eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
مجاهدت پرستاران در جبهه 🍃درود های خدا بر تو #پرستار 🌸که هستی ناجی و دلسوز بیمار 🍃ادامه می دهی راه کسی را 🌸که هست الگوی صبر و ایثار #روز_پرستار گرامی باد.💐 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مجاهدت پرستاران در جبهه 🍃درود های خدا بر تو #پرستار 🌸که هستی ناجی و دلسوز بیمار 🍃ادامه می دهی
7⃣1⃣2⃣1⃣ 🌷 ✍️خواهر شهیده ❣پرستار بود و توی اتاقش رو نصب کرده بود، خیلی ها میگفتند: اگر رئیس بیمارستان ببینه برخورد باهات میکنه، اما فوزیه عکس رو برنداشت.👌 ❣يه روز رئيس بيمارستان كه بعداً به از كشور كرد، براي سركشي اومد و متوجه عكس روي ديوار شد و با 😡دستور داد كه عكس رو از روي ديوار بردارد. اما فوزيه گفته بود: اتاق به من است و هر عكسي روي ديوار آن آويزان ميكنم.🙂 ❣رئيس بيمارستان هم فوزيه رو تهديد به كسر يكماه از حقوق كرد. 😳اما فوزيه حرفش يك كلام بود: اگر هم بشم، عكس رو برنميدارم....👏 🌸 🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌺🍃🌺🍃 چقدر با شعف و تاب و تب #شهید شدند برای #دختر شاه عرب شهید شدند🌷 برای حفظ #حرم سینه را سپر کردند شبیه عابس و #حر و وهب شهید شدند من الغریب به آنها رسید نامه عشق💌 مدافعان حرم #منتخب شهید شدند برای او نوه های غلام ترکی و جُون چقدر آدم #عالی_نسب شهید شدند به احترام قدمهای #حضرت_زینب دمشق یا که نشد، در حلب #شهید_شدند🌷 ✨❣✨❣✨ در #روز_میلادت ای بانوی عشق جای همه مدافعانت خالی... شادی ارواح طیبه شهدای مدافع حرم #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5798711792452502372.mp3
4.94M
🔹ای خوش آن که #جانش 🔸به تو شده هدیہ😞😔 🔹خورده بر مزارش #شهید_زینبیه 🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی شادی روح #شهدای مدافع حرم عقیله بنی هاشم #صلوات🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۱۵۱ استاد پرهیزگار .MP3
963.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه اعراف✨ #قرائت_صفحه_صدوپنجاه_ویکم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔴مراسم میلاد #حضرت_زینب (سلام الله علیها)🔴 💺سخنران: حجت الاسلام نظری 📚موضوع سخنرانی: مهدویت ووظایف منتظران 🎤مداح: کربلایی مهدی حسین پور 📆زمان: پنجشنبه(۱۲دی)-ساعت۱۹ 🚪مکان: مشهد-حجاب۲۱ #بیت_شهید_نظرزاده (علامت پرچم) خواهران برادران #هیئت_محبان_جواد_الائمه (علیه السلام) 🍃🌷🍃🌷 @ShahidNazarzadeh
🎤سردارسلیمانی: ✍| هر کدام از شما یک #شهید را دوست خود بگیرید و سیره عملی و #سبک زندگی او را بکار ببندید ببینید چطور رنگ و بوی #شهدا را به خود می گیرید و خدا به شما #عنایت میکند. |🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌟🍃🌟🍃🌟 🌷 #کرامات_شهدا 🔹همیشه «یا زهرا» می‌گفت و البته عنایاتی هم نصیب ما می‌شد. مثلاً دو سه بار ا
🌾چقدر سخت است، حال عاشقی♥️ که نمی داند #محبوبش نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 🔹یک جمله از دل نوشته هایت✍ را خواندم. حالا #سالهاست، دلم به حال خودم می سوزد. 🔸روزهایی که از خیل عشاق #جامانده بودی و درد فراق💕 دلت را به تنگ آورده بود. به روضه های ارباب🏴 پناه آوردی. برای ِغربت #امام_حسن، اشک ریختی😭 از حضرت مادر #شهادت خواستی و چه زیبا دعایت مستجاب شد 🔹جانباز ِشهید، برای رسیدن به #تو و چون تو زندگی کردن، پاهایم بی رمق و سرزانوهایم، زخمی ِگناهانم🔞 است. مسیر طولانی و #نفس_اماره، نفس هایم را به شماره انداخته است😓 🔸باید در دفتر زندگی ام #قوانین ده گانه ات را بنویسم📝 و سرمشق روزهای بلاتکلیفی بکنم. می خواهم #بغض هایم را در کوله پشتی🎒 تنهایی ام بریزم. دلم یک سفر میخواهد به مقصد #ساری ... 🔹آرزو دارم همانگونه که درکتابت📔 خواندم، راهنمایم شوی و مرا به #گلستان_شهدا ببری؛ چشم هایم را ببندم و در دارالشفای عاشقان♥️ بگشایم 🔸دل ِ سوخته🖤 از آتش هجران را با سنگ سرد #مزارت تسکین دهم. تسبیح📿 تربتم را در دست بگیرم و آنقدر ذکر #یازهرا (س) بگویم تا نگاهم کنی😍 🔹باب الحوائج ِ جوانان، دست دلم را بگیر، #علمدارش باش.برای این سر به هوا کمی روضه بخوان😢 🔸در روز #تولدت که شهادتت🌷 هم امضا شد، برای حال دلمـ♥️ امن یجیب بخوان، بطلب که زائرت شوم😭 🎀به مناسبت #تولدوشهادت #سیدمجتبی_علمدار ❣ ✍به قلم طاهره بنائی(منتظر ) #شهید_سیدمجتبی_علمدار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾چقدر سخت است، حال عاشقی♥️ که نمی داند #محبوبش نیز هوایش را دارد یا نه؟😔 🔹یک جمله از دل نوشته هایت✍
8⃣1⃣2⃣1⃣ 🌷 💠خبر شهادت 🔰یکی از رفقایم که از ساری برگشته بود. بهم گفت: جلوی بیمارستان🏥 خیلی شلوغ بود. جانبازی به نام حالش بد شده بود و آورده بودنش بیمارستان. تا گفت علمدار نفس تو سینه ام حبس شد😨 🔰به خودم گفتم: نه❌ که حالش خوبه. ⚡️اما مصطفی، پسرعموی سید مجتبی قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بیمارستان. همان موقع زنگ زدم☎️ محل کار سید، بهم گفتند بیمارستان هست. 🔰 با خودم گفتم حتما رفته دنبال کارهای . روز بعد هم زنگ زدم📞 اما کسی گوشی را برنداشت📵 آماده خواب شدم. خواب دیدم که در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم🕌 شهرستان نمایان بود. 🔰وقتی به جلوی رسیدم. با تعجب دیدم تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم. هر چفیه ای به گردن و پرچمی🚩 در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر🌷 بودند. در میان آنها را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا🌸 در دست پدرم بود. 🔰بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: پدر کسی هستید⁉️ گفت: منتظر رفیقت هستیم. با ترس و ناراحتی😰 گفتم: یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید🕊 🔰گفت: بله، چند ساعتی هست که این طرف. ما آمدیم👥 اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و (س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او💞 هستند. 🔰این جمله پدرم که تمام شد از بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از ⁉️ گفت سید موقع پرید🕊 📚کتاب علمدار 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰ماه رمضان و شهــدا 🌷ماه رمضان را آمده بود خانه... به علی می گفت: «امسال ماه رمضان از خدا احدی الحس
💠چادر مردانه 🔰هفت هشت سالش بیشتر نبود، ولی چون پسر بود، داخل راهش نمی دادند. چادر مشکی سرش کرد و رویش را سفت گرفت. 🔰رفت داخل مجلس و یک گوشه نشست. روضه بود، روضه حضرت زهرا علیها السلام. مادرم زودتر از او رفته بود و سفت وسخت سفارش کرده بود كه: «پا نشی بیای دنبال من، دیگه مرد شدی؛ زشته؛ از دم در برت میگردونند.» روضه که تمام شد، همان دم در چادر را برداشت، زد زیر بغلش و بدو. #شهید_مصطفی_ردانی_پور🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 162 #ولایت 21 #استاد_پناهیان🔻 ✅ راه اینکه جهنمِ جاودانه رو باور کنیم و کمر به ج
❣﷽❣ 163 22 🔻 ✅ همۀ رنج هایی که از اول بحث تا اینجا گفتیم تا به نقطۀ نهایی یعنی میرسه برطرف میشه..... 🔷 رنجی هم که میخواستی برای مبارزه با نفس بکشی و طبیعی هم بود ، به "ولایت" که میرسه از بین میره . دیگه چی میخوای؟! 😊☺️ 💞 "خدا ولایت رو گذاشته تا این راهِ سخت و طولانی آسون بشه...." ⭕️ بعضیا فکر میکنن ولایت ، دینداری رو سخت میکنه! نه عزیز دلم 😊💖 " خدا اهل بیت رو گذاشته تا دینداری آسون بشه برامون...."👌 ✅ آدمی که باشه وقتی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میرسه میگه: آقا شما چقدر خوبید! 😌😍 من تا حالا شما رو نمیشناختم. برای همین بی دین بودم..... 😢😓 من حاضرم جونمم براتون بدم...😇❤️ من فکر میکردم دینداری سخته... وقتی شما اومدید کارم راحت تر شد...😊 🌹 " امام تسهیل کنندۀ عبودیّت هست" 💖 " تسهیل کنندۀ مبارزه با هوای نفسه" ⭕️ برای همین از این نقطه به بعد دشمنی با دشمنان خدا شروع میشه..... ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1_48180827.mp3
5.84M
⏯پادكست 🎧با موضوع 9⃣ 🎤استاد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⇜پسرها که رفتند #مادرها عجیب تنها شدند😔 ✍پ ن: اهواز _ بهشت آباد سال ۱۳۶۰ 📸عکاس: جاوید الاثر کاظم اخوان_ مادری بر سر مزار #عزیزترینش عزاداری می کند! #هفت_تپه_گمنام🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت 0⃣1⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_محمد_کامران🌷 ⚜خدایا دوست دارم به شکلی پیش شما بیایم
🔻همسر شهید ♦️با موتور🏍 برای خرید انگشتر #نامزدی (نشان) به میدان خراسان رفتیم که همان شد حلقه ازدواجم💍 بعد از آن هم به حرم #شاه‌عبدالعظیم رفتیم تا زندگی‌مان سروسامان بگیرد. از آنجا #محمد یک انگشتر دُرِ نجف✨ خرید. این هم شد حلقه ازدواج محمد. ♦️دوست نداشت #جشن عروسی برگزار کنیم❌ دلایل خودش را هم داشت که از نظر من دلایل بدی نبود هرچند #رضایت محمد هم برایم شرط بود. ♦️یادم هست همان روزی که مستاجر خانه🏡 را خالی کرد، شبانه برای نظافت و #سروسامان دادن به خانه آمدیم. آنقدر ذوق شروع زندگی😍 را داشتیم که به سرعت وسایلمان را چیدیم و خیلی زود برای سفر🚗 آماده شدیم. ♦️چون جشن #نگرفتیم، ولخرجی کردیم و سفرمان به #مشهد هوایی بود🛫 آن‌هم 2 هفته! با اینکار حسابی ریخت‌و‌پاش کرده بودیم! (هردومان می‌خندیم😅) #شهید_محمد_کامران #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 8⃣4⃣ #قسمت_چهل_وهشتم 📖چند
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 9⃣4⃣ 📖سرش را انداخت بالا و محکم گفت: . خانمها یا باید شوند یا معلم و استاد. باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد❌ ناراحت شدم🙁چرا حاجی؟ چرخید طرف من؛ ببین خودم توی اداره کار می کنم. می بینم که با خانمها چطور رفتار می شود. هیچ کس ملاحظه آنها را نمی کند. 📖حتی اگر مسئولیتی به عهده هست؛ نباید مثل یک مرد بازخواستش کنند⛔️ او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد. اصلا میدانی شهلا باید ناز زن را کشید. نه این که او رئیس و کارمند و باقی آدمها رو بکشد. 📖چقدر ناز ادم های مختلف را سر بستری🛌 کردن های کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود. هر را گیر میاوردم برایش توضیح میدادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است. 📖مراقبت های خاص خودش را میخواهد. به و گفتار درمانی احتیاج دارد، نه اینکه فقط دوز قرص هایش💊 کم و زیاد شود. این تنها کاری بود که مدد کارها میکردند. وقتی اعتراض میکردم، میگفتند: به ما همین قدر میدهند 📖اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود دوباره میشد. اگر آن روز دکتر اعصاب و روان مرا از اتاقش بیرون نمیکرد🚷 هیچ وقت نه من و نه ایوب برای بستری شدن هایش نمیکشیدیم😔 📖وضعیت ایوب به هم ریخته بود. راضی نمیشد با من به دکتر بیاید. خودم وقت گرفتم تا حالت هایش را برای دکتر شرح دهم و ببینم قبول میکند در بیمارستان بستریش کنم یا نه‼️نوبت من شد. وارد اتاق شدم. 📖دکتر گفت پس مریض کجاست⁉️ گفتم: توضیح میدهم ....." با صدای بلند🗣 وسط حرفم پرید _بفرمایید بیرون خانم...اینجا فقط برای است نه همسرهایشان 📖گفتم: من هم برای خودم نیامدم. همسرم♥️ جانباز است. امده ام وضعیتش را برایتان..... از جایش بلند شد و به در اشاره کرد و داد کشید "برو خانم با مریضت بیا..." 📖با اشاره اش از جایم پریدم. در را باز کردم. همه بیماران و همراهانشان نگاهم میکردند👁 رو به دکتر گفتم: فکر میکنم همسر من به دکتر نیازی ندارد، انگار بیشتر نیاز دارید. در را محکم بستم و بغضم ترکید. با صدای بلند زدم زیر گریه😭 واز مطب بیرون امدم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣5⃣ 📖مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص نبود. دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار🤒 بودند یا در اثر حادثه مشکلات پیدا کرده بودند. 📖ایوب با کسی اشنا نبود. میفهمید با انها . میدید که وقتی یکی از انها دچار حمله میشود چه کارهایی میکند، کارهایی ک هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود❌ 📖از صبح کنارش مینشستم👥 تا عصر، بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم. ها هم خانه تنها بودند. میدانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش میگیرد و با میگوید  من را اینجا 🚷 طاقت دیدن این صحنه را نداشتم😔 📖نمیخواستم کسی را که برایم بزرگ بود♥️ عقایدش را دوست داشتم. بود، پدر بچه هایم بود را در این حال ببینم. چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم. 📖یک بار به بهانه ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی که با ایوب کار داشت و صدایش میکرد. اما این بار شش دانگ حواسش به من بود👀 با هر قدم او هم دنبالم ، تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. 📖نگهبان در را نگاه کردم، جلوی در منتظر ایستاده بود👤 تا در را برایم باز کند. را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در، صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم امد. او هم داشت میدوید.... " .....شهلا ......تو را به خدا ....." 📖بغضم ترکید😭 اشک نمیگذاشت جلویم را  درست ببینم که چطور از بیماران عبور میکنم. نگهبان در را باز کرد، ایوب هنوز میدوید🏃‍♂ با تمام توانم تا قبل از رسیدن او به من ،از در بیرون بروم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
درد ودل شهیدعلمدار با شهدا_1397-1-4-12-37.mp3
2.29M
چه قدر سخت است حال عاشقی 😇 که نمیداند محبوبش نیزهوای او را دارد یانه....😞💔 #پیشنهاد_دانلود 👌 🎤شهید سیدمجتبی علمدار💞 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💢از همان وقت که صــدای #یاحسیـن آخرتان را شنیدیم، دیگر تاکنون نغمه ی دل انگیـز♥️ نوایتــان را گُم کرده ایم. ★°★آخرین باری که چهره ی نورانیتان✨ را دیده ایم، موقعی بود که صورتتان را بر #خاک_مزارتـان🌷 نهـاده بودند، سنگ لَحـد دیواری شد و نظاره ی رویتان را #برای_همیشه از ما دریغ کرد😭 💢ای شقایق های آتش گرفته🥀 دل خونین ما شقایقی است که #داغ_شهادت شما را بر خود دارد. ★°★آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی🕊 دیگر در وصف ما سرود #شهادت بسراید⁉️ #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷 #سالروز_شهادت #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh