🌷شهید نظرزاده 🌷
عاشقان بی کفن ها با کفن بیگانه اند روی جسمِ پاره ی ما بوریا باید کشید #شهید_رضا_سنجرانی #کرار 🌹🍃🌹🍃
ساعت حدوداً 6 بعدازظهر، هنوز یک ساعتی به #غروب آفتاب باقی مانده بود که #شهید_رضا_سنجرانی به همرزمش میگوید: «ستارهها را میبینی؟ ستارهها را نگاه کن»
اوهم جواب میدهد «رضا،هنوز یک ساعت به غروب مانده ستاره کجا بوده؟» ودر ادامه از او میپرسد: «مگر تو #ستاره میبینی؟» و شهید سنجرانی در پاسخ میگوید:«آره، یک آسمان پر از ستاره»
بعد یک مرتبه میگوید: «حسن قاسمی آمد، ابوعلی آمد» و #پر_میکشد
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهادت آرزوی عشاق: #خدا خودش دستم را در دست #شهدا گذاشت و این رفاقت آغاز شد حالا #شهدا شده اند انیس
#دلم را به آسمان می سپارم
تا نوشته هایم را نشانت دهم
شاید #تورقی به آن بزنی
خیلی دلم می خواست با #تو بودم
پیش خدا و شما
کاش
بی #گناه می ماندم
#طلوع #صبح
#غروب و #آفتاب گواه
#معصومیت از دست رفته ی من است
تنها چیزی که از تو به یادگار دارم
دلی است
که فقط
#تنگ توست....
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
داشتن چهره #شاد و بشاش شاخصه رفتار علی بود ؛ انگار صورتش به دست #نقاش ازل اینگونه طراحی شده بود و سل
اینجا نمــاند،
#پر زد و از پیش ما گذشت
تنگ #غــروب بود
ڪہ او بے هوا گذشت
من از خــودم
برای #خدا ڪم گذاشتم
او از خــودش
برای #رضاےخدا گذشت
#شهید_علی_خلیلی🌷
#شهید_نهی_از_منکر
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹چگونه در بند خاک مانَد⁉️ آن کسی که #پرواز را آموخته استـ🕊 🔸روزِ ولادت تو❣ در واقع، همان #روزشهادت
2⃣2⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خبر شهادت
🔰یکی از رفقایم که از ساری برگشته بود. بهم گفت: جلوی بیمارستان🏥 خیلی شلوغ بود. جانبازی به نام #علمدار حالش بد شده بود و آورده بودنش بیمارستان. تا گفت علمدار نفس تو سینه ام حبس شد😨
🔰به خودم گفتم: نه❌ #سید که حالش خوبه. ⚡️اما مصطفی، پسرعموی سید مجتبی #جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بیمارستان. همان موقع زنگ زدم☎️ محل کار سید، بهم گفتند #سیدمجتبی بیمارستان هست.
🔰 با خودم گفتم حتما رفته دنبال کارهای #سیدمصطفی. روز بعد هم زنگ زدم📞 اما کسی گوشی را برنداشت📵
#شب آماده خواب شدم. خواب دیدم که در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم🕌 شهرستان #بابلسر نمایان بود.
🔰وقتی به جلوی #امامزاده رسیدم. با تعجب دیدم تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم. هر #رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی🚩 در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر🌷 بودند. در میان آنها #پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا🌸 در دست پدرم بود.
🔰بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: پدر #منتظر کسی هستید⁉️ گفت: منتظر رفیقت #سیدمجتبی_علمدار هستیم. با ترس و ناراحتی😰 گفتم: یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید🕊
🔰گفت: بله، چند ساعتی هست که #اومده این طرف. ما آمدیم👥 اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و #حضرت_زهرا (س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او💞 هستند.
🔰این جمله پدرم که تمام شد از #خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از #سید⁉️ گفت سید موقع #غروب پرید🕊
📚کتاب علمدار
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#ذاکر_بااخلاص_اهل_بیت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
akbari_03.mp3
2.93M
#مناجات_با_امام_زمان
تمام طول هفته را در انتظار #جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه #غروب شد نیامدی😭
ستاره دلمـ⭐️ بیا
حلّال مشکلم بیا
🎤🎤 #مهدی_اکبری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
اینجا نمــاند،
#پر زد و از پیش ما گذشت
تنگ #غــروب بود
ڪہ او بے هوا گذشت
من از خــودم
برای #خدا ڪم گذاشتم
او از خــودش
برای #رضاےخدا گذشت
#شهید_علی_خلیلی🌷
#شهید_دفاع_از_ناموس
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh