🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 📖دوست ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم
📖خانه پدری ایوب بودیم که برای #اولین_بار از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود😴 نگاهش میکردم. منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمیخورد، ترسیدم😰 صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم.
📖کیفم را تکان دادم، ایینه کوچکی بیرون افتاد، جلوی دهانش آیینه بخار نکرد❌ برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا #همه_زندگیم شده است از دستش دادم. بعد ها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است.
📖دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن
ایوب شروع شد✅ حس میکردم حتی در دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، #خیر است. یکبار مصرف غذا میخوردیم. صدای خوردن قاشق و بشقاب🍽 به هم باعث میشد حمله عصبی سراغش بیاید.
📖 #موج که میگرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر میکردم. انها می امدند و دست و پای ایوب را میگرفتند، رعشه می افتاد به بدنش بلند میکرد و محکم میکوبیدش به زمین. دستم را میکردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد🚫
📖عضلاتش طوری سفت میشد که حتی مرد ها هم نمیتوانستند انگشت هایش را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بیحال😓 روی زمین می افتاد. انگشت های #خونینم را از بین دندانهایش بیرون می اوردم. نگاه میکردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها ارام😌 میگرفت.
📖مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد، دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیوفتاد. #ایوب خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند ان اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت: بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم❌ حالا غیر از اقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر #دوست داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب"
📖خواستم ساکتشان کنم ک دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت......" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند😄
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم
📖کار مامان شده بود گوش تیز کردن، صدای بق بق یاکریم را که میشنید، بلند میشد و بی سر و صدا از روی پنجره پرشان میداد🕊 وانتی ها که میرسیدند سر کوچه، قبل از اینکه توی بلندگو هایشان داد بکشند "اهن پاره، لوازم برقی...." مامان خودش را به انها میرساند میگفت مریض🤒 داریم و انها را چند کوچه بالاتر میفرستاد.
📖برای بچه های محله هم علامت گذاشته بود. همیشه توی کوچه شلوغ بود. توی همین چندماه تمام #مجروحیت های ایوب خودش را نشان داده بود. حالا میشد واقعیت پشت این ظاهر نسبتا سالم❤️ را فهمید.
📖جایی از بدنش نبود که سالم باشد، حتی #فک هایش قفل میکرد؛ همان وقتی که موج گرفتش. وقتی که بیمارستان بود با نی به او اب و غذا میدادند. بعد از مدتی از خدمه بیمارستان خواسته بودند ک با زور فک ها را باز کنند؛ فک از جایش در میرود😔 حالا بی دلیل و ناگهان فکش #قفل میشد.
📖حتی وسط مهمانی، وقتی قاشق توی دهانش بود دو طرف صورتش را میگرفتم، دستم را میگذاشتم روی برامدگی روی استخوان فک و #ماساژ میدادم. فک ها ارام ارام از هم باز میشدند و توی دهانش معلوم میشد. بعضی مهمانها نچ نچ می کردند😒 و بعضی نیشخند میزدند و سرشان را تکان میدادند.
📖میتوانستم صدای اخی🙁 گفتن بعضی ها را به راحتی بشنوم. باید جراحی میشد. دندان های عقب ایوب را کشیدند؛ همه سالم بودند. سر یکی از استخوان های فک را هم تراشیدند. دکتر قبل از عمل گفته بود که این جراحی حتما #عوارض هم دارد و همینطور بود.
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
02-rasme hamsafari.hamed zamani
2.66M
🎧
✨اینه رسم همسفری
✨بری منو تنها بذاری
🎤🎤 #حامد_زمانی
#پیشنهاد_دانلود👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣از #عشق تو دیوانه شدم، تاب ندارم
★در کوی تو آواره شدم، باک ندارم
❣آری #منم آن دیوانه که گویند
★از عشق تو♥️ دیوانه شده و
#خواب_ندارد ...
#رفیق_شهیدم
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_5093914655680626801.mp3
5.95M
🎧🎧
#حتما_گوش_کنید👆
✅ عجب صبری خدا دارد
🎤 #حاج_اقا_دانشمند
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#بابایی!
"پنجشنبه ها"
تو رو بیشتر کنار خودم💕
#حس میکنم
عطر تَنت میپیچه💫 همه جا
#پنجشنبه_ها
قلبم تندتر میزنه💓
برای بغل گرفتن مزارت😔
حنانه و فاطمه خانم دختران #شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی
#دلتنگ_بابا💔
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویـدئویی از شـهید مـدافع حـرم #شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی
در حال نوشتن #وصیتنامه😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠من یک روز شهید میشوم 🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هش
💠اگر حسین شهید نمیشد جای تعجب بود!
💟 با لبخند مادرانه میگفت بچهی چهارم بود و بهش کوپن ندادن. بهش گفتم ببین حسییین من با هزینه آزاد بزرگت کردم😊
💟پسر آرومی بود
همه اذیت کردنش این بود که میگفت میخواد بره سوریه،
تا مخالفت و اشکم رو میدید سریع میرفت بستنی میخرید تا از دلم در بیاره
💟از کارهای اردوی جهادیش خبر نداشتم، دستاشو که میدیدم میگفتم، مامان میری کاربنایی میکنی؟؟
بعد از شهادتش لباسای خاکی و اردو جهادیش رو توی یه پلاستیک مشکی زیر تختش دیدم
💟شبی که قرار بود بره سپاه خواب راحتی داشت رفتم بالای سرش توی دلم قربون صدقش میرفتم
این خواب راحت رو بعد از شهادتش دیدم، توی دیدار آخر،
حس میکردم پلکای حسینم دارن تکون میخورن
و ای کاش...
💟 روزهای چهارشنبه تسبیح به دست منتظر شنیدن صدای قفل در بودم
(نگاهم به در بود ینی همین موقعها... چشمای خیس مادر)
حسینم حتی یک لحظه از جلوی چشمام حتی کمی اونورتر نمیره
💟برام کتاب مادران شهدا رو خریده بود که بخونم که راضی بشم بره سوریه😊 ولی من توان خوندنش رو نداشتم.
💟خواب دیدم
خوابی که قرار بود منو برای شهادت پسرم آماده کنه
پسر بزرگم گفت مامان برو به اون خانم برای شهادت پسرش روحیه بده
نمیدونم چهرشو ندیدم، حس کردم، خودمم بهش گفتم خدابهتون صبر زینبی بده نگاهم بهش بود ولی ندیدم که کیه
💟حسینم رو نزاشتم بره سوریه که شهید بشه خبر نداشتم که شهادت خودش دنبال پسرم میاد
پ ن: تو خوب باش شهادت خودش میاد سراغت
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
#شهید_ترور_رژه_اهواز
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۱۳۸ استاد پرهیزگار .MP3
875.6K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انعام✨
#قرائت_صفحه_صدوسی_وهشتم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸بنای ازدواجم💍 با مصطفی #عشق او به ولایت بود. دوست داشتم دستم را بگیرد☺️ و از این #ظلمات و روزمرگی ب
💠زندگی من
💖به مصطفی می گفتم: «من نمی گویم خانه مجلل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمان ها چیزی ندارند، بدبخت اند.»
💖مصطفی به شدت مخالف بود، می گفت: «چرا ما این همه عقده داريم؟ چرا می خواهیم با انجام چیزی که دیگران می خواهند یا می پسندند، نشان دهیم خوبيم؟ این آداب و رسوم ماست. نگاه کنید این زمین چقدر تمیز است؛ مرتب و قشنگ. این طوری زحمت شما هم کم می شود، گردوخاک كفش هم نمی آید روی فرش.»
💖او می گفت: «این ها برای چه؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم و اسلام. به همین سادگی.»
وقتی مادرم گفت: «شما پول ندارید من برایتان
وسایل خانه می آورم»، مصطفی رنجید؛ گفت: «مسئله پولش نیست. مسئله زندگی من است كه نمی خواهم عوض شود.»
راوی: همسرشهید
#شهید_مصطفی_چمران🌷
#وزیر_دفاع_سابق
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📌به روایت همسر ✍پسر پدرم 🌺آقا محسن در جلسه خواستگاری گفتند که من سر سفره #شهدا نشستهام و در مسیر
✍ #یاد_خوبان
🌷در بحث حلـال و حرام و رعایت مسائل شرعی خیلی مقید بود.
در هر شرایط و مکانی با رعایت ادب و احترام امر به معروف میکرد.پشت گوشی همراهش این برچسب را زده بود:
(گناه یعنی خداحافظ حسین!)💔
🌷در ایام خاص مثل محرم ٬فاطمیه٬و نیمه شعبان جلوی مغازه ایستگاه صلواتی برپا می کرد.
در گلزار شهدا زیاد به قطعه جاویدالاثرها سر میزد.
🌷به خوردن چای نوشابه و دلستر علاقه نداشت.بیشتر دمنوش می خورد، همیشه خنده رو بود و می خنداند.
به همت مادرش از کودکی به خواندن زیارت عاشورا و حدیث کساء علاقه مند شده بود...
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 149 #ولایت 8 #استاد_پناهیان 🔻 شرط قبولی اعمال ✅ نماز عبادتی هست که اگه قبول بشه
❣﷽❣
#لذت_آغوش_خدا 150
#ولایت 9
#استاد_پناهیان🔻
🔷 البته پذیرش ولایت در موارد مختلف مصادیق دیگه ای هم پیدا میکنه.
🔸 مثلاً اگه مشغول تعقیبات نماز باشی و پدر یا مادرت یه کاری ازت بخوان،
اینجا باید پا روی نفست بذاری و بری پاسخشون رو بدی.😊💖
✅ در واقع ما باید #ولایت_پدر رو هم در همون حدی که هست بپذیریم،
👈 به طوری که بر کارای مستحب فرزند #اولویت پیدا میکنه.
🌺 توی داستان اویس قَرنی هم همین نکته وجود داره ؛
و ایشون به خاطر گوش کردن به حرف "مادر مشرک" خودش دیدار با پیامبر رو از دست داد و زودتر برگشت
💎 اما به مقامات بالایی رسید...✨🌟✨
✔️✅ در واقع خدا براش مهمه دستورش رو #طبق_امر_ولایت گوش میدی یا نه...
⭕️ بقیش همگی حاشیه هست....
🔷 به محض اینکه یه نفر بخواد مذهبی بشه و "اهل مبارزه با نفس و تقوا" بشه،
✅ خداوند متعال امتحاناتی رو ازش میگیره که «طی اون ها باید مقابل اولیای الهی #تواضع کنه».
💖 این موضوع لطف خدا هست.
👌 «خداوند متعال دوست نداره کسی بخواد اَلکی مذهبی بشه».
✔️ اگه کسی میخواد مذهبی بشه باید درست و حسابی مذهبی و #دیندار بشه تا بتونه به "لذّت های حقیقی" برسه.💞❣
⭕️ فقط یه نکتۀ تلخ دیگه هم اینجا وجود داره که «اگه یه انسان مذهبی در #امتحان_ولایت رد بشه و زمین بخوره، ضد ولایتی ویژه ای میشه...!!!»⚠️
🚫👈 حتی اگه بهترین آدم هم بوده باشه تبدیل به بدترین و پست ترین انسان ها میشه.....
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5868648557409469941.mp3
5.22M
⏯پادكست
🎧با موضوع #سبک_زندگی_منتظران
7⃣
🎤استاد #ملایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ام وهب ها بسیارند... 🔻واکنش #مادر 🌷شهید حسین هریری🌷 وقتی خبر شهادت شهید مدافع حرم را به خانواده ب
💟میروم تا #انتقام_سیلی مادر بگیرم
💢این جمله را #حسین به همراه عکسی از خودش📸 زمانیکه در پرواز ایران به #سوریه بود در فضای مجازی منتشر کرد. این جمله عجیب بوی #خداحافظی میداد. از آن خداحافظی های بی برگشت🚷
💢طوری که خودش گفته بود اینبار #پشت_سرم آب نریزید❌ و دیگران را خبر نکنید. ساعاتی قبل از #شهادتش، زمانی که همرزمش از او پرسید کجا میروی؟ چنین پاسخ داد:
👈پیش به سوی #شهادت
بغل مادر💞 حضرت زهرای مرضیه (س)
💢باشد که ماهم به #حال_او دچار شویم که چه حالیست این عاشقانه #مادری♥️
#حسین_جان!
⇜اکنون که در آغوش مادری
بگو از #مادر چه خبر؟
از پهلوی شکسته اش😭
از جگر گوشه هایش⁉️
راستی از #علی(ع) خبر داری؟
یا که باید سراغش را از نخلستان🌴 و چاه گرفت؟
این #شبها بر تو چه میگذرد؟
کمی برایمان بگو...😭😭
#شهید_حسین_هریری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰همیشه میگفت: خوشا به حال کسانی که #مفقودالاثر و مفقود الجسد⚰ هستند. هر #شب_جمعه حضرت زهرا(سلام الله علیها) خودش به دیدن آن ها میرود، بالای سرشان مینشیند، خوشا به حالشان که خانم♥️ را می بینند.
🔰آن وقت مادرها همه اش بی تابی💗 می کنند که چرا #شهیدمان را نیاوردند. بگو آخه مادر جان تو بروی بالای سر پسرت بهتر است یا خانم #فاطمه_زهرا (س)⁉️ میگفتم: خب معلومه حضرت زهرا(س). میگفت: پس هیچ وقت فکر نکنی اگه من #مفقودالاثر شدم چرا نیامدم، اجازه بده بی بی دو عالم بیاید بالای سرم😌
🔰همیشه حواسش به رزمندگان👥 گردان و حتی خانواده هایشان بود. گاهی وقتی از طرف #لشکر هدیه ای🎁 به او میدادند آن را به خانواده رزمندگان یا #شهدای گردان هدیه میکرد.
🔰یک بار که یک #فرش به او هدیه داده بودند، خبردار شد که یکی از بچه های گردان صاحب فرزند👶 شده و در خانه اش فرش ندارد❌ آن فرش را به عنوان #هدیه تولد به خانواده اش هدیه داد. با اینکه خودش به آن فرش احتیاج داشت.
پ ن: پیکر پاکش پس از شانزده سال گمنامی در سال 81 کشف و در زادگاهش، اهواز دفن شد.
راوی: مادر شهید
#شهید_اسماعیل_فرجوانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣2⃣ #قسمت_بیست_ودوم 📖کار
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣2⃣ #قسمت_بیست_وسوم
📖بعد از #عمل ابروی راستش حالت افتادگی پیدا کرد، صورت ایوب چند بار جراحی شد تا به حالت عادی برگردد، ولی نشد🥺 عضله بالای ابرویش را برداشتند و ابرو را ثابت کردند. وقتی می خندید یا اخم میکرد، ابرویش تکان نمیخورد و پوستش چروک نمیشد.
📖کنار هم نشسته بودیم👥 ایوب استینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد؛ "توی کتفم، نزدیک عصب یک #ترکش است. دکتر ها میگویند اگر خارج عمل کنم بهتر است. این بازو هم چهل تکه شد بس ک رفت زیر تیغ جراحی...."😅
📖به دستش نگاه میکردم. گفت: بدت نمیاید میبینیش⁉️ بازویش را گرفتم و #بوسیدم
-باور نمیکنی ایوب، هر جایت ک مجروح تر است برای من قشنگ تر است.
بلند خندید😂 دستش را گرفت جلویم
+"راست میگویی؟ پس یا الله ماچ کن"
سریع باش...
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh