#تلنـگــــــــــر 🔔🔔
♦️حسینی باش
❌نه هیئتی
💠حضرت آیت اللہ العظمی بهجت (رحمت اللہ علیه) می فرمایند:
⚜به جوانان تاکید داشتند که:
#حسینی بشوند، نه هیئتی📛
⚜زیرا اگر گرم هیئت بشوید #حسینتان را آنگونه که خود دوست دارید و باب میلتان است میسازید🚫...
⚜و هر کس با میل شما مخالف باشد می گوئید با #حسین(ع) مخالف است.
⚜ولی اگر حسینی باشید، #هیئت و رفتارتان را بر مبنای حسین (ع) می سازید.👌
⚜هیئتی شدن کاری ندارد
👈کافیست ؛ریش بگذارید و با پیراهن مشکی از این هیئت به آن هیئت بروید😶
♨️حسینی شدن است که #مشکل است...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
واقعا کی فکرش رو میکرد ادامه راهتان اینقدر #سخت باشد بعد از شما #غرق شدیم در روزمرگی هایمان و گیر کر
9⃣7⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
سیب🍎سرخی سر نیزه است
دعاکن من نیز
این چنین کال نمانم
به #شهادت برسمـ🕊
💢سید ابراهیم(مصطفی صدرزاده) میگفت:
دفعه اول که به #سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره💥 درست خورد کنار من ولی من چیزیم نشد❌....
گفتم شاید #مشکل مالی دارم و خدا نخواسته شهید بشم😔...
آمدم #ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم.
💢دفعه دوم که رفتم سوریه باز خمپاره خورد #کنار من و چیزیم نشد🙁...
گفتم شاید وابستگی💞 به خانواده و بچه هاست که نمیذاره #شهید شم.
اومدم ایران و از بچه ها دل بریدم💕
💢و برای #بارسوم که به سوریه اعزام شدم در عملیاتی ترکش خوردم⚡️ و مجروح شدم ولی شهید نشدم⭕️.
من کجا و #باشهیدان زندگی
من کجا و قصه ی رزمندگی😔
من کجا و دیدن وجه خدا⁉️
💢به ایران🇮🇷 آمدم نزد #عارفی رفتم و از او مشکلم رو پرسیدم,ایشان گفتند:من کان الله کان الله له,تو #برای_خدا به جبهه نمیروی⛔️ برای #شهادت میروی
نیتت را درست کن خدا قبولت میکند.👌
💢پدرش میگفت:ایندفعه آخر که #مصطفی(سیدابراهیم) عجیب بال و پر در آورده بود🕊 و دیگر #زمینی نبود🚫..
💢رفت و به آرزویش رسید...
شهید مصطفی صدرزاده در #شب_عاشورای 1394 در دفاع از حرم عمه سادات شهید شد🌷
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ز جام #روضه ی #ارباب کام او تر شد دلش لبالب نور و یقین و باور شد #خزان، بهارِ #حسین_ولایتی فر شد #
6⃣8⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#شهید_حسین_ولایتی_فر🕊❤️
💠مرا کربلایی کرد
🔸 #پارسال همین روزا بود که رفقا داشتن واسه کاروان زیارتی #اربعین هیأت ثبت نام📝 می کردند.حسابی دلم گرفته بود💔 نمی دونستم هزینه💶 سفر رو از کجا جور کنم⁉️
🔹روم نمی شد با کسی در میون بزارم😔.یه شب بعد #هیئت، حسین رو دیدم.
مثل همیشه گرم احوالپرسی کرد.در مورد سفر #اربعین پرسید؟!
🔸گفت مصطفی امسال میای یا نه❓
بهش گفتم #رفیق کارم گره خورده.
(تو اون شرایط روم نشد بگم که #مشکل مالی دارم).تا #حسین اینو شنید، دستمو گرفت و با خودش برد یه گوشه
🔹گفت: چه مشکلی داری؟!چه گره ای تو کارت افتاده⁉️هیچ #حرفی نزدم، با این که دلم لک زده بود واسه #کربلا ⚡️اما نمی تونستم بهش بگم حتی پول ویزا گرفتن هم ندارم😔
🔸حسین گفت: رفیق اگه #پول کم آوردی من هستم!اگه مشکلت مالیه رو #کمک_من حساب کن👌.خیلی خوشحال شدم😃گفتم از کجا می خوای جورش کنی؟!
🔹گفت من با یه شخصی صحبت کردم ، قبول کرد برا چند نفر که واسه #زیارت_کربلا نیاز مالی دارن، هزینه ای رو #قرض بده💰.قرار گذاشتم هر وقت توانایی شو داشتن، پول رو پس بدن✔️.
🔸با اینکه هیچ راهی جز این نداشتم، #ولی روم نشد قبول کنم🙁.گفتم دمت گرم. اگه جور نشد بهت خبر می دم.اونم گفت پس من منتظر خبرت می مونم😊. #همون_شب به حسین زنگ زدم 📞و حسین هم سریع، پول رو بهم داد.
🔹اون سال با کمک آقا #حسین_ولایتی فر ما کربلایی شدیم☺️.قدم قدم کنار هم به سمت حضرت عشقـ❤️ رفتیم.امسال اما حسین #شهیدشده🌷.رفیقمون زود تر از همه ما رفته #کربلا.
🔸این روزها که بچه های هیئت دوباره دارن واسه زیارت #کربلا ثبتنام📝 می کنند، من تو دلم با حسین حرف میزنم :رفیقی که معرفتت رو ثابت کردی✅،مشتی ترین، اگه هنوز می تونم #رفیق صدات کنم،یعنی اگه هنوز لیاقت رفاقت با تو رو دارم، ازت یه خواهش دارم🙏.ازت می خوام امسال هم رفیقتو #کربلایی کنی!
«راوی :مصطفی رحمانی»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️| توی خواب امام حسین رو دیده بود به آقا عرض کرد : آقاجان #فدایتان بشوم، آیا زمان بریدن سرتان درد د
#الگو_برداری_از_شهدا
همیشه میگفت:
همه ما در #جاده زندگی در حال
حرکت هستیم. این جاده #تاریک است.
اطراف آن را هم #دره های عمیق گرفته.
چراغی که راه را روشن می کند #اعمال ماست.
گاهی مواقع این چراغ کم نور
میشود. یعنی اعمال ما #مشکل دارد.
گاهی مواقع در مسیر ما #طوفان برپا
میشود آنقدر شدید میشود که راه را نمیبینیم!
ممکن است از جاده خارج
شویم و در دره ها #سقوط کنیم!
این طوفان ها تاثیرات محیط است!
بچه ها #مواظب باشید.
اطراف شما چه خبر است؟!
با چه کسانی شما #رفیق هستید!؟
#شهید_سیدعلیرضا_مصطفوی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_ابراهیم_هادی ⭕️ابراهیم میگفت: بهتره که شبها #زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و #سرحال بخون
🍃🌺🍃🌺🍃
💖 بعد از شام هر چه به ابراهیم گفتند که بیا و برای فرماندهان #دعای_توسل بخوان قبول نکرد، او با ناراحتی میگفت: من دعای خودم را خواندم
🌸 جلسه به پایان رسید و همه آماده #بازگشت به محل قرارگاه و لشکر ها شدند.🏃
❤️حاج حسین میگفت: وقتی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم، یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت #نان_و_کباب آوردم.🍖🍗🍴
💖 ابراهیم همینطور که پشت فرمان🚗 نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از #شیشه ماشین به بیرون #پرت کرد!😱😦
🌸 بعد هم گفت: من با #بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را #حیوانات بیابان بخورند.😢👌
👌❤️ چیزی نگفتم ابراهیم چند لحظه بعد گفت: تمام ما #بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده #تفاوت داشته باشد، آن موقع کار #مشکل می شود ...✌👌
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌴 #خــادم_رزمنـدگان
🌙ماه رمضـان سال ۶۶ بود ...
🍃در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی كہ در پادگان نبی اكرم ﷺحضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند.
🌱هوا #بارانی بود و تمام اطراف چادر
در اثر بارش باران گل آلود بود ،
بطوریکه راه رفتن بسيار #مشکل بود
و با هر گامی گِلهای زيادتری به کفشها میچسبيد و ما هر روز صبـح وقتی از
خواب بيدار میشديم متوجه میشديم
کليه #ظروف غذای سحری شسته شده است! اطراف چادرهـا تميز شده و حتی
#توالت صحرايی کاملا پاکيزه است !!
اين موضوع همه را به تعجب وا میداشت
که چه کسی اين کارها را انجام میدهد ؟!
🌿نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم
چه كسی اين خدمت را بہ رزمندگان انجام میدهد! بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز
صبح كہ همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی
گردان از خواب بيدار شد و بہ انجام كارهای
فوق پرداخت و اينگونه بود كہ خادم بچه های
گردان شناسايی شد.
وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت :
" من خاك پای رزمندگان اسلام هستم ."
✍ راوی : عبدالرضا همتی
🌷 #مردان_بی_ادعا
🌙 #ماه_رمضان_در_جبهه_ها
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂22 بهمن بود که تلویزیون📺 داشت لحظات حضور #رهبر را در قطعه شهدا نشان می داد، یک دفعه دیدم رهبر سر #م
💢حاج رضا و آقا سجاد بانی تمام كارهای خير بودند👥 از راه انداختن هيئت تا جور كردن #جهيزيه و رسیدگی به افراد نیازمند. وقتی میفهميد كسی تو زندگيش #مشکل داره سریع كارشو حل میكرد✔️
💢يادمه يكی از بچه ها مشکل مالی💰 براش پيش اومد، حاج رضا نصف بيشتر #حقوقشو بهش داد و گفت: برو كارت و انجام بده؛ با اينكه زياد اوضاع مالی خوبی نداشت❌حاج رضا مثل #پدر بود برای نيروهاش....
💢هروقت بچه ها مشکلی🗯 داشتند با آقا #سجاد در میان میگذاشتند. این #دونفر مکمل💞 همدیگر بودن در زمینه ی #خیر...
#شهید_محمدرضا_الوانی
#شهید_سجاد_زبرجدی
#شهیدان_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣محمدجعفر حسینی» با نام جهادی «ابوزینب»، از فرماندهان لشکر فاطمیون صبح امروز (شنبه) به همرزمان شهیدش
#سفر_به_آسمان 🕊
و عشـ♥️ـق
قافیه اش گرچه #مشکل است
💥اما
#خدا اگر بخواهد
ردیف خواهد شد✅
خداحافظ رفیق ...💔
#شهید_محمدجعفر_حسینی
#فاطمیون
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_دوازدهم 2⃣1⃣
🔮یک روز #عصر که مصطفی آمده بود دیدنم گفت: این جا دیگر چه کاری داری؟ وسایلت را بردار برویم خانه خودمان🏠 گفتم: چشم. مسواک و شانه و ... را گذاشتم داخل یک نایلون و به مادرم گفتم من دارم می روم. #مامان گفت: کجا؟ گفتم: خانه شوهرم، به همین سادگی می خواستم بروم خانه شوهرم، اصلا متوجه نبودم مسائل اعتبار را. مادرم فكر کرد شوخی می کنم😁 من اما ادامه دادم: فردا می آیم بقیه وسایلم را می برم.
🔮مادر عصبانی شد، #فرياد زد سر مصطفی و خیلی بد با او صحبت کرد که تو دخترمو دیوانه کردی! تو دخترمو جادو کردی! تو... بعد یک حالت شوک به او دست داد و افتاد روی زمین😧 #مصطفی آمد بغلش کرد، بوسیدش. مامان همین طور دست و پایش می لرزید و شوکه شده بود که چی دارد می گذرد. من هم دنبال او و دستپاچه. مادرم می گفت #دخترمو دیوانه کردی! همین الآن طلاقش بده. دخترم را از جادویی که کرده ای آزاد کن!
🔮حرف هایی که می زد دست خودش نبود🚫خود ماهم شوکه شده بودیم. انتظار چنین حالتی را از مادرم نداشتیم. مصطفی هر چه می خواست #آرامش کند بدتر می شد و دوباره شروع می کرد، بالاخره مصطفی گفت: باشد، من طلاقش می دهم. مادرم گفت: همین الان! مصطفی گفت: همین الآن #طلاقش می دهم! مادرم انگار که باورش نشده باشد پرسيد: قول می دهی⁉️ مصطفی گفت الان طلاقش می دهم به یک شرط ...
🔮من خیلی ترسیدم. داشت به طلاق می کشید. مادرم حالش بد بود. مصطفی گفت به شرطی که خود ایشان بگوید، طلاقش می دهم✅ من نمی خواهم شما این طور ناراحت باشید. مامان رو کرد به من و گفت: بگو #طلاق می خواهم. گفتم: باشه مامان فردا می روم، می روم طلاق می گیرم. آن شب با مصطفی نرفتم. مادرم آرام شد و دو روز بعد که بابا از مسافرت آمد🚌 جریان را برایش تعریف کردند. پدرم خیلی مرد عاقلی بود. مادرم تا وقتی بابا آمد، هم چنان سر حرفش بود و اصرار داشت که طلاق بگیرم.
🔮بابا به من گفت: ما طلاق گیری نداریم. در عین حال اگر خودتان می خواهید جدا شويد💕 الآن وقتش است و اگر می خواهید ادامه بدهيد با همه این شرایط که... گفتم: بله همه این شرایط را مي پذيرم. بابا گفت پس بروید. دیگر شما را نبینم و دیگر برای ما #مشکل درست نكنيد، چه قدر به غاده سخت آمده بود این حرف ... برگشت و به نیم رخ مصطفی👤 که کنار او راه می رفت، نگاه کرد...
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴 #خــادم_رزمنـدگان
ماه رمضـ🌙ـان سال ۶۶ بود ...
🍂در منطقه عملياتی غرب كشور بوديم نيروهايی كه در پادگان نبی اكرم ﷺ حضور داشتند در حال آماده باش برای #اعزام بودند. هوا بارانی🌧 بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود، بطوریکه راه رفتن بسيار #مشکل بود
🍂و با هر گامی گِلهای زيادتری به #کفشها میچسبيد و ما هر روز صبـح وقتی از خواب بيدار میشديم متوجه میشديم کليه ظروف غذای #سحری شسته شده است🍽 اطراف چادرهـا تميز شده و حتی #توالت صحرايی کاملا پاکيزه است !!
🍂اين موضوع همه را به تعجب وا میداشت😟 که چه کسی اين کارها را انجام میدهد ؟! نهايتا يك شب نخوابيدم تا متوجه شوم چه كسی اين خدمت را به #رزمندگان انجام میدهد!
🍂بعد از صرف سحری و اقامه ی نماز📿 #صبح كہ همه بخواب رفتند ديدم كه روحانی گردان از خواب بيدار شد و بہ انجام كارهای فوق پرداخت و اينگونه بود كہ #خادم بچه های گردان شناسايی شد.
وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: من خاك پای رزمندگان اسلام هستم♥️
✍ راوی: عبدالرضا همتی
#مردان_بی_ادعا🌷
#ماه_رمضان_در_جبهه_ها
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌨💥🌨💥🌨💥🌨💥 🕊✨چه باران 🌨ببارد ، #چه نبارد چه بهار🌸 باشد ، چه نباشد 🕊✨چه به روی #خود بیاورم ، چه نیا
8⃣0⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
#روایٺــ_عِـشق 💞
🔰من علاوه بر اینکه در دفتر #شهید ناصری کار میکردم، به نحوی از مسائل #مادی او نیز با خبر میشدم.
ناصری با توجه به #سابقه زیادش در خدمت به نظام و انقلاب، و #مسئولیتهای کلیدی در طول سالهای متمادی عهده دارش بود، در آن زمان- یعنی سال هفتاد و چهار- نه ماشین🚘 داشت و نه خانه و این نداشتن تا لحظه ی #شهادت هم ادامه پیدا کرد.
🔰آنچه من می دانستم از مال و منال دنیا دارد، دو، #سه میلیون تومان پس انداز شخصی اش بود.
اوایل که در #دفتر او کار می کردم، گاهی می دیدم بعضی از بچه ها که گرفتاری شدید مالی پیدا کرده بودند، می آمدند پیشش و درخواست وام #اضطراری می دادند.
🔰 او اگر امکانش بود از طریق خود تشکیلات #مشکل آنها را حل می کرد والا معرفیشان می کرد کمیته امداد.
این که چرا آنها را معرفی می کند به کمیته امداد، برایم #سوال شده بود و دوست داشتم بدانم چه رابطه ای با بچه های کمیته امداد دارد که گاهی به صورت خیلی محرمانه و آبرومند، برای بچه ها وام جور می کند.
🔰بعدها از #طریق یکی از کارکنان آن جا، به طور اتفاقی فمیدم که ناصری همان دو، سه میلیون تومان پس انداز خودش را به آنها داده که چنین مواردی از آن پول 💶به بچه ها وام بدهند❗️
🍃#شهید_محمدناصر_ناصری
✨#سالروز_شهادت
🍃ولادت : ۱۳۴۰/۳/۷ بیرجند ، خراسان
✨ جنوبی
🍃شهادت : ۱۳۷۷/۵/۱۷ مزارشریف ،
✨افغانستان ، کنسولگری جمهوری اسلامی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹ما همه #عمار های#رهبر آزاده ایم 🌱لب گشاید،بهر یاری اش همه جان 🌹داده ایم 🌹تا #قیامت صف به صف لشگر
♦️باید مثل #عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست رهبرمعظم انقلاب: چرا شما عمار را «سلاماللَّهعلیه» میگویید، ولی نسبت به یکی دیگر از صحابی - رفیق عمار - که او هم از مکه بوده
♦️ و در #مکه کتک خورده است، «سلاماللَّهعلیه» نمیگویید؟ چون عمار در وقت حساس اشتباه نکرد و فهمید؛ ولی او اشتباه کرد.#ببینید، خط عمار را خط مستقیم میگویند. به نظر من، عمار هنوز هم ناشناخته است.
♦️عمار یاسر را خود ماها هم درست نمیشناسیم. عمار یاسر، یک #حجت قاطعهی الهی است.من در زندگی امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام) که نگاه کردم، دیدم هیچکس مثل عمار یاسر نیست؛ یعنی از صحابهی رسولاللَّه، هیچکس نقش #عمار_یاسر را در طول این مدت نداشت.
♦️آنان زنده نماندند، ولی ایشان حیات بابرکتش ادامه پیداکرد.هر وقت برای #امیرالمؤمنین یک #مشکل ذهنی در مورد اصحاب پیش آمد
♦️ - یعنی در یک گوشه #شبههیی پیدا شد - زبان این مرد، مثل سیف قاطع جلو رفت و قضیه را حل کرد. در اول خلافت حضرت همینطور، در قضایای جمل و صفین هم همینطور، تا در صفین به شهادت رسید. باید مثل عمار هوشیار بود و فهمید که وظیفه چیست.
♥️ نهم صفر #سالروز شهادت عمار یاسر در سال ۳۷ هجری قمری
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh