eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
32.4هزار عکس
10.2هزار ویدیو
223 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(شهلا غیاثوند) ⏬⏬ 📖برگریزان پائیز🍂 سال ۱۳۳۹ در روز یکم میزبان قدوم کودکی مهربان و صمیمی در شهر تبریز شد پدر نامش را نهاد تا اسوه صبر و استقامت باشد او تحصیلاتش را تا اخذ مدرک فوق دیپلم تربیت معلم ادامه داد سپس به استخدام آموزش و پرورش درآمد او بعد از پیروزی انقلاب✌️ به یاری برادران غیورش در جهادسازندگی پیوست تا اینکه وزارت آموزش و پرورش از ایشان خواست به محل خدمت خود بازگردد. ایوب در سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و بار دیگر در دانشگاه تهران در رشته مدیریت دولتی ادامه تحصیل داد📚 و توانست مدرک کارشناسی را دریافت نماید.  📖بلندی اولین بار در روز چهارم مهرماه سال ۱۳۵۹📆 قدم بر خاک سرخ نهاد و در عرصه‌های جانبازی و نبرد بارها مجروح گشت به طوریکه در جای جای بدنش قطعه‌ای از ترکشهای💥 سربی جنگ بود در عملیات به عنوان مسئول محور به خدمت پرداخت او بعد از چهار مرتبه مجروحیت در تاریخ ۳۱/۱/۱۳۶۷ در شلمچه به علت پخش گازهای شیمیایی توسط سربازان بعثی به بستر بیماری افتاد🛌 📖ایوب بارها در عملیاتهایی چون فتح‌المبین،‌ بیت‌المقدس و مرصاد حماسه آفرید. بعد از اتمام جنگ در نشریه "پیام حمل و نقل" خود را با عنوان روزهای ماندگار به مدت یکسال به چاپ رساند📕 بعد از سالها خدمت در آموزش وپرورش، جهادسازندگی، هلال احمر ، نیروی نامنظم، دکتر چمران🌷 در حالیکه مدیریت یک مدرسه راهنمایی را بر عهده داشت در جاده تبریز به علت اختلالات عصبی ناشی از موج🗯 گرفتگی در روز چهارم مهرماه سال ۱۳۸۰ در سن ۴۱ سالگی به جمع شاهدان روز محشر پیوست 📖پیکر پاکش⚰ را در نزدیکی مزار در دارالرحمه تبریز به خاک سپردند. راهش پررهروباد🕊🌷 ادامه دارد...✒️ 📝به قلم⬅️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #رمان 📚 #اینک_شوکران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر(شهلا غیاثوند) #قسمت_مقدمه ⏬⏬
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 1⃣ 📖وقتی رسیدیم هم رسیده بود. مادر صفورا دستش را گذاشت روی شانه ام و گفت: خوش امدی برو بالا، الان حاجی را هم میفرستم. بنشینید سنگ هایتان را از هم وا کنید. دلمـ💗 شور میزد. نگرانی ک توی چشم های و زهرا می دیدم.....دلشوره ام را بیشتر میکرد. 📖به مادر گفته بودم با خواهرهایم میرویم و حالا امده بودیم، خانه دوستم صفورا. تقصیر خود مامان بود. وقتی گفتم دوست دارم با ازدواج کنم یک هفته مریض شد🤒 کلی اه و ناله راه انداخت که ..تو میخواهی خودت را بدبخت کنی. 📖 اول بودم و اولین نوه ی هر دو خانواده. همه یزرگتر های فامیل رویم تعصب داشتند. عمه زینبم از تصمیمم باخبر شد، کارش به قرص و دوا و دکتر اعصاب کشید🤕 وقتی برای دیدنش رفتم، با یک ترکه مرا زد و گفت: 📖اگر خیلی دلت میخواهد کمک کنی، برو درس بخوان و بشو به ده بیست نفر از اینها خدمت کن. اما خودت را اسیر یکیشان نکن که معلوم نیست چقدر زنده است. چطوری زنده است. فردا با چهار تا بچه نگذاردت. صفورا در بیمارستان مدرس کمک پرستار شده بود. همانجا را دیده بود. 📖اورا از برای مداوا به آن بیمارستان منتقل کرده بودند. صفورا انقدر از خلق و خوی ایوب برای پدر و مادرش تعریف کرده بود که انها هم برای ملاقاتش رفتند بیمارستان. ارتباط ایوب با خانواده صفورا حتی بعد از مرگ پدر صفورا هم ادامه داشت💕 این رفت و امد ها باعث شده بود صفورا ایوب را بشناسد و ما را ب هم معرفی کند☺️ 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣ 📖رفتم بالا و توی اتاق منتظرش ایستادم. اگر می امد و روبرویم مینشست، انوقت نگاهمان به هم می افتاد و این را دوست نداشتم. همیشه که می امد، تا می نشست روبرویم، چیزی ته دلم اطمینان میداد این نیست. 📖ایوب امد جلوی در و سلام کرد. صورت قشنگی داشت☺️ یکی از دست هایش یک انگشت نداشت و ان یکی بی حس بود و حرکت نداشت، ولی چهار ستون بدنش سالم بود. وارد شد. کمی دورتر از من و کنارم💕 نشست. بسم الله گفت و شروع کرد. 📖دیوار روبرو را نگاه می کردیم. و گاهی گل های قالی را و از اخلاق و رفتار های هم میپرسیدیم. بحث را عوض کرد. +خانم غیاثوند، حرف های برای من خیلی سند است. _ برای من هم +اگر امام همین حالا فرمان بدهند که را طلاق بدهید شما زن شرعی من باشید این کار را میکنم _اگر امام این فتوا را بدهند من خودم را سه طلاقه میکنم من به امام یقین دارم💖 +شاید روزی برسد که بنیاد به کار من رسیدگی نکند، حقوق ندهد دوا ندهد، اصلا مجبور بشویم در چادر زندگی کنیم _میدانید برادر بلندی، من به بدتر از این هم فکر کرده ام، به روزهایی که خدای ناکرده برگردد، انقدر پای انقلاب می ایستم👊 که حتی بگیرند و اعداممان کنند. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh