eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیدی که مانند مادرش #زهرا بین #در و #دیوار سوخت و پر کشید🕊. میگفت:شناختن دشمن کافی نیست❌ باید #رو
1⃣6⃣6⃣ 🌷 ⚜روستایی که تا یک هفته پیش تا مرز رفته بود با همت، و رشادت های عباس و چند نفر از دوستان اینطور نشد🚫 و ما یک هفته زیر آتش سنگین و حملات دشمن💥 کردیم.  ⚜وقتی روز آخر سقوط کرد و ما مجبور به ترک روستا شدیم به ما گفته شد که باید روستای پشتی را تا دشمن نتونه از این جلوتر بیاد📛. یکی از بچه هامون زخمی شده بود و قرار شد ما اون رو به بهداری🚑 برسونیم. ⚜منم به گفتم بیا همراه ما بریم و این دوستمون رو برسونیم بهداری ولی عباس قبول نکرد❌. قرار شد عباس با تیپ بروند سمت منطقه جدید. دوباره بهش گفتم: عباس اینجا دیگه کاری نیست و بقیه هستند، بیا .⚡️ولی بازم عباس قبول نکرد.  ⚜سر یک سه راهی╣ از هم جدا می شد. ما می خواستیم بریم به راست➡️ و سمت بهداری ولی عباس و بقیه به سمت چپ⬅️. ما بود، لبخند روی لبش😄 بود و داشت به من نگاه می کرد که از هم جدا شدیم💕.  ⚜تقریبا دو ساعت⌚️ بعدش به ما خبر رسید که عباس به رسیده و نمیشه جنازه عباس رو برگردوند عقب😔. شب اون منطقه خیلی ناامن بود و اصلا امکانش نبود که بشه رو عقب آورد.عباس پیکرش تنها افتاده بود.  ⚜ما صبر کردیم و تقریبا ساعت 11 یا 12 جمعه بود که رفتیم به منطقه . به ما گفته بودند که اونجا به دوتا ماشین🚙 اصابت کرده و شما باید احتمالا پیکر عباس رو کنار ماشین جلویی پیدا کنید.  ⚜ما تا نزدیکی های دشمن رفتیم ولی ماشینی پیدا نکردیم😔. بعد خبر دار شدیم که اون ماشینی که ازش گذشتیم🚕 همون ماشینی بوده که پیکر عباس⚰ کنارش قرار داشته.  ⚜داشتیم برمی گشتیم، یه مسجد 🕌حوالی اون منطقه بود و ما که از کنار این مسجد رد شدیم،  یکی از دوستان گفت: به حق همین مسجد ان شاالله که پیکر عباس رو می کنیم. آخه ما سر پیدا نشدن پیکر یکی دیگه از دوستان خیلی زجر کشیدیم و طاقت نداشتیم که دیگه پیکر عباس هم برنگرده😭.  ⚜وقتی دوباره رسیدیم به ماشین‌ها، من بین ، یک جسد سوخته دیدم که هرچه نزدیک تر می شدیم بیشتر شمایل عباس در آن دیده می‌شد😭. چون عباس قد بلند و هیکل رشیدی👤 داشت و وقتی رسیدیم بدون دیدن چهره اش و بدون هیچ تردید تشخیص دادم که این است ⚜چون دوتا انگشترهای عباس💍 را در دستش دیدم. فهمیدم که خود عباس است. یکی از این انگشترها رو یکی از بچه های بهش یادگاری داده بود و به عباس گفته بود که من و وقتی که این انگشتر رو دیدی یاد من کن،⚡️ ولی عباس از همه جلو زد🕊. ولی کجا بودی ببینی که الآن عباس خودش شده و تو باید یادش کنی🌷.  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣✾❣✾❣✾❣✾❣✾❣ #شب_جمعه ز حرم موج کرم می آید باز از #کربُبلا شیون و غم می آید امشب انگار هوای دگری💔 خواهم داشت #فاطمه با کمری خم به حرم می آید #اللهم_الرزقنا_کربلا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_29008767.mp3
زمان: حجم: 3.13M
#شب_جمعه می‌وزه تو حرم یه عطر سیب🍎 می‌گیره تو این شبا دلـ💔 نوکرت عجیب... 🎤 با نوای: «حاج مهدی رسولی» #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله #شب_زیارتی_ارباب #شب_جمعه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#شب_جمعه دلــــــم دارد هوای تکیه بر شش گوشه عشق بـــرات #کربـــلای ما فقط یک خط امضای تورا کم دارد آقا #شب_هاےجمعہ_میگیرم_هواتو #شب_زیارتےارباب❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_29008767.mp3
زمان: حجم: 3.13M
#شب_جمعه می‌وزه تو حرم یه عطر سیب می‌گیره تو این شبا دل نوکرت عجیب... 🎤 با نوای: «حاج مهدی رسولی» #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله #شب_زیارتی_ارباب #شب_جمعه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عجیب‌ دنیارا جدی گرفتیم...‌ #شهید_هادی_ذوالفقاری_میگفت؛‌ "من مطمئنم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خی
8⃣9⃣7⃣ 🌷 💠سفــرکربـلا 🔸اولین بار را در این موسسه دیدم. پسر بسیار با ادب و شوخ و خنده‌رویی😍 بود. او در موسسه کار می کرد و همان جا زندگی و استراحت می‌کرد. بود و در مدرسه درس می‌خواند📚. 🔹من ماشین🚙 داشتم. یک روز راهی بودم که هادی گفت: داری می ری کربلا⁉️گفتم: آره، من هر با چند تا از رفیق‌ها می‌ریم، راستی جا داریم تو نمی‌خوای بیای؟ گفت: جدی می‌گی😃؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم کربلا❤️. 🔸ساعتی⌚️بعد با هم راهی شدیم. ما توی راه با رفقا می‌گفتیم و می‌خندیدیم😄، می‌کردیم، سر به سر هم می‌گذاشتیم اما هادی ساکت بود🤐.بعد اعتراض کرد و گفت: ما داریم برای می ریم. بسه، این قدر شوخی نکنید❌. 🔹او می گفت، اما ما گوش نمی‌دادیم🚫. برای همین رویش را از ما و بیرون جاده را نگاه می کرد.به کربلا که رسیدیم، ما با هم به زیارت رفتیم. اما هادی می گفت: اینجا جای زیارت دسته جمعی نیست❌. هر کی باید بره و تو حال خودش باشه😊، ما هم به او محل نمی‌گذاشتیم و کار خودمان را می‌کردیم! 🔸در مسیر برگشت🚙، باز همان روال را داشتیم. می‌کردیم و می‌خندیدیم. هادی می‌گفت: من دیگر با شما نمی‌آیم⛔️، شما قدر زیارت (ع) آن هم را نمی‌دانید😔.اما دوباره هفته‌ بعد که به شب جمعه می‌رسید از من می‌پرسید کی می‌ری کربلا❓ 🔹هادی گذرنامه‌📖 معتبر نداشت❌، برای همین، تنها👤 رفتن برایش خطرناک بود. دوباره با ما می آمد و برمی‌گشت. ⚡️اما بعد از چند هفته‌ دیگر به شوخی‌های ما توجهی نداشت؛ او برای خودش مشغول و دعا بود. توی کربلا هم از ما جدا می‌شد💕. خودش بود و اباعبدالله (ع). 🔸بعد هم ساعتی⌚️ که معین می‌کردیم می‌آمد کنار ماشین. روزهای خوبی بود. هادی خیلی چیزها به ما یاد داد😊. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آنکس که تو را شناخت را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو را چه کند 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_27235501.mp3
زمان: حجم: 2.02M
🎵 ✨به حنجر شهدا سوگند که شب و روز عاشوراست ✨ز خون جاری مظلومان همه عالم کربلاست 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سعید #رزمنده جبهه مقاومت و نیز #مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا
9⃣2⃣8⃣ 🌷 🔰در سال ۱۳۷۳ چشم به جهان گشود.۲۲ساله بود ودرحالیکه دروس سطوح عالی را درشهر مقدس قم به خوبی خوانده بود📚،عزم دیار عاشقان🕊 کرده واصرار بر اعزام به کرد. 🔰تا در مهمانی خدا توفیق پیدا کرد برای اولین بار به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها)🕌 مشرف شود.این بار که ازسوریه بازگشت داغدار فراق شهید کریمیان🌷 بود. 🔰او در عمر خود خصوصیات ویژهای داشت که بدون اغراق ومبالغه👌 آنهارا بیان میکنم به نحویکه برخی ازاین ویژگی ها قبل از در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود💭 ومورد اذعان واعتراف همه دوستان وآشنایان اوست. 🔰به معنای حقیقی کلمه به دنیـ🌍ـا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت❌ نه به مال ونه به عناوین دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او میخواند. 🔰این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا💖 بود که هیچیک از دوستانش از بااو بودن معذب نبوده🚫 بلکه از همنشینی👥 با اولذت میبردند😍. 🔰 وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد❌ از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک ، روایتگری و شجاعت های💪 او در جبهه عراق و . 🔰متواضع بود ودرگیر عناوین نبود🚫.بااینکه جزء واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند ⚡️اما به قول طلبه ها برای خود نتراشیده بود. 🔰سرانجام در سال ۹۵ به آرزوی قلبی خود رسید🌷 و در به محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) مشرف شد🕊 و پای خود را ازمنجلاب دنیا رهانید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣🔸❣🔸❣🔸❣🔸❣ 🔺من به #جاماندن از این قافله عادت کردم 🔻و شما را فقط #از_دور زیارت کردم😔 🔺نوش جانش بشود هر که حرم رفت #حسین 🔻خودمانیم،⚡️ولی گاه، حسادت کردم😢 #شب_جمعه #یادشهدا_باصلوات #شهید_امیر_سیاوشی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [عليه السلام] داشت ... آخرش هم #برات شهادتش رو از امام رضا(ع) گرفت
9⃣7⃣8⃣ 🌷 💠خواب دختر شهيد محرابی چند شب قبل از شهادت پدرش🌷 🔰چند شب قبل از (ع) خواب دیدم درمراسم ظهر شهادت امام رضا (ع )هستم که هرسال نذری ميدادند🍵 در حال كمك كردن درساختمانی بودیم صدای مردی🗣 به گوشم خورد که میگفت: امسال امام رضا (ع) حاجت را خواهد داد 🔰من بعد از این خواب خیلی شدم ومدام صدای آن مرد در گوشم می‌چرخید🎧 مراسم شروع شد. چون تعداد مهمان ها👥👥 زیاد بود خانه🏡 یکی از همسایه ها را گرفته بودن و آن ساختمان همان ساختمانی بود که من در دیده بودم 🔰خیلی حالم بد بود😥 پنجره اتاق را باز کردم وبنر ایستاده پدر بزرگم را دیدم و همان صوت🎶 در گوشم پیچید👂 (سال پدر بزرگت هم کنار آن بنر میرود)وباز من بیقرار تر💔 شدم.تا اینکه خبر شهادت پدرم رو دادن😭😭 🔰پیامی که درشب قبل ازشهادت برای یکی از بستگان فرستاد📲 🌾چشم مرا پیاله خون جگر کنید 🍂هر وقت تر نبود تر کنید 🌾من کمتر ازگدای نیستم 🍂خانه به خانه دست مرا در به در کنید 🌾بدکاره ها به نیمه نگاهی عوض شدند 🍂مارا فُضیل فرض کنید و 🌾این شدن از مرگ بدتر است 🍂فکری برای این نفس بی اثر کنید😔 🌾 گفتنم که به جایی نمیرسید 🍂ذکر حسین مرا بیشتر کنید 🌾در میزنم و هیچ کسی باز نمیکند❌ 🍂پس زودتر راخبر کنید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
در لحظه #شهادتش به رفیقاش میگه منو #بلند کنید رو دو زانوهام بشینم رفیقاش میگن خون زیادے ازت رفته نمیشه گفت: نه باید بلند شم #امام_حسین(ع) اومده میخوام بهش سلام بدم سلامو داد و #شهید شد... #شهید_سجاد_عفتی 🌷 #شب_جمعه #یاد_شهدا_باصلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh