🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید 🌾امیـدوارم ... #حضرت_زهرا (س) عنایتی کند تا به هـدفی🎯 که از ورود به #سپاه داشتهام آن
🎀در دامان خاک #دامغان چشم به جهان گشود.در چشمان پدر شوقی بود که در نگاه اول هم میتوانستی آن را بیابی و شادی دل #مادر را چه میتوان گفت، وقتی که سعید کوچکش را در آغوش کشید💞 و عاشقانه به خود فِشُرد.
🎀مردی با منشی بزرگ👌 که از همان کودکی جاذبه ی اخلاقش گریبان گیر همه بود و همه عالم را در سیل #مهربانی خود غرق میکرد.
🎀در دومین چله نشینی اش و در دومین پیاده روی #اربعین، اذن #سربازی بانو را گرفت و راهی شام شد. همانگونه که گفته بود نفس کشیدن برایش در هوای ریا و دروغ🚫 سخت بود و بعد از رسیدن به آرزویش اینبار در عطر هوای #سید_الشهدا نفس کشید..
او رفت🕊 تا اسیر نَفْس نشود.
🎀در حماسه #نبل_الزهرا نخستین کسی بود که شهد #شهادت را نوشید.
خوش به حالش که بنده ی شیطان نشد.
جامانده این قافله شب منم
و شما خود #علمدار بودید..
جامانده ی روضه ی زینب کبری منم😔
شما خود روضه خوان جگر سوخته ی #زینب بودید
راستی #تولدت_مبارک_شهید...
دعا کن ما هم بار دیگر متولد شویم
برای #بندگی، زندگی و #شهادت ...🌷
#شهید_سعید_علیزاده
#سالروز_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸دقیقا اون صحنه همیشه تو ذهنم هست. #سید وقتی اون سررسید📖 که تو کمدش بود رو باز می کرد، لبخندی میزد و
🔮زودتر از سنش بالغ شد، نماز خواندن و #روزه گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد، آنچنان زیبا #نماز میخواند که قنوت هایش🤲 در آسمان هفتم می پیچید و در میان این قنوت ها گاهی چهره اش به وسعت دریاها نمناک😢 و دیده اش تار میشد.
🔮رضا آنقدر در برابر #مصیبت صبوری میکرد که دیگر صبر هم به ستوه آمده بود. صوت دلنشینی♥️ داشت، هنگامی که #قرآن را میخواند، میتوانستی حضور فرشتگان را در کنارش حس کنی.
🔮با هر #جمعه که از راه می رسید، #زیارت_آل_یاسین را با شور و حال عجیبی میخواند، گویا دلتنگی💔 امانش را میبرید و تنها راه آرامش روحش این زیارت بود.
🔮هنگامی که فهمید #حرم عمه جان زینب«س» در معرض خطر است لحظه ای آرام و قرار نگرفت❌ و داوطلب شد و اذن #سربازی بانو را گرفت.
🔮در ماموریت دوم بود که پا بر بال #ملائک گذاشت و رفت🕊 او رفت و چند خط #وصیت به یادگار گذاشت
📜«ای همسرم! از اینکه رفیق نیمه راه بودهام، #شرمندهام. تو را به همان خدایی میسپارم که به طفل صغیر هم #روزی میدهد🙏
📜به پسرم بگو: که چرا به این راه رفتهام؟ #هدفم، زندگی عزتمندانه ایران، ایرانی🇮🇷 و مردم #مسلمان بوده است.
#شهید_سیدرضا_طاهر
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان
#عاشقانه_شهدا ♥️
#خاطرات_شهید_مهدی_خراسانی
↲به روایت همسرشهید
1⃣ #قسمت_اول
💟بابام همیشه میگفت: تا جایی که بتونم شرایط تحصیلتونو فراهم میکنم دیپلمو که گرفتیداگه #خواستگار خوبی اومد، نباید بهونه بیارید❌ بعد ازدواج اگه شوهرتون راضی بود ادامه تحصیل بدید. مامانم هر از گاهی از زندگی ائمه(ع) برامون میگفت: تا راه و رسم #شوهرداری رو یاد بگیریم
💟به تنها چیزی که فکرشم نمیکردم ازدواج بود☺️ اگه خواستگاری هم میومد ندیده و نشناخته ردش میکردم و می گفتم: میخوام درس📖 بخونم و به آرزوهام برسم. همون روزا بود که #آقامهدی به خونه مون رفت و آمد میکرد خیلی سر به زیر و آقا بود
💟فصل امتحانات نهایی بود، تو حیاط بودم که زنگ🔔 در به صدا در اومد و آقا مهدی یا الله گویان وارد حیاط شد سریع #چادر گلدارمو سر کردم و رفتم جلو در و سلام دادم. آقا مهدی که دید من دسپاچه شدم سرشو انداخت پایین و با همون شرم و حیای همیشگیش جواب سلاممو داد. نگاش که به کتاب📕 تو دستم افتاد، گفت: امتحان دارین #طاهره_خانوم...؟
💟نمیدونم چرا خشکم زده بود الان که یاد اون روز میفتم، خندم میگیره😅 با مِن و مِن کردن گفتم: "بله امتحان زبان..." واسم آرزوی موفقیت کرد. هنوز حرفاش تموم نشده بود که دویدم داخل خونه. یه بارم نزدیک ساعت امتحانم⌚️ بود وسایلمو جمع کرده بودم که برم مدرسه که یهو دیدم با لباس #سربازی دم دره، تازه اومده بود مرخصی
💟مثه همیشه با همون حیا و #نجابتش سرشو انداخت پایین و از جلو در رفت کنار تو مسیر مدام به این فکر میکردم که چقد ایشون مقید به سر زدن به فامیله. البته خودمو اینطور قانع میکردم که آقا مهدی #دوست_داداشمه. واسه همینم هست که میاد خونه مون. کم کم زمزمه علاقه #آقا_مهدی به من♥️ تو خونواده شنیده شد
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
داستان عشق و ارادت یه شهید به امام رضا(ع) #شهید_محمد_مردانی🌷 بخونید خیلی جالبه👇👇 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNaza
6⃣7⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠 #امام_رضا_ع_او_را_طلبید
🌿مادر شهید: روز تولد امام رضا(ع) توی کرمانشاه به دنیا آمده بود. از بچگی علاقه شدیدی به آقا داشت. هر موقع می خواست کاری بکنه که ما دوست نداشتیم انجام بده و منعش می کردیم، ما را به #امام_رضا(ع) قسم می داد و ما هم مات و مبهوت نگاهش می کردیم.
☘هر روز که می خواست مدرسه برود، همراهش مهری بود که پشتش عکس امام رضا(ع) درج شده بود، آن هم توی #خفقان قبل از انقلاب. بچه ها می گفتند: موقع نماز که همه می رفتند توی حیاط مدرسه، محمد مهرش را درمی آورد و نماز می خواند.
🌿پدر شهید: همیشه بعد از نماز می آمد کنار من و ازم می خواست از امام رضا(ع) براش بگم، از غریبی امام رضا(ع) از کرامت آقا، از رئوف بودن آقا. من هم با حالتی متعجبانه از رفتار محمد از کتابی که داشتم براش می خوندم. تا اینکه محمد دیپلم گرفت و عازم #سربازی شد.
☘حدود سه ماه از سربازی محمد می گذشت که #جنگ شروع شد. یکی از جاهایی که عراق خیلی روی اونا مانور هوایی می داد، از بین بردن تأسیسات نفتی ما بود. رفیقای محمد تعریف می کردند که شب ها دست ما را می گرفت. حدود بیست نفر از ما را می برد برای #حفاظت از آن تأسیسات نفتی. چون حفاظت از اون ها خیلی مهم بود و نیروی کافی هم برای دفاع وجود نداشت و سطح حملات دشمن هم خیلی بالا بود.
🌱یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم #مشهد، پابوسی آقا امام رضا(ع). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو #مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن #زیارت امام رضا(ع) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه #دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت.
🌴رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، #مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های #سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و #بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد.
🌿به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهدا را #اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار #امام_رضا_ع_دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(ع) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد.
✍راوی : پدر و مادر بزرگوار شهید
#شهید_امام_رضایی
#شهید_محمد_مردانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مدافع_حـرم
سرهنگ شهید حاج #عبدالکریم_اصل_غوابش🌷
📆ولادت:۱۳۴۸
شهادت:۱۹ تیر ۱۳۹۴
#معرفی_شهید💥
☘در يك خانواده مذهبى در شهرستان آمل چشم به جهان #گشود، شهيد از همان اوايل كودكى در كنار كمك به خانواده خود #تحصيلات خويش را نيز ادامه ميداد👌
🥀از سال 56 عشق 💞به رهبرى در وجودش شعله 🔥ور گرديد . دراكثر تظاهرات ها و راهپيمايى ها شركت مينمود پس از #انقلاب و وقوع جنگ تحميلى و دعوت امام از جوانان كشور جهت اعزام به جبهه مخصوصا خدمت مقدس سربازى در #تاريخ 21 مهر 66 جهت سربازى به لشكر 21 حمزه خود را معرفى و در رسته پياده آموزش ديد،
🦋در طول خدمت #سربازى هميشه مطيع و فرمانبردار فرماندهان مكتبى خود بود و از زير هيچ فرمانى شانه خالى نمى نمود تا اينكه در #تاريخ ۱۹ تير ۹۴ در منطقه در حين اجراى عمليات كه توسط يكى از يگانهاى عملياتى لشكر 21 حمزه انجام ميگرديد به درجه رفيع شهادت نائل گرديد 🕊كه هم اكنون مرقد وى در #شهر آمل از افتخارات آن ديار مى باشد.
#شهید_عبدالکریم_اصل_غوابش🌸🍃
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عضو يگان تكاوری نيروی انتظامی درجه: #استوار_دوم باور نميكند دل من💔 مرگ خويش را نه نه من اين #يقين
3⃣9⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰وقتی وارد خانه #شهیدسلمان شدیم مادرش به استقبالمان آمد. زنی آرام بود و آهسته و محکم سخن می گفت. دردهایش💔 را می شد در چشمانش مرور کرد. می گفت: سعید در شب دوم #ماه_محرم چشم به دنیا گشود و هجرتش🕊 نیز در شب تولد علی اکبر(ع) بود.
🔰دبستان و راهنمائی را در چاه ملک و دبیرستان را در خور گذراند بعد به خدمت #سربازی رفت و در سپاه پاسداران مشغول به خدمت شد. تا قبل از استخدام در نیروی انتظامی کارها و حرفه های🛠 زیادی را تجربه کرد گاهی اوقات به چاه کنی و بنائی و #کشاورزی و مدتی نیز در مخابرات و مدت دو سال هم در کارخانه ای در یزد مشغول به کار شد.
🔰تلاش فراوانی کرد تا در نیروی انتظامی #استخدام شد او دوره ی آموزشی خود را در پادگان شهید بهشتی🌷 اصفهان گذراند و سپس در #کهنوج کرمان مشغول انجام وظیفه شد. وقتی به استخدام نیرو درآمد عقد کرد💍
🔰پسر آرامی بود خیلی #خوش_طبع و اجتماعی بود، دوستان زیادی داشت👥 با همه ی اقوام رفت و آمد می کرد. سعید دفتر خاطرات📖 داشت و تمام #خاطرات مدت زندگی خود را نوشته بود.
🔰چند روز قبل از شروع ماه مبارک رمضان سال 88📆 حدود ساعت 4 صبح به همراه تعدادی از همکاران از #ماموریت گشتی در محور کهنوج، قلعه گنج برگشتیم. وقتی برای استراحت وارد آسایشگاه شدم با صحنه جالبی روبرو گشتم.
🔰چون هنوز وقت #نماز_صبح نشده بود همه چراغ های آسایشگاه خاموش بود. انتهای آسایشگاه فردی را دیدم👤 که کنار کمد لباس نشسته بود و با نور کم سوی گوشی همراهش📱 در حال انجام کاری بود.
🔰نزدیکتر که شدم دیدم #شهیدسلمان است که در حال خوردن سحری است. با لبخندی به او گفتم: بیکاری😏 توی این #گرما روزه میگیری؟ در جواب گفت: چند روز از روزه های پارسال رو نتونستم بگیرم و #بدهکارم. از جوابش تعجب کردم😦 و با خود گفتم که چطور در این دوران که خیلی از مردم حتی بدهی خود به دیگران را فراموش کردنده اند او حرف از بدهی خود به خـ♥️ـدا میزند.
🔰حالا وقتی به آن روز و به آن حرف فکر می کنم💬 میفهمم که زمین #لیاقت داشتن چنین او را نداشت از این رو آسمانی شد🕊 و به خیل #شهدا پیوست و هزار خاطره دیگر که هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود❌
راوی: همکار شهید
#شهید_سعید_سلمان
#شهید_نیروی_انتظامی(شهید امنیت)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
+
استادمونمیگفت🌱. . .
گاهی یک پیام به نامحرم ،یک صحبت با #نامحرم بسیاری از لطف هارا از انسان می گیرد
لطف رسیدن به مراتب الهی❗️
لطف رسیدن به شهدا!
لطف رسیدن به مقامِ #سربازیِ امام زمان‹عج›
فقط این را بدانیم شهدا هرگز اهلِ رابطه
با نامحرم نبودند...:))
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
عباس خود را خاک پای #حضرت_علی (ع) هم نمیدانست🚫 اما او واقعاً #علیوار بود. زندگی کردن با چنین شخصی
🔸بالاخره سقوط هواپیما🛩 را مهار می کند. ولی، جوابی نمیشنود. نگاه بغض نشسته اش روی #عباس خشک میشود و سیل اشک😭 بر چشمانش جاری میشود
🔹چقدر درد اور است #رفیق چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به باران نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند💔
🔸تیمسار #عباس_بابایی، بزرگ مردی که در مکتب #شهادت پرورش یافت. مجاهدی که زهد و #تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها💗 در برداشت.
🔹مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش عشق♥️ و از خودگذشتگی و کرامت بود، #سربازی که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با #نفس_اماره ی خویش👌
🔸از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی #حق تعالی گام برندارد🚷 و سربازیش برای رفیق ازلیاش بهنحو احسنت انجام دهد✅ به راستی او #گمنام، اما #آشنای همه بود.
#شهید_عباس_بابایی
#ایام_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
♦️ واقعا به #عنوان یک مادر راضی شدید؟ آیا به خاطر دل💞 #شهید راضی شدید یا نه به یقین رسیدید⁉️
پاسخ مادر #شهید میتوانم بگویم؛ نه برای دل خودم بود و نه دل حسن. در برابر حرفهایی که میزد
نمیتوانستم نه بگویم.
♦️ یعنی تا این حد #دینش کامل بود و به آرزوی شهادت و پاسداری از اسلام رسیده بود؟ پاسخ مادر #شهید بله، آنقدر برای دفاع از ناموس خدا محکم بود که به خودم نمیتوانستم اجازه دهم نه بگویم و قلبا 💓هم راضی شده بودم. آیا شهید قاسمیدانا دورههای رزم را هم گذرانده بود؟
♦️ پاسخ #مادر شهید بله، ایشان مربی بسیج بود و سلاح های نیمه سنگین را آموزش می داد. سربازی ایشان درکجا بود؟ پاسخ مادر شهید #سربازی را در زاهدان گذرانده بود. با اینکه بسیجی فعال بود و میتوانست دو ماه آموزشی را نرود، اما باز هم رفت.
♦️بعد هم با اینکه میتوانست در #مشهد بماند به مرز طبس رفت و مبارزه با اشرار را یک سال ادامه داد و کاملا در مرز و کمین بود. خلاصه #سربازی سختی داشت.
#شهیدحسن_قاسمی_دانا🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⭕️از بی برکتی عمرم خجالت میکشم😔 🥀 #شهید_محمود_کاوه از بیت امام تا لشگر ویژه شهدا؛ در سن۲۱ سالگی فر
🌾در #آستانه پاییز 🍁۱۳۳۴📅 به دنیا آمد با تقدیری پر #شجاعت
🍂در سال ۵۵ که به #سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان #گریخت و شد قطره ای در دریای انقلاب سبز🍀ِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و #مسئولیتش بیشتر شد!
اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود.لحظه ای آرام نبود.#همیشه در تکاپو برای مفید بودن؛
🍀 برای پریدن پای در غائله #کردستان نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند۱همپای #جهانآرا در #خرمشهر میگشت و شناسایی میکردسپس در #بازی_دراز جانشین فرمانده عملیات شد.دستش را در #ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه🏡 محبوب را با دستِ دل❤️ انجام داد
🍁ردپای #علیرضا در جای جای جبهه و جنگ☄ دیده میشودعملیاتهای زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ #پوتینش را به چشم سرمه کرده اند.فتحالمبین،الی #بیت_المقدس و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند
🍂حتی خاکِ #لبنان طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در #والفجر۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید
والفجر۲ اما زمان بال #گشودن بود
وقتش رسیده بود تا #حاج_عمران سکوی پروازش شودپرواز🕊 کرد به سوی #آسمان🌫بعضیها متولد میشوند برای جاودانگی ،برای #شهادت
میلادت مبارک جاودانه در تاریخ
به مناسبت سالروز تولد
#شهید_علیرضا_موحد_دانش🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📎💞 🌱عشق های #زمینی همه روزی میروند؛تمام میشوند، 🍃#تنها عشق آسمانی🌫،عشق معبود است که بی فرجام است؛د
﷽
8⃣5⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🖇 سردار #شهید سید ناصر موسوی نیا (سوری)
نام پدر : سید حسن
📆تاریخ شهادت :۶۴/۱۱/۲۸
محل شهادت: فاو
نام عملیات: (عملیات والفجر۸)
رمز عملیات: یافاطمه الزهرا
📝 فرازی از زندگی #نامه شهید :
شهید سید ناصر سوری سال1337 در خانواده ای مذهبی در #روستای نجفیه چشم به جهان گشود. نامبرده دوران کودکی و نوجوانی را در دامن پاک پدر و مادر خود و #همدوش با آن ها در کار کشاورزی که آن زمان داشتند طی کرد.
🔰این شهید بزرگوار دوران #سربازی خود را در سال 1354 الی 1356 همزمان با آخرین دوره خدمت سربازی در رژیم #منحوس پهلوی در قبل از انقلاب و همچنین اوج مبارزات مردم مبارز ایران در تهران گذراند، چه در طول خدمت سربازی و چه در زمان نوجوانی خود لحظه ای از #مبارزه با رژیم ستم شاهی دست برنداشت.
🔰شهید سوری فرمانده ای #لایق، شجاع و توانمند بود و در زهد و پارسایی زبانزد خاص و عام بود و در امر مبارزه و #عملیات های شبانه🌙 و مبارزه ، طراحی قوی و محکم بود
وی همزمان با آغاز جنگ☄ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و پس از مدتی به استخدام #سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد
🔰و در مدتی که تا زمان #شهادتش که در این ارگان مقدس حضور داشت ، #مسئولیت های مختلف از جمله «مسئول آموزش سپاه و سازماندهی بسیج، مسئول #عملیات سپاه، مسئول گروه و بهترین تیرانداز در غرب، مسئول محور در کردستان، معاون محور غرب کشور گردان های طرح لبیک، فرمانده
🔰 گروهان در عملیات پر فتوح رمضان، فرمانده گروهان غواصان در #عملیات حماسه ساز والفجر8»
و در بیشتر #عملیات مناطق جنگی غرب و جنوب حضور فعال داشتند. وی برای کسب اطلاعات عملیات بعضاً چند روز به گشت و #شناسایی می رفتند .
🔰و عاقبت در 27 بهمن ماه سال 64در عملیات پیروزمندانه #والفجر 8 واقع در منطقه عملیاتی فاو دعوت حق را لبیک گفت و به عنوان دومین شهید یک خانواده متدین و انقلابی به دیار باقی شتافت. برادر #کوچکتر وی شهید سید واسع سوری نیز در سال 1363 در شرق دجله به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود. 🌱
📝بخشی از وصیت نامه شهید:
..... سلام بر تو ای #سرور و سالار شهیدان کربلا ، حسین ابن علی (ع) جان عالم به فدای تو که با اهدای خون خود درس آزادی و آزادگی را به ما آموختی . ......... ای عزیزان هوشیار باشید اگر ما خانه🏚 و کاشانه خود را رها کرده ایم نه بخاطر کسی یا چیزی بوده است فقط و فقط برای رضای خدا و ادای دین خود به اسلام و قرآن و امام زمان (عج) بوده است .......
📝 ای برادران و #خواهران گرامی شما را به خدا قسم می دهم که امام و فقیه #عالیقدر زمان را تنها نگذارید ،دسته دسته نشوید و حق جو و حق پرست باشید.
#شهید_سید_ناصر_موسوی_نیا🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍁دنیا بماند #برای عاقلها ! ما مجنون ها دل هایمان هوای آسمان🌫 دارد،هوای #شهادت؛هوای حسین(ع) #شهید_
🎈حدیث دل اینبار راوی گمنامی سربازان #خداست. راوی شهدای گمنام🌷نه! اتفاقا داستان #سربازی با نام و نشان را روایت میکند
🎊میدانی گاهی #غبطه میخورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را فریاد میزند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در سکوت در کوچه پس کوچه های این شهر قدم میزنید و #بی_توقع خدمت میکنید
🎏میخواهم از اول بگویم. تقویم ورق میخورد📆سی سال پیش اواسط پاییز🍂 را نشانم میدهد. ستاره ای دستچین شده از از آسمان به زمین فرود میآید مادرش نام #علی را در گوشش میخواند و قصه های #اهل_بیت میشود لالایی شبانه او😌
🎉جلوتر میروم میخواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از #روضه_گودال، خیمه های غارت شده و معجر های نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و اگر و اما بسنده کنی. از جمله ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی میشد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: "پایان ماموریت بسیجی #شهادت است"✌️
🎊چند سال بعد خبر آوردند که #ماموریتت را به نحو احسن به پایان رساندی. اما اینبار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی ات گره خورده بود به #گمنامی به سکوت و #بی_ریایی😓
🎀بارها از رسم و #مکتب و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس #مردان_خدا فعل و فاعل هردو گمنامند
🎈وحالا #بسیجی_مخلص سی سال گذشت و امروز تولد #سی_سالگی توست، هرچه کنم حق مطلب را نمیتوانم ادا کنم ولی ... #تولدت_مبارک_بسیجی
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز تولد #شهید_علی_جمشیدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃در سرسبزی #بهارِ سال ۳۵، پا به هستی نهاد تا زندگیِ سراسر خدمت داشته باشد.
🍃آغاز نوجوانی اش همزمان بود با آغاز #نهضت_روحالله_رحمتهاللهعلیه و نتیجه اش شد عشق به #امام و فرار از #سربازی...
🍃علاقه اش به ورزشهای هوایی پایش را به #کلوپِ_پرواز شاهنشاهی باز کرد و اگر #شاه میدانست این پسر،بعدها یکی از مخالفانِ سرسختِ رژیم خواهد شد، قطعا کلوپ را جمع میکرد! تا سربازی با توانایی و آمادگی #احمد برای قیام ورزیده نشود!😎
🍃پای #صدام که از گلیمش دراز تر شد، پای احمد را به #جبهه باز کرد. تحت عنوان #نیروی_جنگِ_نامنظم، ابتدا به #خرمشهر سپس عازم جبهه های غرب شد♡
🍃والفجر، #مرصاد و خیبر رزم آوریِ احمد را به چشم دیدند. او حتی برادرش داوود را در کربلای ۵ بخشیده بود.
زمانی هم که در جبهه نبود،رسالت #آموزش نیروها را به دوش میکشید.
🍃جنگ که تمام شد، خواب را از چشمِ اشرار و قاچاقچیان ربود!! راه اندازیِ گشتهای هوایی در مناطق مرزی سیستان و بلوچستان، امنیت این منطقه #استراتژیک را بالا برد و راه را بر جولانِ #کفتارها بست👊
🍃محصورشدگان در محاصره #فوعه و #کفریا، اندک آب و غذا و دارویی که دریافت میکردند را مدیونِ ابتکارِ حاج احمد بودند!
🍃اگر او دانش بارریزی هوایی را انجام نمیداد، معلوم نبود چندین نفر از ساکنان شهرک های شیعه نشین، جانشان را از دست میدادند.
🍃دانشی که پیشتر، تجربه نوعِ متفاوت و پیچیدهاش در نیروهای مسلح ما نبود! و این را مدیون حاج احمد و همرزمانش هستیم🙂
🍃این مردِ #نخبه و رکورد دار پرش #چتربازی(سقوط آزاد) سالها بود که روحِ بزرگش را در آسمان جا گذاشته بود و به دنبالِ راهی برای رسیدن به آرزویِ دیرینه اش، خدمت را به بهترین نحو انجام میداد.
🍃وعده تحقق آرزویش را از عالمی شنیده بود و همین ،قلب متلاطمش را آرام میکرد😓
🍃در شب #تاسوعای_حسینی، بیدستِ کربلا، دستانِ حاج احمد را در آسمانها گرفت.
🍃استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی، طی بازگشت از عملیات شناسایی در نقطه صفر مرزی #ایرانشهر، در آغوشِ اربابش آرام گرفت🕊
🍃آری، سرانجامِ عاشقانِ خمینی جز #حسینی شدن نیست🥀
پ.ن:شهید،وعده شهادت را از آیتالله حسن زاده آملی شنیده بودند.
✍نویسنده : #زهرا_قائمی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_احمد_مایلی
📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱۳۳۵
📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۹۵.شب تاسوعای حسینی(۱۴۳۸ هجری قمری)
📅تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : آستادن مقدس امامزاده حسن (ع) تهران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اسامی را با دقت از نظر میگذرانم. بی آنکه بخواهم چشمانم روی یک نام توقف میکند، محمد ساداترضوی! از آنجا که نامش حتی برایم آشنا نمیآمد با یار همیشگیام جستجو را در #فضای_مجازی آغاز کردیم...
🍃تمام سایت ها را زیر و رو کردم و دست آخر با اطلاعاتی اندک برگشتم سر خانه اول. رفیقم اما از من دست پُر تر برگشته بود! هرچیز که پیدا کرده بود را ریخت روی دایره من هم با او همراه شدم و قصه این پسر #رزمنده را با هم خواندیم...
🍃تقویم اول فروردین و دوم #محرمالحرام را نشان میداد. هوا با آنکه مطبوع و بهاری بود اما هنوز سرمای زمستان را به تن داشت. خانه حاج حسن شلوغ بود اقوام در رفت و آمد بودند تا قدم نو رسیده را تبریک بگویند. نوزاد پسری که آن روز در بهار چهل و هشت چراغ خانه را روشن کرد، محمدی بود که به قصد #سربازی اسلام آمده بود.
🍃رسالتی که به محض به پایان رساندنش رخت از این جهان بر بست، در پاییز شصت و هفت... محمد با زمانه هم قدم شد و به پاییز شصت و هفت رسید، به بیستمین بهار زندگیاش. به اینجا که رسید زمان متوقف شد!
🍃در پایگاه کاولان مهاب، زیر هجوم سنگین ضد #انقلاب ها. زمان درست همینجا متوقف شد، محمد هم ایستاد، در مقابل هجمه دشمن و سرانجامِ ایستادگیاش کلمه "شهید" بود که کنار نامش آرام گرفت.
سالگرد #شهادتت_مبارک♥️
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمدسادات_رضوی
📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣۴٨
📅تاریخ شهادت : ۱۵ مهر ۱٣۶٧
📅تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : پایگاه کاولان مهاب
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃شهید #مرتضی_لبافی_نژاد ،کسی که در آزمون #بورسیه نفر اول شد اما #عشق به #وطن و مردمش او را مجاب کرد که بماند. در #سربازی هم کارش درمان محرومان بود و مرهم بود بر روی زخمهای مردمانش.در دوره دانشجوییاش #انجمن_اسلامی دانشکده را تأسیس کرد و در فعالیتهای #فرهنگی و #اجتماعی حضور فعال و کارآمد داشت.
🍃او تنها یک #پزشک نبود. این را از وصیتنامهای که نوشته میتوان فهمید از دغدغهای که برای تربیت فرزندش بعد خود داشت تا زمانیکه دستگیر شد و #سازمان بهخاطر اینکه او فردی #فعال در صحنه #سیاسی و پرتلاش بود نتوانست بیشتر از شش ماه او را در زندان نگه دارد و بعد از مدتی او را به جوخه #اعدام سپردند و او به #شهادت رسید. #همسر او هم که همراه با او به زندان افتاده بود به مدت یکسال در زندان ماند...
🍃پس از شهادتش هیچ نام و نشانی از مزارش وجود نداشت تا #پیروزی_انقلاب که ساختمانهای #ساواک به دست مردم افتاد،
در آنجا اسنادی پیدا کردند که مشخص میکرد مرتضی بعد از شلیک چند تیر به دریاچه نمک در قم انداخته شده بود و هیچ خبری از پیکر نبود و امروز به پاس خدمات و #فداکاریها و ازخودگذشتگیهای او برای #میهن و ملتش نام و یادش همیشه در دلهامان زنده و در یادهایمان #جاودان باقی خواهد ماند.
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_مرتضی_لبافی_نژاد
📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۳
📅تاریخ شهادت : ۴ بهمن ۱۳۵۴
📅تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : نامشخص
🕊محل شهادت :تهران
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#شهادتت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#تولدت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞
🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی
🇮🇶 #تنــها_میان_داعش
💣قسمت #چهل_ونهم
ناباورانه نگاهم ڪرد و من شاهدی مثل امیرالمؤمنین﴿؏﴾ داشتم ڪه میان گریه زمزمه ڪردم :
_مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین ﴿؏﴾ امانت سپردی؟ به خدا فقط یه قدم مونده بود...
از تصور تعرضعدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود ڪه مستقیم نگاهم میڪرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم ڪه باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید :
_زخمی بود، داعشیها داشتن فرار میڪردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن ڪه سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!
و هنوز وحشت بریدن سرعدنان به دلم مانده بود ڪه مثل کودکی ازترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محڪمتر گرفت تا ڪمتر بلرزد و زمزمه ڪرد :
_دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست امیرالمؤمنین﴿؏﴾ بودی و میدونستم آقا خودش #مراقبته تا من
بیام!
و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود ڪه سریتڪان داد و تأیید ڪرد :
_حمله سریع ما غافلگیرشون ڪرد! تو عقبنشینی هرچی زخمی و ڪشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!
و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم ڪه عاشقانه نجوا ڪردم :
_عباس برامون یه نارنجڪ اورده بود واسه روزی ڪه پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجڪ همرام بود، نمیذاشتم
دستش بهم برسه...
ڪه از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد :
_هیچی نگو نرجس!
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا ڪه آتش غیرتش فروڪش ڪرده بود،لالههایدلتنگی را درنگاهش میدیدم
و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود ڪه یڪی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاهمیڪرد و حیدر او را ڪناری ڪشید تا ماجرا را شرح دهد ڪه دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از فرماندههان بودند ڪه همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
باپشتدستم اشڪهایم را پاڪ میڪردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم ڪه نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یڪی از فرماندهها را در آغوش ڪشید. مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود ڪه دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد ڪه نقش غم از قلبم رفت. پیراهنوشلواری خاڪی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را درآغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت ڪرد و باعجله سمت ماشین برگشت. ظاهراً دریای آرامش این فرمانده نه فقط قلب من ڪه حال حیدر را هم بهتر ڪرده بود.پشت فرماننشست و با آرامشی دلنشین خبر داد :
_معبر اصلی به سمت شهر باز شده!
ماشین را به حرڪت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود ڪه حیدر رد نگاهم را خواند و به عشق #سربازی اینچنین #فرماندهای سینه سپر ڪرد :
_حاج قاسم بود!
با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا #پناهمردمآمرلی در همه روزهای محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد. حیدر چشمش به جاده وجمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش حاجقاسم جا مانده بود ڪه مؤمنانه زمزمه ڪرد :
_عاشق سیدعلی خامنهای و حاج
قاسمم!
سپس گوشه نگاهی به صورتم ڪرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :
_نرجس! به خدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میڪرد!
و دررڪاب حاجقاسم طعم#قدرتشیعه را چشیده بود ڪه فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای داعش خط و نشان ڪشید :
_مگه #شیعه مرده باشه ڪه حرف #سیدعلی و مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به #ڪربلا و #نجف برسه!
تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر مدافعان شهر چه ڪرده بود ڪه مرگ را به بازی گرفته
و برای چشیدن شهادت....
ادامه دارد....
💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد
☘ #کپی_باذکرنام_نویسنده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_علی_بذرافکن🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍂 #مجنون که باشی تمام همّ و غمت میشود کسب رضای یار☺️امروز، قلم لب به سخن گشوده تا از مجنونی قصه بر زبان آوَرَد که روز به روز بیشتر شبیه #محبوبش میشد.
🍂 مؤمنی تمامعیار، آن هم در لباس جوانی. نامش علیست، #ولایتمداری عاشق پیشه♥️
🍂 با شروع جنگ تحمیلی دلبریهایش💖 برای محبوب بیشتر شد. #علیوار برخاست و کوهی شد در مقابل جور اهریمنان، ایستاد و خم به ابرو نیاورد تا پوز #بعثیان را به خاک بمالد.
🍂شجاعانه درخشید✨و از وطن و #ناموس خویش دفاع کرد. علی بالفعل نشان داد که چه نیک #سربازی برای ولایتش است.
🍂با تمام جانش مقابل #دشمن ایستاد. عاشقانههایش را با همان خاک و خون به ترسیم کشید.
حقیقتاً عاشقانهی زیباییست♥️
پاییز🍂 و #وصال
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
🌷به مناسبت #سالروز_شهادت
#شهید_علی_بذرافکن
📅تاریخ تولد: نامشخص
📅تاریخ شهادت: ۱۸ آبان ۱۳۶۱
🥀مزار شهید: گلزار شهدای داریون.شیراز
🕊محل شهادت: عین خوش(دشت عباس)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_ولادت # شهید_سیدرضا_پاکنژاد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨#نماینده_ای_به_تمام_معنا_انقلابی
داشتم با خودم میگفتم، که میان این همه سجیه ی درونی شما، پای کار بودنت برای انقلاب و مردم بیشتر از همه، مقابل چشمان آدمی چشمک میزند، آن هم درست، در این هوای نفس پرستی و پر شده از دودِ رانت و #اختلاس، که یکی پس از دیگری گوی سبقت را از یکدگر روبوده اند. و خبرشان گوش آدمی را در شعله ی خویش می سوزاند.
🍃از تو چه پنهان است؛ هوای این روز ها به عِطر طنین امثال شما نیازمند است، شمایی که مالک وار #امین مردم بوده اید. شما که برای امام خویش #سربازی مطیع و دلیر بوده اید، سربازی که تا آخرین نفس به یاد #امام خویش نفس میکشید...
🍃حقیقتا، حسرت داشتن امثال شما درین زمانه، آواری اسفناک، در ضمیر بی جانمان گشته و جانمان را در هوای خویش تبخیر می کند. کاش مجلسیان نفس پرست ما، یه جو همت شما را داشتند...
✍نویسنده: #زهرا_حسینی
#شهید_سید_رضا_پاکنژاد
📅تاریخ تولد : ٣ آذر ۱٣۰٣
📅تاریخ شهادت : ٧ تیر ۱٣۶۰
🕊محل شهادت : دفتر حزب جمهوری اسلامی _تهران
🥀مزار شهید : گلزار شهدای خلدبرین یزد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_تولد #شهید_مرتضی_لبافی_نژاد 🌻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃شهید #مرتضی_لبافی_نژاد ،کسی که در آزمون #بورسیه نفر اول شد اما #عشق به #وطن و مردمش او را مجاب کرد که بماند. در #سربازی هم کارش درمان محرومان بود و مرهم بود بر روی زخمهای مردمانش.در دوره دانشجوییاش #انجمن_اسلامی دانشکده را تأسیس کرد و در فعالیتهای #فرهنگی و #اجتماعی حضور فعال و کارآمد داشت.
🍃او تنها یک #پزشک نبود. این را از وصیتنامهای که نوشته میتوان فهمید از دغدغهای که برای تربیت فرزندش بعد خود داشت تا زمانیکه دستگیر شد و #سازمان بهخاطر اینکه او فردی #فعال در صحنه #سیاسی و پرتلاش بود نتوانست بیشتر از شش ماه او را در زندان نگه دارد و بعد از مدتی او را به جوخه #اعدام سپردند و او به #شهادت رسید. #همسر او هم که همراه با او به زندان افتاده بود به مدت یکسال در زندان ماند...
🍃پس از شهادتش هیچ نام و نشانی از مزارش وجود نداشت تا #پیروزی_انقلاب که ساختمانهای #ساواک به دست مردم افتاد،
در آنجا اسنادی پیدا کردند که مشخص میکرد مرتضی بعد از شلیک چند تیر به دریاچه نمک در قم انداخته شده بود و هیچ خبری از پیکر نبود و امروز به پاس خدمات و #فداکاریها و ازخودگذشتگیهای او برای #میهن و ملتش نام و یادش همیشه در دلهامان زنده و در یادهایمان #جاودان باقی خواهد ماند.
✍️نویسنده: #فاطمه_زهرا_نقوی
#شهید_مرتضی_لبافی_نژاد
📅تاریخ تولد : ۱۴ آذر ۱۳۲۳
📅تاریخ شهادت : ۴ بهمن ۱۳۵۴
🥀مزار شهید : نامشخص
🕊محل شهادت :تهران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید محرمعلی مرادخانی💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#شهادتت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
🕊محل شهادت : سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شهدا 🌷
🔰وقتی سرلشکر #مهدی_باکری فرمانده نامآور لشکر ۳۱ عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی خم شد و پتوی کهنه #سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند را برداشت و با وقار و مهارت خاصی آن را تکان داد💭 و خیلی آرام تایش کرد و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد و آنگاه با لحنی آرام😌 جملهای را گفت که همه متاثر شدند.
🔹خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟
🏷خاک را بخیسانیم و بر سر آن دسته از مسئولان و کارمندانی بریزیم که پا روی #خون_وهدف_شهدا میگذارند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#ڪلام_شهید🌷 ڪاش قبل از اینڪه بیدارمان ڪنند؛ بیدارشویـــم #شهید_حسین_معزغلامی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarza
💌 #کلام_شهـــید:
طوری تلاش کنید که اگر روزی
امام زمان (عج) فرمودند
یک #سرباز متخصص میخواهم
بفرمایند، فلانی👤 بیاید
#سربازی که هیچ کارایی نداشته باشد، بدرد آقا نمی خورد ❌
#شهید_حسین_معزغلامی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#عاشقانه
#سربازان_خمینی
خاطرات یک سرباز عراقی
یه #پسر_بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم .
آوردنش سنگر من.
خیلی #کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن #سربازی توی ایران #هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد .
گفتم: « تو که هنوز #هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، #امام_خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما #بچه_ها شده و سن #سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد.
با لحن #فیلسوفانه_ای گفت:
« سن #سربازی پایین نیومده ، سن #عاشقی پایین اومده.»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh