محشر🌾 برعهده بگیرد.
🔸در این میان اما #شهیدان ✓مصطفی صفری تبار و ✓محمد محرابی پناه، چنان به یکدیگر وابسته💞 شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای چند لحظه تحمل کنند.
🔹این دو آنقدر با هم اخت بودند که ماجرای شهادت 🌷آنها می تواند بسیار #جالب باشد...
🔸در آخرین ماموریت این دو شهید در ارتفاعات جاسوسان #سردشت، گلوله ای به پهلوی آقا محمد اصابت 💥می کند. او با بستن #چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری🚫 کند...
🔹اما دوست و در حقیقت برادرش #مصطفی متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر⚠️ دوستان برای نزدیک نشدن به محمد، جهت کمک به طرف #محرابی_پناه حرکت می کند
🔸و در همان لحظه که کنار یکدیگر قرار می گیرند👥، گلوله خمپاره ای💣 نزدیک این دو به زمین می نشیند تا روح آسمانیـ😇 محمد و مصطفی را از قفس تنگ تن رها سازد🕊 و راهی #دیار_قرب نماید....
#شهید_کمیل_صفری_تبار
#شهید_محمد_رحمان_پناه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در #عملیات کربلای دو محمود کاوه، #فرمانده لشکر،کار عجیبی کرد! نیروهای خط شکن رو که جلو فرستاد، اومد
اسمش برای مکه درآمد .
اما نمی رفت😕 .
#مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه .
پرسید : خب مـــادر چرا نمیری .. ؟
گفت :
" اگر من برم و برگردم ، ببینم توی همین مدت #ضد_انقلاب حمله کرد ، یک عده رو کشته ، یه جاهایی رو گرفته ، که نبودن من باعث این ها شده ، چی دارم جواب بدم .. ؟
#جواب_خــــون این بچه ها رو کی میده .. ؟ "
#شهید_محمود_کاوه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از میله های این #قفس #نگاهم می رسد به تو... تویی که رها شده ای از همۀ #تیروترکش های این دنیا از ا
#روح_اللهِ_زينب...
ازدواج که کردیم...💕
حتی یه درصدم فکرشو نمیکردم...
همسرم شهید شه...
روح الله...❤
همه ی زندگیم بود...
هر وقت میخوام خودمو آروم کنم...
میگم اگه همه کس و...💕
همه چیزتو از دست دادی...
خدا رو شکر که واسه امام حسین(ع)بوده...
اونقده بهش وابسته بودم...💕
که حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم...
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#ادمیݩ_نوشت✍
همہ چے تموم شد...😔
🔸عیــد قرباݩ
🔹عیــــد غدیر
🔸تابــــــستان
🔹خوشگذرونۍ
🔸گـــــــــردش
🔹همــــــه چے...
دیگہ میتونیم
از امشبــــ دل نگرون باشیم😔
دل نگرون یہ ڪاروان😭
ڪاروانے ڪہ همشون گلنـ💚ــد
باغبانشون امــــــام حسیــــــــــن😭
دیگھ باید نگران باشیم😔
نگران شش ماهہ😭
نگران دختر سہ سالہ💔
نگران عبــــــــداللہ...
نگران قاســــــم...
نگران عباس...
نگران زینـ❤️ــب
یا صاحبــــ الزمان
نم نم شال عزا بہ تن میڪنی مولا؟😭✋🏻
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh