eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✔️رهبر معظم انقلاب: امام رضا "عليه‌السلام" به همه ما اين است: ای مسلمان! از خسته نشو. ۶۳/۹/۳ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 استاد رائفی پور 📝 «اشک آهو برای امام زمانش» 🔅 میلاد با سعادت حضرت ثامن‌الحجج، علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک باد 🔅 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📲 سردار سلیمانی: دفاع از حرم حضرت زینب(س) دفاع از حرم (ع) در ایران هم هست✊ (ع)🌸 ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page259.mp3
952.8K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه ابراهیم✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
داستان عشق و ارادت یه شهید به امام رضا(ع) 🌷 بخونید خیلی جالبه👇👇 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
داستان عشق و ارادت یه شهید به امام رضا(ع) #شهید_محمد_مردانی🌷 بخونید خیلی جالبه👇👇 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNaza
6⃣7⃣2⃣1⃣ 🌷 💠 🌿مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به (ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم. ☘هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند. 🌿پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم شد. ☘حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود. 🌱یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم ، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. 🌴رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد. 🌿به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد. ✍راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢 #مرتضی مراحل معنوی را از آیت‌الله قاضی #الگوبرداری می‌کرد و به ایشان ارادت ویژه‌ای داشت☝️. او معتق
💠شهید مدافع حرم مرتضی عطایی(ابوعلی) در مطهر رضوی ... 📜بخشی از وصیتنامه شهید عطایی: برای فرج (عج) بسیار دعا کنید🤲 که فرجمان در آقا و مولایمان صاحب الزمان (عج) میباشد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍🔰سالها پیش سرباز خوزستانی پس از آموزشی موقع تقسیم دید افتاده مشهد دلگیر و غمگین شد. از طرفی ارادتش به آقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانواده اش. اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم آقا تا درد دل کنه و دلتنگیش رو به آقا بگه 🔰ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت وقتی برگشت به کفشداری تا پوتین هاش رو بگیره، دید واکس زده و تمیزن. با جذبه با اون هیبت و موهای جو گندمی، وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد و گفت: چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت آقا؟! 🔰سرباز گفت: من بچه خورستانم اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم. هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم، نمیدونم چیکار کنم؟! کفشدار خندید و گفت: آقا (ع)خودش غریبه و غریب نواز، نگران هیچی نباش. 🔰دو سه روز بعد نامه سرباز به لشکر ٩٢ زرهی اهواز اومد؛ اونم تایم اداری. سرباز شوکه بود؛ جز آقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت از این موضوع هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدانست ماجرا رو. سرباز رفت پابوس آقا و برگشت شهرش ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده! 🔰چند سال بعد داشت مانور ارتش رو تماشا می کرد. یهو نیرو زمینی رو موقع سخنرانی دید چهره اش آشنا بود. اشک تو چشماش حلقه زد. فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران؛ قدرت اول منطقه امیر سرتیپ احمد پوردستان، مرد با جذبه با موهای جوگندمی؛ همون کفشدار حرم آقا بود که اون زمان فرمانده لشکر ٧٧ خراسان بود. فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود انتقالی اون رو به شهرش داده بود. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌾به سفر رفتی و گیسو كَندند 🌾در فراق تو💕 عجب بر هم خورد 💢چه ها که یک به یک غروب شد نیامدی😔 🤲 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh