eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهیدی که برات #کربلا میدهد وعده ی ما در کربلا 📜بخوانید👇👇 #شهید_علیرضا_کریمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzade
3⃣9⃣4⃣ 🌷 💠شهیدی که برات میدهد 👇👇 🔰این گوشه ای از قصه ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است.. 🔸ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا🌷 و سر مزار رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه😭 از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعر میخواندم.از همان شعرهایی که زمزمه میکردند: 🔅این دل تنگم عقده ها دارد 🔅گوییا دارد 🔅ای خدا ما را کربلایی کن 🔅بعد از آن با ما هرچه خواهی کن😭 🔹هنوز به نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد😟. با چشمانی گرد 😳شده بار دیگر متن روی را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام 🔸اوعاشق بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم❌!! در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود👌 پیکر مطهرش ⚰به میهن باز میگردد!! 🔹این را از که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم😧. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود. همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم😭. 🔸با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ⁉️ این ها مهمان خاص (علیه السلام) بودند. ⚡️ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم😔. 🔹بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم: 🌾گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان 🌾عهد کردی برنگردی🚫 سرباز مهدی پیش ما و.... 🔸با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی👌 تورا بحق (ع) ما را هم کربلایی کن 🔹با صدای اذان به سمت حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم💭 دور نمیشد❌. روز بعد راهی تهران شدیم🚎.آماده رفتن به محل کار بودم. 🔸یک دفعه شماره تلفن☎️ کاروان روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم📞. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام📝 کربلا، میخوام ببینم برای جا هست؟ ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzad
🌷شهید نظرزاده 🌷
خواب #ڪربلا را دیده بود حضرت از #ضریح مبارڪ بیرون آمد و خطاب به او فرمودند: توهم مال این #دنیا نیس
⁩|وصیت نامه شهید♥️|   اهل بيت فرمودند: هركس را  دوست بدارد ، ابتدا  مي‌كند. 💕 بعد به  مي‌بردش.😢 بعد ديوانه حسينش مي‌كند. بعد جانش را مي‌ستاند و بعد  خون ‌بهايش مي‌شود. آيا مرگ بهتر از اين سراغ داريد ؟؟ پس جاي نگراني نيست. بزرگ‌ترين آرزويم شهادت و ديگري خاك كردن بدنم در يكي از حرمين ائمه بود و اكنون به يكي از آنها رسيدم. ولي دومي دست شماست... خواب دیدم خواب  را حضرت از ضریح مبارک بیرون آمدو فرمودند: توهم مال این دنیا نیستی، خودت را  کن ،  را صاف کن، بیا پیش ما💞 اگر به  رفتید ؛ سلام مرا به اقا برسانید وبگویید ارباب غریبم، 😭 ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر ودخترتان بر من  تر است راستی به جای من سفر  بروید که خیلی 💔 بدانید هرچه داریم و میخواهید به دست آورید ، از  ها و بر مصیبت های  است من تمام زندگی ام را از  دارم. ⭕️هدیہ به روح مطهر شهید علی امرایی صلواتـــــ   🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ز جام #روضه ی #ارباب کام او تر شد دلش لبالب نور و یقین و باور شد #خزان، بهارِ #حسین_ولایتی فر شد #
6⃣8⃣5⃣ 🌷 🕊❤️ 💠مرا کربلایی کرد 🔸 همین روزا بود که رفقا داشتن واسه کاروان زیارتی هیأت ثبت نام📝 می کردند.حسابی دلم گرفته بود💔 نمی دونستم هزینه💶 سفر رو از کجا جور کنم⁉️ 🔹روم نمی شد با کسی در میون بزارم😔.یه شب بعد ، حسین رو دیدم. مثل همیشه گرم احوالپرسی کرد.در مورد سفر پرسید؟! 🔸گفت مصطفی امسال میای یا نه❓ بهش گفتم کارم گره خورده. (تو اون شرایط روم نشد بگم که مالی دارم).تا اینو شنید، دستمو گرفت و با خودش برد یه گوشه 🔹گفت: چه مشکلی داری؟!چه گره ای تو کارت افتاده⁉️هیچ نزدم، با این که دلم لک زده بود واسه ⚡️اما نمی تونستم بهش بگم حتی پول ویزا گرفتن هم ندارم😔 🔸حسین گفت: رفیق اگه کم آوردی من هستم!اگه مشکلت مالیه رو حساب کن👌.خیلی خوشحال شدم😃گفتم از کجا می خوای جورش کنی؟! 🔹گفت من با یه شخصی صحبت کردم ، قبول کرد برا چند نفر که واسه نیاز مالی دارن، هزینه ای رو بده💰.قرار گذاشتم هر وقت توانایی شو داشتن، پول رو پس بدن✔️. 🔸با اینکه هیچ راهی جز این نداشتم، روم نشد قبول کنم🙁.گفتم دمت گرم. اگه جور نشد بهت خبر می دم.اونم گفت پس من منتظر خبرت می مونم😊. به حسین زنگ زدم 📞و حسین هم سریع، پول رو بهم داد. 🔹اون سال با کمک آقا فر ما کربلایی شدیم☺️.قدم قدم کنار هم به سمت حضرت عشقـ❤️ رفتیم.امسال اما حسین 🌷.رفیقمون زود تر از همه ما رفته . 🔸این روزها که بچه های هیئت دوباره دارن واسه زیارت ثبت‌نام📝 می کنند، من تو دلم با حسین حرف میزنم :رفیقی که معرفتت رو ثابت کردی✅،مشتی ترین، اگه هنوز می تونم صدات کنم،یعنی اگه هنوز لیاقت رفاقت با تو رو دارم، ازت یه خواهش دارم🙏.ازت می خوام امسال هم رفیقتو کنی‌! «راوی :مصطفی رحمانی» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عجیب‌ دنیارا جدی گرفتیم...‌ #شهید_هادی_ذوالفقاری_میگفت؛‌ "من مطمئنم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خی
8⃣9⃣7⃣ 🌷 💠سفــرکربـلا 🔸اولین بار را در این موسسه دیدم. پسر بسیار با ادب و شوخ و خنده‌رویی😍 بود. او در موسسه کار می کرد و همان جا زندگی و استراحت می‌کرد. بود و در مدرسه درس می‌خواند📚. 🔹من ماشین🚙 داشتم. یک روز راهی بودم که هادی گفت: داری می ری کربلا⁉️گفتم: آره، من هر با چند تا از رفیق‌ها می‌ریم، راستی جا داریم تو نمی‌خوای بیای؟ گفت: جدی می‌گی😃؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم کربلا❤️. 🔸ساعتی⌚️بعد با هم راهی شدیم. ما توی راه با رفقا می‌گفتیم و می‌خندیدیم😄، می‌کردیم، سر به سر هم می‌گذاشتیم اما هادی ساکت بود🤐.بعد اعتراض کرد و گفت: ما داریم برای می ریم. بسه، این قدر شوخی نکنید❌. 🔹او می گفت، اما ما گوش نمی‌دادیم🚫. برای همین رویش را از ما و بیرون جاده را نگاه می کرد.به کربلا که رسیدیم، ما با هم به زیارت رفتیم. اما هادی می گفت: اینجا جای زیارت دسته جمعی نیست❌. هر کی باید بره و تو حال خودش باشه😊، ما هم به او محل نمی‌گذاشتیم و کار خودمان را می‌کردیم! 🔸در مسیر برگشت🚙، باز همان روال را داشتیم. می‌کردیم و می‌خندیدیم. هادی می‌گفت: من دیگر با شما نمی‌آیم⛔️، شما قدر زیارت (ع) آن هم را نمی‌دانید😔.اما دوباره هفته‌ بعد که به شب جمعه می‌رسید از من می‌پرسید کی می‌ری کربلا❓ 🔹هادی گذرنامه‌📖 معتبر نداشت❌، برای همین، تنها👤 رفتن برایش خطرناک بود. دوباره با ما می آمد و برمی‌گشت. ⚡️اما بعد از چند هفته‌ دیگر به شوخی‌های ما توجهی نداشت؛ او برای خودش مشغول و دعا بود. توی کربلا هم از ما جدا می‌شد💕. خودش بود و اباعبدالله (ع). 🔸بعد هم ساعتی⌚️ که معین می‌کردیم می‌آمد کنار ماشین. روزهای خوبی بود. هادی خیلی چیزها به ما یاد داد😊. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷| کارمند #کمیته_امداد توضیح داده بود که دو خانواده و سه یتیم تحت #پوشش و حمایت مالی علی بودند ... ی
💟خواب دیدم، خواب #کربلا را، حضرت از ضریح مبارک بیرون آمد و فرمودند تو هم مال این دنیا نیستی خودت را #صاف کن، اعمالت را صاف کن بیا پیش ما 📝قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع علی امرایی: 💟اگر به #زیارت_کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است 💟راستی به جای من سفر #مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است... #شهید_علی_امرایی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh