eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
1_57001900.mp3
4.26M
✨ چه فایده وقتی نیستی، ✨ تموم عالم هم باشن کنارم ✨چه فایده وقتی نیستی ✨فرقی نداره پاییز و بهارم ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دلــ❤️ـم میخواهد دوباره #تبعید شوم به #زمــان ِشما! وُفــور ِ #نعمت بود ! 🍂 #اخلاص 🍃 ایمــــــان 🍂صداقت👌 🍃پاکــــی✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطره_شهدا 🌷آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم #دشمن پشت دیوار اتاق است. 🌷فا
🌷حسن سرش می کرد برای کارهای خیر😇. اگر دوستانش در کاری فرو می ماندند، به حسن مراجعه می کردند.👌 🌷یک ماشین پی کی داشت🚙. یک باره نمی دانم چه بلایی سرش آمد. بعد از فهمیدیم آن را فروخته هزینه 💵زایمان همسر یکی از کرده بود .. : برادر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖 #قسمت_سی_و_ششم6⃣3⃣ 🍂یه بار ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﺳﯿﺪ ﺍﺫﻥ ﺩ
📚 💖 ⃣3⃣ 🍂ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻧﺬﺭ. ﻫﻨﻮﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪﻧﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻧﮕﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ. ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻫﻮﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺒﻮﺩﻡ. ﺻﺪﻗﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ، ﺁﺭﺍﻡ ﻧﺸﺪﻡ. ﺁﯾﺖ ﺍﻟﮑﺮﺳﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﻗﺴﻢ ﺩﺍﺩﻡ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ، ﺁﺭﺍﻡ ﻧﺸﺪﻡ. 🍁ﻧﻤﺎﺯ ﻇﻬﺮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ، ﻓﮑﺮ ﻭ ﺫﮐﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ. ﺩﺭ ﻗﻨﻮﺕ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺘﻢ : “ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺳﯿﺪﻩ ﺯﯾﻨﺐ ( ﻋﻠﯿﻬﺎ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ”… ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻋﺼﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪﻩ؛ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺻﺪﻭﻗﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪﺵ . 🍂ﺳﺮ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ، ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ . ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ . ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻮﺑﻪ؟ 🍁ﯾﮑﯽ ﺷﺎﻥ ﮐﻤﯽ ﻣﻦ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻘﯿﻪ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺑﺮﻭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﮐﻤﮑﺶ ﻧﯿﺎﻣﺪﻧﺪ . ﺁﺧﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ : ﺭﺍﺳﺘﺶ … ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻧﺸﺪﻩ … ! ﯾﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﮐﻪ ﻫﻮﯾﺘﺶ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺖ … ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﯿﻢ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ؟ … ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪﻩ … 🍂ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﺳﻄﻞ ﺁﺏ ﯾﺦ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﻡ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ ! ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻐﺰﻡ ﺍﺯ ﻫﺮﭼﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪ . ﻧﻔﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺣﺒﺲ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﭘﺲ … ﺧﻮﺩ … ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ – ﺩﺭﻭﺍﻗﻊ … ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﯾﻢ … ﺳﯿﺪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ! 🍁ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﻋﺼﺒﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ﮐﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ؟ ! ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺁﻗﺎ ﺳﯿﺪ ﺧﺒﺮ ﻣﯿﺪﻥ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻃﻤﯿﻮﻥ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺁﺗﺶ ﺷﺪﯾﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺍﮐﺜﺮﺍ ﺯﺧﻤﯽ ﺍﻧﺪ . ﺳﯿﺪ ﯾﻪ ﻧﻔﺮﺑﺮ، ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﻃﺮﻑ ﺧﻂ، ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯﺵ ﻧﺸﺪﻩ . ﻣﺎ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﻫﺎ ﺷﻬﯿﺪﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﮑﺮﺵ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﻼﮎ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻭﻟﯽ ﻣﺸﺨﺼﺎﺗﺶ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩ … ﺣﺎﻻ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ … ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ DNA ﺷﻤﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ، ﺷﺎﯾﺪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻧﺸﻪ . 🍂ﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻡ : ﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! – ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺍﻫﺸﺎ ﺑﯿﺎیید ﺷﻬﯿﺪ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ، ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺳﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺗﺎ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ، ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ … ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💖 ⃣3⃣ 🍂ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺳﯿﺪ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩ، ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ . ﻣﻦ ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ، ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻮﺩ . ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻧﺒﻮﺩ . ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺳﻮﺧﺖ . ﺑﺎ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ ! ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ . ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺷﺨﺼﯽ ﺷﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ! 🍁ﯾﮏ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ﺩﺳﺘﻢ ﺩﺍﺩ . ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺟﯿﺒﯽ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻋﻘﯿﻖ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺑﻮﺩ . ﺍﺻﻼ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻧﺒﻮﺩ، ﺣﻠﻘﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻣﺤﮑﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ ! – ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﭘﺲ ﺁﻗﺎﺳﯿﺪ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ 🍂ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﭼﻨﺪ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻫﯿﭻ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﺑﻬﺖ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺣﺎﻻ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ، ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﺬﺭ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ . ﺑﺠﺰ ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً ﻫﻤﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻧﻪ ! 🍁ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻠﻔﻨﻢ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ . ﺩﻭﺳﺖ ﺳﯿﺪﻣﻬﺪﯼ ﺑﻮﺩ : ﺳﻼﻡ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺻﺒﻮﺭﯼ ! ﻣﯿﺘﻮﻧﯿﺪ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺻﺪﻭﻗﯽ؟ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻧﺒﻮﺩ، ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻧﻮﺭ ﺍﻣﯿﺪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻗﻮﺕ ﺑﺨﺸﯿﺪ . ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ، ﻫﻤﺴﺮ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻫﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ، ﺯﯾﻨﺐ . ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻗﻬﺎﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ … ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5793920189498131037.mp3
10.12M
🎵 #صوت_شهدایی ✨توی شلوغی های این عالم ✨واسه شهیدان دلمون تنگه 🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند 🔻به نقل از همسر شهید 🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آ
بعد از تو💕 تا همیشه و روزها بی مـ🌙ـاه و مهر مےگذرند از کنار ما 💥اما پشت دریچه ها در سینه ها ماھ ِ قصه های تابان است🌝 🌷 🌙 🍃🌹🍃🌹 کانال شهید نظرزاده 👇👇👇👇👇👇👇👇 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ عشق آن دارم که تا آید از دلبرم گویم فقط ... حق پرستم، مقتدایم است تا ابد از گویم فقط ... 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
دم کن برایم چای با گلبرگِ خورشید با حبه ای آواز ِ #گنجشکانِ عاشق لبخند تو چیزی شبیه ِ #عطرِ نان است قدری بخند ای #خنده_هایت جانِ عاشق #شهید_حجت_الله_رحیمی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - نقشه گنج - حجت الاسلام عالی.mp3
1.32M
♨️نقشه گنج 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤 حجت الاسلام #عالی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #یاد_یاران7⃣5⃣ 💠 نماز جمـاعت صبح 📌خاطره ای از #شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷 👆عکس باز شود 🌹🍃🌹🍃 @shahi
🌷زنگ زده بود وقت گرفته بود بیاید مطب من، مطب یه . 🌷نه که یک آدم معمولی باشد! علی صیاد شیرازی می خواست بیاید برای ازدواج مشورت کند. 🌷آمد. راس ساعت ۸ که قرارمان بود.بعد از این که خوش و بشی کردیم، کلاه نظامی اش را درآورد، گرفت و شروع کرد: 《بسم الله الرحمن الرحیم.اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن...》 🌷دعای را تا آخر خواند. دیدار سران قوا نبود ها! جلسه ی مشاوره پدر عروس بود و یک روانشناس. راوی:دکتر گلزاری 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#اعجاز_علمی_قرآن #موسسه_باورباران Bavarbaran.ir 🌾☘🌿🌾☘🌿🌾☘🌿🌾☘🌿 🔴 اشاره ی علمی قرآن کریم به تاثیر خوردن خرما بر زایمان طبیعی در اواخر دوران بارداری #قرآن_را_نشناخته_انکار_میکنند 🔶در این آیات خداوند به حضرت مریم برای زایمان راحت تر و درد کمتر .. خوردن خرما را توصیه می کند 🔹سایت healthline : خوردن خرما در هفته های پایانی دوران بارداری میتواند اتساع دهانه رحم را افزایش دهد ( و از این طریق منجر به زایمان راحت تر شود) Eating these fruits throughout the last few weeks of pregnancy may promote cervical dilation https://www.healthline.com/nutrition/benefits-of-dates#section5
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze17.mp3
3.8M
💿 #تندخوانی⇧⇧ ◀️ جزء هفدهم قرآن کریم 🎙 #استاد_معتز_آقایی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Shahat.tartil-joz.17.mp3
6.98M
💿 #ترتیل⇧⇧ ◀️ جزء هفدهم قرآن کریم 🎙 #استاد_شحات_محمد_انور 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطرات 🌸سوریه که میرفت، همیشه ساک سفر رو #همسرش می بست. تو آخرین سفر به همسرش گفته بود که ساک رو
❣شهر را گشتم 🍂که مانند #تو را پیدا کنم ❣هیچ‌کس حتی #شبیهت نیست❌ 🍂 #فوق‌العاده‌ای 😍 #شهید_محمودرضا_بیضایی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣شهر را گشتم 🍂که مانند #تو را پیدا کنم ❣هیچ‌کس حتی #شبیهت نیست❌ 🍂 #فوق‌العاده‌ای 😍 #شهید_محمودرضا
9⃣8⃣0⃣1⃣ 🌷 💠افطــار 🔰سرهنگ محمدی جانشین تیپ امام زمان(عج) خاطره‌ای از محمودرضا تعریف می‌کرد و می‌گفت: ماه بود و ما در سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد ما را به ضیافت افطار دعوت کرد. 🔰با تعدادی از دوستان از جمله به میهمانی رفتیم و خیلی هم بودیم؛ دو سه دقیقه🕰بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما منصرف شد 🔰و گفت: من ؛ رزمندگان لبنانی اصرار داشتند که با آن‌ها به برود و من نیز مصر بودم که دلیل‼️ برگشتنش را بدانم. بیضائی به من گفت: «شما ماشین🚘 را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید🍝، من هم بعد از افطار که برگشتید را برایتان می‌گویم.» 🔰بعد از افطار علت از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: «اگر خاطرت باشد این قبلا نیز یکبار ما را به میهمانی ناهار🍲 دعوت کرده بود؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که غذای ما را به سربازانشان داده‌اند و آن‌ها نیز از فرط با ولع غذای ته مانده را می‌خورند😋 🔰امروز که داشتم وارد سالن می‌شدم فکر کردم💬 اگر قرار است ته مانده غذای مرا به این سربازها بدهند، من آن را نمی‌خورم❌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃✨🍃✨🍃✨ تا پیش از #سفر_کربلا خیلی پسر شری بود، همیشه چاقو در جیبش بود، خالکوبی هم داشت. وقتی از سفر
💢منت پذیر #حضورت خواهیم ماند که پای آزادگی رابه خانه های🏘پرحصارمان باز کردی. #نفست که بر کوچه های یخ❄️ بسته شهر پاشید، به آفتـ☀️ـاب ایمان آوردیم. 💢به رودخانه ها🏞 مؤمنمان کردی، آنچنان که خاک خشک، قطره های باران🌧 را. پاس می داریم شکوه #جاودانه ات را که دستانت، #راهگشای سنگلاخ ترین جاده ها بود و بی روزن ترین شب ها🌒 را گام های روشن #تو بشارت نور💫 💢بزرگت می داریم و آیه های بلند #حماسه ات را در کوچه های جوان شهر، به تلاوت می نشینیم😌 در مسیر ردپای👣 #آخرت، آینه می کاریم و تصویر پروازت🕊 را در چشمان #فرزندان میهن، #ابدی می کنیم. #شهید_مجید_قربانخانی #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺🌸🕊🌸🌺 مثل یک شعر مَـرا تنگ در #آغوش_بگیر که هوایِ غزلــ📝ــم سخت شبیه #تن_توست ... 💕از #حسرت_آغوش_پـدر 💞تا #لذت_آغوش_خــدا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢مادر شهید: در #وصیتنامه‌اش تاکید داشت که از امر به "معروف و نهی از منکر" غافل نشویم❌ 🔰ما همیشه یک
🍃❤️🍃❤️🍃❤️ چقدر سخت است... حال #عاشقی💖 که نمیداند معشوقش💞 نیز هوای #او را دارد یا نه⁉️ #شهید_محمدحسین_مومنی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃❤️🍃❤️🍃❤️ چقدر سخت است... حال #عاشقی💖 که نمیداند معشوقش💞 نیز هوای #او را دارد یا نه⁉️ #شهید_محمد
0⃣9⃣0⃣1⃣ 🔻راوی: مادرشهید 🔰با شروع جنگ در ، پیش از او دوستان و آشنایان👥 عازم سوریه شدند. زمزمه‌های رفتن# محمدحسین و آماده کردن ما مدام در خانه شنیده می‌شد. اوایل مخالف⛔️ بودم؛ چرا که محمد حسین پسرم بود و دلبستگی💞 بیشتری نسبت به دیگر بچه‌ها به او داشتم. ولی در نهایت با اصرار و پافشاری محمد، من دادم و ایشان بار در سال ۹۴🗓 عازم سوریه شد. 🔰محمدحسین می‌توانست در قالب تیپ نیز به سوریه اعزام شود🚌 اما از طریق لشکر به جبهه رفت. نیت و هدف🎯 اصلی فرزندم بود که و حضور در هر یک از دو لشکر برایش تفاوتی نمی‌کرد❌ ولی چون به زبان فارسی مسلط بود، برای ارتباط برقرار کردن با همرزمان👥 خود در گروه احساس راحتی بیشتری می‌کرد. 🔰روز محمدحسین احساس غریبی داشتم؛ هم خوشحال و هم نگران💓 بودم؛ خوشحالی از این بابت که جوان برومندم برای از حرم بی بی🕌 می‌رفت و از سوی دیگر آنقدر بزرگ شده که خودش راه و غلط❌ را انتخاب کند. همچنین نگران از دوری، و اتفاقات دیگر بودم. فقط است که می‌تواند این‌گونه احساسات خود را مدیریت و کنترل کند. 🔰در مدت‌زمانی که ایران🇮🇷 بود به ما عکس‌ها و فیلم‌های را نشان می‌داد و از دوستان و همرزمانش می‌گفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh