🍃 بهار پس از سیصد و شصت و پنج روز دوباره خود را رسانده بود تا جامه نو به طبیعت بپوشاند ، غبار خستگی از دل ها بزداید و شاید هم آمده بود تا نوید رسیدن مهمان کوچکی را بدهد.
🍃 مهمانی که وجودش مقدمه و #آینده_ساز نسل های بعد است. مقدمه ای برای #مقاومت و ساختن آینده ای برای آنها که قرار است راوی این مقاومت باشند.
🍃 و شاید وجود #میلاد هم ، همان مژده ای بود که بهار قاصدش است و پای این قاصد هنوز به حریم دل اهل خانه نرسیده که بذر امید در قلبشان جوانه زده و به انتظار نشسته بودند.
🍃و ثمره درخت امیدشان فرزندی بود که از ابتدا آب و گلش را با #عشق به محبوب آمیخته بودند و در کالبدش روحی به وسعت آسمان و گرمای خورشید دمیده بودند.
🍃 همین وسعت روح گرمابخشش بود که سعادت خویش را در لباس #پیغمبر و راه و رسم ایشان جست. پس #خداوند هم به رسم خوب #بندگی کردنش او را شهد عشق نوشاند و جشن ملبس شدنش را در محضر بهشتیان بر پا کرد.
🍃 و امروز اگر بود بیست و ششمین بهار عمر خویش را تماشا میکرد. خوشا به حالش که اکنون شش سال است ملکوتیان جشن میلادش را برگزار میکنند 🎊
#تولدت_مبارک ♥️
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز تولد
#شهید_میلاد_بدری
📅تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱٣٧۴
📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : گلزار شهدای امیدیه
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃در تلاطم موجی از کلمات دست و پا میزنم، نفسم بند آمده و خستهام!
میخواهم به ساحل نجات برسم و در کوی عشاق پهلو بگیرم♡
🍃جاذبه ای عجیب مرا به این سو میکشاند، دلم میان این همه #عاشق که آرام خفته بودند، به دنبال #آشنای_غریبی میگشت که نامش رحمان بود."رحمان بهرامی"
🍃میگویم آشنا، چون برایم در قاب عکسی آشنا شده بود که قامت بلند و #تبسم عاشقانه اش را به رخم میکشید.
و میگویم غریب چون غربت احساساتش گریبان گیر افکارم شده و همین او را برایم غریب تر میساخت.
🍃تضادی عجیب بود که من گرفتارش شدم، شیرین بود و به همان اندازه هم تلخ. حالا #امواج کلمات کم کم مرا به آن سو که میخواهم هدایت میکنند.
🍃به صوت #موج ها گوش میسپارم از او میگویند که در دامان #بهار متولد شد و در آغوش زمستان ابدی🌺
🍃اویی که کوچکترین عضو #خانواده بود ولی منش بزرگ و #قلب رئوفش به او عظمتی دیگر میداد و همین پوششی شده بود بر تهتغاری بودنش که بزرگتر از #خواهر و برادر های خود جلوه مینمود.
🍃از او میگفتند که زندگیاش در #خدا و #اهل_بیت خلاصه میشد وَ چه از این بهتر که زندگیت در ائمه خلاصه شود😌
🍃از این بالاتر که #سرباز دختر علی(ع) شوی و آخر سر در منتهیالیه آرزوی خویش غرق شوی؟ پایان کتاب زندگیش جز این اگر بود جای تعجب داشت؛ چرا که #شهادت پایان کار هر#بسیجی ست🤗
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_رحمان_بهرامی
📅تاریخ تولد : ۲٠ فروردین ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت : ۲٠ اسفند ۱۳۹۴
🥀مزار : گلزار شهدای خرمدره
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به شوق نور در ظلمت قدم بردار که رمز زندگانی همین شوق و #امید است، آدمی به شوق رسیدن، راه میپیماید و این حکایت آنانی است که قلب هایشان آکنده از مهر و عطوفت خداوندیست، درخت امید در وجودشان ریشه دوانده و طالب نوری در این تاریکی هستند پس به همین دلیل سرسختانه به سمت نور پرواز میکنند.
🍃غل و زنجیر ها را باز میکنند و رها میشوند در آسمان، در #آغوش_خدا!
و ما که در این ظلمات پرواز آنها را نظاره گریم گرفتار تناقضی عجیب شده ایم اینگونه که هجرشان برایمان بس سخت و طاقت فرساست وَ لحظه #پرواز و خدایی شدنشان حسرت برانگیز و به همان اندازه مسرت بخش.
🍃و حالا سالگرد پرواز یکی از همان #مهاجرین را شاهد هستیم! مرتضی بصیری پور، مهاجری که در بهار ابدی شد و به هنگامه شهادت #موسیبنجعفر در دل خاک آرام گرفت. و قصه تناقض زمینیان بار دیگر تکرار شد...
🍃حسرتی در دل هایشان مهمان شد برای نفس او که چگونه در مسلخ #عشق قربانیاش کرد و حج را به جا آورد. حسرت دل کندن از زمین و زمان!
از طاهای #سه_ساله که بعد ها جمله "بابا نان داد" برایش کمی عجیب و غریب شد.
🍃آخر #بابا در خاطرات او نبود که نان بدهد، نبود که آب به دستش بدهد بابا در تابوت خوابیده بود. فارغ از همهمه اطرافش، #طاها تصویر مشخصی هم از بابا نداشت، در رویای سه سالگی بابا پیش #خدا رفت و برای همیشه سنگ مزارش مأمنی شد برای او که #مردانه با پدر درد و دل کند. و اکنون سه سال است که طاها دلگویه هایش را بر سر مزار پدرش میگوید.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مرتضی_بصیری_پور
📅تاریخ تولد : ۱٣۶۵
📅تاریخ شهادت : ٢۰ فروردین ۱٣٩٧
🥀مزار شهید : مزار شهدای بیرجند
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کمکم خسته از بازی هرکدام گوشهای از این #آسمان جای میگیرند وَ عده ایشان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.
🍃پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچپچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید♡
🍃میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده.
🍃ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش میافتد🌷
🍃تو هم میبینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو میآید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه میکند سرم بر دامن زهراست مادر...
🍃دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمیآید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.
🍃خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید🕊
🍃آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن.
#شفاعت لازمیم🌺
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
💐به مناسبت سالروز #تولد #شهید_محمد_سخندان
📅تاریخ تولد : ۲۵ فروردین ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه
🥀مزار شهید : بهشت رضا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به نام خالق قلم که جان و احساس بخشید به این موجود بیجان و همواره اعجاز آن را پیش چشم بشر نمایان کرد. که همین قلم وصف حال #عشاق میکرد برای مخلوقات #خداوند، از جامانده ها میگفت که روزی دل به دل آسمانی ها دادند ، همره آنان شدند ولی افسوس هنوز اندازه #شهادت نبودند و راه ها باید میپیماییدند تا به مقصد برسند.
🍃امروز هم قلم وصف حال مسافری جا مانده میگوید و بر سینه کاغذ حک میکند: *"رفته بود، سفرش مهیا بود" "یادش بود آتش و دود" "یادش بود وقت موعود" ولی اینجا خط پایان نبود که فصل آغاز بود برای پر کشیدن، برای همراه شدن.
🍃آن روز پرواز لاله ها را به خاطر سپرد یادش ماند که لاله ها بال داشتند تا فراسوی اوج پرواز کردند *و هادی تنها در زمین ماند. شاید همین جا ماندن مصلحتی بود برای آنکه بماند، بهر #پاسداری از حریم #حرم، چرا که از دوردست ها صدای هلمنناصرٍیَنصُرِنی به گوش میرسید، از شام و عراق ندایی آمیخته با شیون زنان، فریاد کودکان و رجز خوانی دشمنان.
🍃و هادی رزم جامه به تن کرد و شد یکی از همان هزاران مسافری که یا جا مانده بودند یا تازه قصد سفر کرده بودند که هرکدام به طریقی به مقصد رسیدند، هادی هم به طریقی...
🍃با پیکری پاره پاره و بی سر و کفتارانی که بوی #پول به مشامشان رسیده بود همسرش قصه ام وهب را یادآور شد و گفت نخواهم گذاشت حتی ریالی به جیب #داعشی ها برای پس گرفتن پیکر پاک شهیدم برود، روا نیست آنچه برای خدا دادهایم پس گیریم.
🍃و حالا شش سال است که این قصه یادآوری میشود و هزاران هادی دیگر از این راه حیات مییابند🕊
*برگرفته از شعر خود شهید
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_هادی_کجباف
📅تاریخ تولد : ۱٣۴۰
📅تاریخ شهادت : ٣۱ فروردین ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : شهرستان شوشتر
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بی مقدمه مینویسم، از تویی که در آغوش #اردیبهشت متولد شدی در هیاهوی سال شصت و دو. شدی مخزنالاسرار مادر تا دلِ نگرانش از دوری فرزندش آرام بگیرد.
🍃او هم همه آن نگرانی ها را لالایی کرد و در گوشت گفت، از رزم #برادر رزمنده اتگفت وَ تو به خواب رفتی. خلاصه اش کنم اینکه با همین لالایی ها قد کشیدی و شدی #فرمانده تخریب، سجاد دهقان.
🍃حال و هوای صاف و آبی آن روز های اردیبهشت با روحت عجین شده بود و نیتت را زلال و صاف ساخته بود، به قول همسرت همین اخلاص و نیت پاکات تو را تا میان "ای کاش" هایت برد...
🍃آخر خواندم که گفته بودی ای کاش به تشت حامل سر مبارک میرسیدیم، ای کاش به سه ساله دلتنگ پدر میرسیدیم ای کاش...*
🍃و درست زمانی که اینها قرار بود دوباره تکرار شود و دنیا #عاشورا را باز به خود ببیند تو رسیدی! به جایی که میشد یک نفس تا عرش اعلا رفت، قطعه ای از #بهشت را به غنیمت گرفت و پناهنده #خدا شد.
🍃و اکنون تو شش سال است که به خدا پناه بردی و در آسمان سکنی گزیدی وَ فرزندانت سی و هشتمین سالگرد میلادت را در زمین کنار مزارت جشن میگیرند. #تولدت_مبارک_فرمانده💐
پ.ن* بخشی از وصیت نامه شهید
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_سجاد_دهقان
📅تاریخ تولد : ۱۱ اردیبهشت ۱٣۶٢
📅تاریخ شهادت : ۱۶ بهمن ۱٣٩۵
🕊محل شهادت : حلب
🥀مزار شهید : کازرون
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#تولدت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃«إنا للّه و إنا إليه راجعون
سردار حاج #محمد_ناظری به یاران شهیدش پیوست.»
🍃خبری کوتاه که آتش به جان همه انداخت ، باورش سخت بود و شاید برای بچه های #فرمانده که هرکدام با حاجی خاطراتی داشتند سخت تر..
🍃قرار بود قسمت آخر مستند_مسابقه_فرمانده پخش شود که فرمانده، همه را با #پروازش غافلگیر کرد.
🍃حالا بچه های فرمانده از گوشه و کنار آمده بودند تا برای بار آخر با فرمانده خود وداع کنند. خیلی هایشان نمیتوانستند حاجی را با آن هیبت نظامی در #تابوت تصور کنند. غم نبودن حاج محمد روی دلشان سنگینی میکرد ، در و دیوار شهر پر بود از بنر هایی با #عکس حاجی و دو کلمه که داغ دل همه را تازه میکرد: #خداحافظ_فرمانده...
🍃چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ساعت ۱۹ بود که همه در فرودگاه مهرآباد به انتظار نشسته بودند ، به انتظار آمدن فرمانده.
ولی برای هیچکس این استقبال خوشایند نبود.
🍃حضور حاج قاسم سلیمانی در خانه ناظری ها #قوت_قلبی بود برای اعضای خانواده و حرف هایش آبی بود بر آتش قلبشان .
🍃حاج قاسم میگفت و اطرافیان به گوش دل می سپرند: "حاج محمد ناظری سی ساله که #شهیده ، ما سر سفره #شهید_ناظری بزرگ شدیم ، از سال ۵۸ که من نیروی آموزشی ایشان بودم تا به حال به یاد ندارم که تغییری کرده باشن تو این سالها همون روحیه پر کار و سخت کوشی و حفظ کردن."
🍃پنجشنبه سوم شعبان تولد پسر #حضرت_زهرا و روز #پاسدار بود که پیکرش تشییع شد و چه جمعیتی آمده بود تا او را به سمت خانه ابدیاش ، #امامزاده_علی_اکبر_چیذر بدرقه کند.
🍃شاید خانوادهاش و عوامل مسابقه فرمانده منتظر بودند تا روز پاسدار را به این پاسدار همیشه در صحنه تبریک بگویند اما خبر نداشتند باید آن روز #شهادتش را هم تبریک بگویند.
🍃امروز ،پنج سال از آن روز گذشته و پنجمین سالگرد آسمانی شدن اوست.
پنج سال گذشته و اکنون چند ماهی ست که حاج قاسم سلیمانی هم به یاران شهیدش پیوسته است .
🍃 به قول خودش سر سفره حاج محمد بزرگ شده است و کسی که سر سفره این مرد بزرگ شود بعید است راهی جز #سعادت انتخاب کند ، شهادت رسم این مردان بی ادعاست...
🍃سالگرد #آسمانی_شدنت مبارک حاج محمد...
✍️نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🥀به مناسبت سالگرد #شهادت #شهید_محمد_ناظری
📅تاریخ تولد :۶ خرداد ۱۳۳۴
📅تاریخ شهادت : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
🥀مزار : علی اکبر چیذر
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨نونوالقلم
🍃دفتر#دلدادگی را ورق میزنم و قصه هر دلداده را میخوانم هرصفحه حکایت آنانیست که ندای عشق را شنیدند و لبیک گویان راهی کوی#عشاق شدند اما هربار راوی قصه تغییر میکند...
🍃یک بار از زبان دخترکی که به انتظار پدر نشسته ، گاهی از زبان پرستویی که با دلی خون از قتلگاه میگوید و گاه قاصدکی در#شام قصه را روایت میکند ...
🍃اینبار به صفحه ای جدید میرسم که راویاش سخن از اولین ها گفته، از اولین روزی که در شیپور جنگ دمیدند ، اولین کسانی که رزم جامه به تن کردند و به پا خواستند و از اولین دل بریدن ها و برنگشتن ها...
🍃اینبار سخن از اولین کسی میگوید که بهر حفاظت از حریم#حرم برخواست
از#اندیمشک؛ شهری شهید پرور ، عباسی به پا خواست و به ندای زینبش لبیک گفت ، که روزگاری در مکتب علی(ع) مشق عشق میکرد و چه توقع از شاگرد این مکتب که گوش به فرمان و آماده گذشت نباشد...
🍃چون #حبیب_بن_مظاهر که مطیع امر امامش بود ، گذشت از هرچیزی که او را قدمی از ابدیت دور میکرد و مشتاقانه به سوی قتلگاه شتافت. پس حبیب قصه ما هم عاشقانه در میدان نبرد مشق جنگ کرد و آهسته کوله بار سفرش را بست...
🍃مبدأ شام بود و مقصد #قلب آسمان!
و درست به وقت یازدهم بهمن هزار و سیصد و نود و چهار به سوی ابدیت پر کشید...🕊
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌷به مناسبت سالروز #تولد #شهید_حبیب_رحیمی_منش
📅تاریخ تولد: ۱۵ خرداد ۱٣۵۴
📅تاریخ شهادت: ۱٢ بهمن ۱٣٩۴
🥀مزارشهید :گلزار شهدای اندیمشک
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃زندگی سرشار از نشانه هایی ست که اگر درکشان کنی هادی دلت میشوند و تو را تا مقصد نهایی خویش همراهی میکنند. وقتی زندگی نامه ات را خواندم به این مهم پی بردم. زندگی که خود آیتی بود از جانب پروردگار برای اطرافیانت...
🍃هنگامی که خدا نامه زمینی شدنت را امضا زد و تو در میان هیاهوی #روضه پا به این دنیا نهادی همین نشانه ای شد برای پدرت که در شام غریبان حسینبنعلی(ع) خدا امانتی به او داده و تا به پایان رسیدن رسالتش باید امانت دار خوبی باشد.
🍃میگذرم از کودکی و نوجوانی ات، میرسم به فصل بالغ شدنت؛ با #عشق خدا و حب #اهل_بیت قد کشیدی و در وجودشان حل شدی، عاقل و بالغ شدی. و هنگامی که پرواز را آموختی خدا آغوشش را برایت باز کرد...
🍃قلمم عاجز از توصیف آن لحظه ای است که پیک شهادت به دست پدرت رسید؛ در آن رویای صادقه #عمه_سادات آمده بود تا امانتی که محرم پنجاه و نه به پدر و مادرت داده بود پس گیرد! اینها همه نشانه بود. نشانهی خدایی بودنت، خلاصه شدنت در نور. و نشانه #پروازت به سوی ابدیت!
سالگرد #تولدت_مبارک_مدافع_حرم♥️
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_سید_علی_اصغر_شنایی
📅تاریخ تولد : ۱۰ آبان ۱٣۵٩
📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱٣٩٢
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : سمنان ، شهر دیباج
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃 نگاهم بین جمعیت #عزاداران در #گردش بود. بیشتریها لباسهایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیشتر به چشم میآمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به #پیشانیشان بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد #تیپ_فاطمیون بود.
🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت #مداح کشیده میشود. صدا و چهرهاش آشنا میزد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال #فیلم یا #کلیپی بودم که #مهارت و عشقی که مادرش از او میگفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود!
🍃 حسی که در صدایش #آشکار بود و سینهای که از ضرب گرفتنهایش میسوخت آن #عشق را به رخ میکشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمیدید، یاسر را میدید! #یاسر_جعفری...
🍃 گریزی بر گذشته میزنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانیکه چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد #عصای_دست_مادر .
🍃 به علت #مهاجر بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سالها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راهپلههای ترقی را یکییکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. #فکر_رفتن...
🍃 از اینجا به سوی #حلب یا شاید هم #دمشق. مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به #حرم_حضرت_زینب میرود. و مادر نمیدانست در کنار #دفاع و جنگ، گاهی هم #مداحی میکند!
چندمین اعزامش بود نمیدانم. فقط میدانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش میشود آخرین هنرنمایی او زیر #آسمان_حلب بود.
🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدنهای اطرافیان نبود. هر چه بود #خاک و #خون بود...
🍃 سالگرد شهادتت مبارک
✍️نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_یاسر_جعفری
📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : بهشت رضا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁🌼🍁
🌾ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهای برای #تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید*
🌾ما #جهاد را برای خود چطور معنا کرده ایم⁉️ میشود زمانی را فرض کرد که جهاد وجود نداشته باشد و راه رستگاری برای مان بسته باشد؟ اینطوری اگر باشد که باید دور رحمت #خدا را هم خط کشید. هر وقت سه چیز در کنار هم جمع بشوند خود به خود جهاد در هر زمان و مکانی که باشد اتفاق می افتد✅
🌾اول وجود دشمن و شناخت او دوم سختکوشی و تلاش برای #مقابله با دشمن و سوم هم اخلاص💖 با این تعریف همیشه و برای هرکسی در هرجایی که هست امکان جهاد و #رستگاری وجود دارد.
🌾یکی با قلمش✍ جهاد میکند و با وقف ذهن و فکرش💭 برای حق. یکی با #سرمایه ای که دارد. دیگری با شاد کردن دل ضعفا و دردمندان. و....
🌾همه اما وقتی #دشمن را در هر شکل و لباسی، و در هر جا و مکانی که هست بشناسند و با هر توانی که دارند با آن مقابله کنند👊 و این تلاش را با اخلاص درآمیزند، گره گشای #ظهورند.
🌾محسن خزایی از آنهایی بود که دشمن را شناخت، از توانایی های خودش که قدرت رسانه ایش🎥 بود برای مقابله با دشمن، با اخلاص تمام استفاده کرد و شد #مجاهد_فی_سبیل_الله.
🌾اویی که رزم #فاطمیون و #زینبون را در کادر دوربینش ثبت کرد و آسمان حلب جوش و خروشش را هرگز از یاد نبرد. انگار او در معرکه شام آمده بود تا دوباره دوربین📹 سیدمرتضی آوینی را از روی زمین بردارد و بر دوشش بگذارد تا اینبار در #حلب و #دمشق رشادتها و خاطرات مجاهدان راه حق را ثبت کند ، سخنانشان را حک کند📝 و خود نیز عضوی از آنها شود آنهم در پاییز🍂 که حقیقتا عجب فصلی ست. هم #میلاد عشاق را به تماشا مینشیند هم پروازشان🕊 را به سوگ.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_محسن_خزایی
📅تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۵۱
📅تاریخ شهادت: ۲۲ آبان ۱۳۹۵. حلب
🥀مزار: گلزار شهدای زاهدان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃جایی نوشته بود "چه کسی میگوید جاذبه رو به زمین است⁉️من کسانی را دیدم رفتهاند تا بالا ، تا اوج! فارغ از هر کششی. جاذبه رو به #خداست"
🍃خوب که تامل کردم متوجه شدم سخن انیشتین را نقض کرده! انیشتین در دنیای #فیزیک حرف از جاذبه زمین زده و حالا یکی پیدا شده حرف از جاذبه رو به آسمان میزند!بهتر بگویم جاذبه رو به خدا💕جاذبه ای که از شوق #پرواز میگوید، پرواز به سوی آسمان🕊
🍃دفترم را که ورق زدم دیدم در هر صفحهاش از کسانی نوشته شده📝 که فارغ از هر کششی سوی خدا رفتهاند و به قانون پرواز در #عشق معنا بخشیدند.
🍃یکی از همانها #سید_عماد بود!
به واسطه علاقهاش به عماد مغنیه و شال سبزی که همراهش بود از بین این همه اسم نام " سید عماد " را برای خودش برگزید.
🍃از آن روز به بعد او دیگر محمد حسین بشیری نبود! سید عماد بود. متولد بیست و نهمین روز از تیر ماه سال شصت در همدان.
🍃نوزده سالش که بود عضو س.پ.ا.ه پاسداران شد. و این سرآغاز تحقق رویایش بود.زندگیاش را روی دور تند گذاشتم جلوتر رفتم؛ به سال نود و پنج.
در آن سال دوبار اعزام شد به سوریه برای دفاع از #حرم. هر دوبار صحیح و سالم برگشت به آغوش خانواده.اما بار سوم برگشتی در کار نبود.
🍃رویایش رنگ حقیقت گرفت ، هنگامی که تله های انفجاری داعش را خنثی میکرد و او به وقت بیست و دومین روز آبان فارغ از هر کششی سوی خدا پرواز کرد.
🌷سالگرد شهادتت مبارک سید عماد🌷
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#سالروز_شهادت
#شهید_محمدحسین_بشیری
📅تاریخ تولد: ۲۹ تیر ۱۳۶۰
📅تاریخ شهادت: ۲۲ ابان ۱۳۹۵
🕊محل شهادت: سوریه
🥀مزار: همدان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzade
🍃نگاهش میکنم. نشسته و به آلبوم عکستان زل زده. حتم دارم لحظه های ثبت شده جلوی چشمانش، #جان گرفتند و با او حرف میزنند. آخر میدانی که عکس ها جان دارند! اصلا خاصیت عکس همین است. با تو #حرف میزند، دست تو را در دست زمان میگذارد و با هم به عقب بَرِتان میگرداند.
🍃به زمانی که شاید برای اولین بار همدیگر را دیدید یا شاید #عقبتر! مثلا زمانی که تو به #دنیا آمدی... سال پنجاه و شش در روستای #امیر_حاجیلو_فسا. فرزند ارشد خانواده بودی، نامت را جلیل گذاشتند. #جلیل_خادمی!
🍃حالا کمی جلوتر میروید. میرسید به سال هفتاد و چهار وقتی که استخدام رسمی س.پ.ا.ه شدی. باز جلوتر میروید و به آنجایی که باید میرسید. در واقع از اولین #دیدار و یکی شدنتان #هجدهسال جلوتر میروید. یعنی به سال نود و چهار میرسید. پاییز نود و چهار که لحظه خداحافظی تو و #همسرت رقم خورد.
🍃و چه خوب او، در ذهنش گام های #استوار و نسیمی که لبه کتت را به بازی گرفت ثبت کرد، تا بعد ها با همان خاطره بازی کند. مثل الان! که از روز با هم بودنتان تا آن لحظه که خبر #پروازت در روز شهادت #سهساله ارباب را شنید دوره میکند.
🍃خاطرات گاهی #جان آدم را میگیرد از حجم #دلتنگی! گاهی میمیراند و زنده میکند...
♡سالگرد #شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_جلیل_خادمی
📅تاریخ تولد : ۱۵ تیر ۱٣۵۶
📅تاریخ شهادت : ٢۴ آبان ۱٣٩۴
🕊محل شهادت : سامرا
🥀مزار شهید : روستای امیر حاجیلو، گلزار شهدای امامزاده شهیدان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
◇نون والقلم◇
🍃عزیزی میگفت: در #اسلام، عالی ترین محک ایمان، #جهاد است.
🍃جهاد در مسلک ما، چه معنا می شود؟
چه وجهی را در بر می گیرد؟ جهاد با هیاهوی آمال بی پایان #نفس یا جهاد با #دشمن و حفظ خاک؟ شاید هم جهادی دیگر که #امام_موسی_صدر برایمان ترسیمش کرد.
🍃جهادی که مسبب #رشد است.
جهادی که ترسیم گر شکوه #عشق و #ایثار است، جهادی که مزدش طعم خوش لبخند کودکانی خسته و تماشای برقِ شیرین #آبادی در نگاه خشت خرابه هاست.
🍃جهادی که عطر خوش #اخلاص دارد و مگر نه اینکه #خدا، خریدار خلوص است! و چه زیباست اینگونه مدح #عشق کردن و #لبیک را چشم در چشم یار گفتن. چه زیباست چون اینان بودن.
همچون #امیرمحمد.
#شهادتت_مبارک_جهادگر❤️
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌹به مناسبت سالروز #شهادت #شهید_امیرمحمد_اژدری
📅تاریخ تولد : ۳۱ مرداد ۱۳۷۲
📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۷
🥀مزار شهید : امامزاده اسماعیل چیذر
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃
🍃کنار مزارش نشسته و #خاک سردش را لمس میکند. چه #غریبانه مزار عزیزش را مینگرد. گویی نمیخواهد باور کند اینجا #مزار اوست. به قاب عکسی که در آن #چهره عزیزش ثبت شده بود خیره میشود. #اشک به چشمش نیش میزند، #دلتنگ است.
🍃دلش میخواهد بنشیند و سالهای باهم بودنشان را با هم مرور کند. سالهایی که کنار #محمدجواد نفس میکشید. از روزی که هم نفسش در #زمین پا گذاشت تا زمانی که با هم آشنا شدند همه را از ذهنش میگذراند. اینکه محمد جواد هدیه #امام_رضا و نظر کرده عقیله بنیهاشم بود. اینکه از همین نشانه میشد تا ته راه را خواند.
🍃ته راه میدانی کجا بود؟ همه گمان میکردند ته راه جایی بود که محمدجواد به ندای زینب (س) تا #سوریه رفت. اما نه! محمدجواد تا آخر خط رفت ولی برگشت! به قاعده بیست ثانیه روح از تنش جدا شد و فهمید شهید شده اما بند تعلق کامل از هم گسسته نشده بود که برگشت.
🍃فهمید یک جای کار میلنگد آن هم #تعلقات این دنیاست، مثل تعلق خاطر به #همسر و فرزندانش، یا شاید دعای همسرش که میخواست یک بار دیگر فقط او را #سالم ببیند. هرچه بود این برگشت زمینه #خودسازی اش را فراهم آورد و دیگر محمد جواد آن آدم سابق نبود، #شهید بود!
🍃چهرهاش، رفتارش، گفتارش همه و همه تو را یاد #شهدا میانداخت و #عاقبت این شهید بودن شد آنچه که باید! ته راه اینجا بود، پایان خط #زندگی با توفیقی که نصیب هرکس نمیشود. و امروز ششمین سالیست که از #پروازش میگذرد.
♡سالگرد پروازت مبارک♡
پ.ن: گفته خود شهید به همسرش.
✍️نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_جواد_قربانی
📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٢
📅تاریخ شهادت : ٢۵ آبان ١٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه، حلب
🥀مزار شهید : شاهین شهر، گلزار شهدای محله حاجی آباد
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد.
🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکیست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتارها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران #حیدری بود.
🍃اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در #پاییز، آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید.
🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند:
منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است
وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار.
🍃همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟
♡ #شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_رسول_خلیلی
📅تاریخ تولد: ۲۰ آذر ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۹۲
🥀مزار شهید: بهشت زهرا
🕊محل شهادت: حلب، سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه میگفت #نرگس ها چشم شده بودند و او را به دقت مینگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های #دخترک را به ذهن میسپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد🌴
🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش #آسمان رسید که از انتظارش گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از #کربلا تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه #صبرش لبریز از انتظار شده😔
🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس #اشک ریخت و شکست و دخترک همچنان از #انتظار سخن میگفت از بابا #مهدی.
🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت #نهال* و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمیکرد😓
🍃رزمآورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با #لبیکی ره آسمان میپیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما #تکراری نه!♡
🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به #شهادت ختم میشود، عقیده ای که #سوریه را خط مقدم انقلاب و #ایران بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد.
🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه عشق شود و منعکسکننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به #نور است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣
#تولدتت_مبارک✨
*نهال: اسم دختر شهید♡
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
📅تاریخ تولد: ۲۸ آبان ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت: ۱۶ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید: زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده
🕊محل شهادت: خانطومان_سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃تقویم را نگاه میکنم. امروز #پنجم_آذر است و دقیقا هفتاد و هفت روز دیگر تا سالگرد #پیروزی_انقلاب مانده.
🍃هوس میکنم کمی در آن سال ها بچرخم، در روز های پرشور #تظاهرات. اینبار منبع سر و صدای انقلابیون در #گرگان بود. مثل امروز در این ساعات در مسیر #امامزاده_عبدالله گرگان همین حال و هوا غالب بود. درست هفتاد و هفت روز تا بیست و دو بهمن مانده بود. فضا شدیداً متشنج بود. سربازان #رژیم از هر طرف تیراندازی میکردند، آواز گلوله ها و شعارهای #تظاهرکنندگان در هم آمیخته بود.
🍃تظاهرات تا آخرشب به همان شور قبل ادامه داشت. بیش از صد نفر #مجروح شده بودند و دقیقا چهارده نفر به ضرب گلوله #شهید شدند. از بین این چهارده نفر #صدیقه همانی بود که به هوایش به آن سالها رفتم، البته تاریخ پنج آذر هم بهانه خوبی بود برای یاد کردن از او.
🍃اویی که در #اسفند هزار و سیصد و بیست و هشت در گرگان متولد شد. به خاطر ارادت مادرش به #فاطمهزهرا(س) نامش را صدیقه گذاشتند. صدیقه پروانه!
🍃میگفتند در #بحبوحه آن سالها صدیقه را یک جای مشخص پیدا نمیکردی! هرجا تظاهرات بود در شهر، خودش را میرساند تا به قول خودش به #تکلیف_شرعی و دینیاش عمل کند و دیگران را هم آگاه کند.
🍃آن روز هم صدیقه رفته بود تا همگام با تظاهرکنندگان شعار دهد. میخواست مثل بقیه حضورش را، #ایستادگیاش را ثابت کند. و ایستادگی صدیقه با خونش تضمین شد...
🍃به وقت پنجم آذر هزار و سیصد و پنجاه و هفت صدیقه پروانهوار و با فراغ بال به سوی پروردگار خویش پرواز کرد.
♡سالگرد #شهادتت_مبارک پروانه!♡
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهیده_صدیقه_پروانه
📅تاریخ تولد: ۱۸ اسفند ۱۳۲۸
📅تاریخ شهادت: ۵ آذر ۱۳۵۷
🥀مزار شهید: گلزار شهدای امامزاده عبدالله
🕊محل شهادت: گرگان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃به تابلوی #چشمانش می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم میآمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود.
🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشمهایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های #مادرانهام برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر #دلم میآید و هزاران "اگر" دیگر...
🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از #کودکی اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و #سیدعلی نام #حیدر را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت #آرزوهایم را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای #حقیقی شدنشان.
🍃از #همت و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و #تظاهرات و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش میریخت. #قرآن نذرش میکردم که سالم برگردد.
🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو #دِینت را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت #جبهه! یک کلمه گفت: مرگ با #عزت اگر خونین، بهتر از زندگی #ننگین. و من خاموش گشتم، دلم نیز هم...
🍃دیگر #نذرش نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از #خدمتش تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای #خدا کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر #نگران نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که #پرواز کرد سمت خدا، آنهم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه #مریوان...
◇سالگرد #شهادتت_مبارک حیدرم!◇
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_سیدحیدر_حمیدی
📅تاریخ تولد: ۱ اسفند ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت: ۷ آذر ۱۳۶۰
🥀مزار شهید: اطلاعاتی در دسترس نیست.
🕊محل شهادت: مریوان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃سالهاست از #جنگ_تحمیلی میگذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و #سقوط شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضیهایشان دل جا گذاشتهاند در اروند، فکه، #طلاییه و...
🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشدهشان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای #رفیقهای_آسمانیشان میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊
🍃در این میان آنها که #جنگ ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های #مقتدرانه ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام #علیاصغر_بشکیده را عهده دار شد.
🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان #عمار به فرماندهی علیاصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که #یاعلی گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر!
🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این #آزمون بیرون آمد! صحنه همسفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانیشان آبِگوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و #گمنام باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم!
🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ #گناهانمان دفن شده ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از #ایثار و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند.
🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علیاصغر در تاریخچه ذهن ها #غریب و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت #عروج ملکوتیاش!
✨#تولدت_مبارک
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_علی_اصغر_بشکیده
📅تاریخ تولد: ٩ آذر ۱٣٣٨
📅تاریخ شهادت: ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱
🕊محل شهادت: خرمشهر
🥀مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃خودکار را برداشته، مینویسم از اویی که از تبار #حبیب بود. نوشتهام مقدمه ندارد! اصلا برای گفتن از او که مقدمه لازم نیست، یک راست باید سر اصل مطلب رفت. اصل مطلبی که خودش هم مقدمه است هم نتیجه!
🍃مقصود حرف هایم فقط یک نفر است. کسی که یک #وصیت، مسیر زندگیاش را به سمتی برد که پایان نداشت! جایی ندیدم که نوشته باشد مسیر #جهاد و بندگی پایان دارد. البته چرا! یادم رفته بود پایانی دارد که مقدمهی شروعی دوبارهست، #شهادت! و این همان چیزی بود که به حیات #منصور در این دنیا خاتمه داد.
🍃فیلم زندگیاش را روی دور تند میگذارم از اول تا به آخر را دوره میکنم. از بهاری که متولد شد تا سالهایی که کار کرد تا کمک خرج #خانواده باشد.
🍃طولی نمیکشد که میرسم به همان نقطه آغازی که منتهی به #پرواز شد. سال شصت و یک بود. خبر شهادت #آیتالله* را برای منصور آوردند به اضافه تکه ای کاغذ و مابقی وسایل. کاغذ را باز کرد. وصیتنامه #برادرش بود. شروع به خواندن کرد. از منصور خواسته بود تا برای دفاع از دستاورد های #انقلاب_اسلامی و حراست از مرز های میهن اسلامیمان به س.پ.ا.ه اسلام بپیوندد. و اینجا آنچه در تقدیرش نوشته بودند رقم خورد.
🍃ویدیو جلو تر میرود به سی سال جلوتر وقتی که یک منصور مانده و غنیمتی که از #پنج_سال حضور در جبهه های جنگ نصیبش شده. و البته خوابی که منصور عباسی قصهی ما را #زینبی کرد.
🍃منصور صرفا نه برای شهادت که باز هم برای #دفاع پا در میدان گذاشت، مثل رفقایش. با این تفاوت که منصور از آنها جا مانده بود. و این #جاماندگی به وقت اذان ظهر جمعه ده آذر در #بوکمال_سوریه به وصال رسید.
♡ #شهادتت_مبارک حبیب حرم!♡
پ.ن:برادر شهید آیتالله عباسی در عملیات آزادسازی #خرمشهر شهید شد.
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
#شهید_منصور_عباسی
📅تاریخ تولد : ۹ فروردین ۱۳۳۶
📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۶
🥀مزار شهید : بهشت دو معصوم شهرکرد
🕊محل شهادت : سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🍃سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🍃رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز #ششمین سالی است که از پروازش میگذرد و امشب نیز شب جمعه است. در شب زیارتی #ارباب یادمان باش برادر...
♡ #سالگرد_شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
#شهید_محمد_احمدی_جوان
📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان
🕊محل شهادت : سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه میگفت #نرگس ها چشم شده بودند و او را به دقت مینگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های #دخترک را به ذهن میسپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد.
🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش #آسمان رسید که از #انتظارش گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از #کربلا تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه #صبرش لبریز از انتظار شده.
🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس #اشک ریخت و شکست و دخترک همچنان از انتظار سخن میگفت از بابا #مهدی.
🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت #نهال* و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمیکرد.
🍃رزمآورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با #لبیکی ره آسمان میپیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما #تکراری نه!♡
🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به #شهادت ختم میشود، عقیده ای که #سوریه را خط مقدم انقلاب و #ایران بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد.
🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه #عشق شود و منعکسکننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به #نور است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣
#شهادتت_مبارک✨
*نهال: اسم دختر شهید♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده
🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#شهادتت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
🕊محل شهادت : سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh