eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃چه نوری میتواند راه را برای عاشقان بگشاید. جز عشق به برای آن خدایی که جهاد کرد میان فرشتگانش تا مارا بیافریند و فرشتگانش را مقابل ما به زانو دربیاورد. 🍃حال از تمامی تعلقاتش دل میبرد و پا به میدان میگذارد تا نشان دهد که خدایش را بنده است. اینبار اما دل به داستانی داده ایم که فرشته اش جهادگری است که وجودش را به دستان خدا سپرده. 🍃بی هیچ اجباری و با کمال پا به نهاده و همچون مولایش میان جبهه حق علیه باطل خون دلها خورده. میان این تیرباران ها و دودهایی که عاشقانه تنفس میکردند؛ اش نصیب بهرامِ داستان شد... 🍃ماند و درد کشید از غم نبود یارانش از غم جا ماندن. اما آن روزها چه زیبا جانبازی شده بود به سان علمدار کربلا، اصلا گویی داستان این جهان همین است. 🍃گویی همه باید فدایی راه حسین شوند. فدایی آزادگی حسین (ع)، لب های عطشان خیمه ی حسین(ع)، فدایی رگ های گلوی حسین(ع)، نهایت این بیقراری ها شد وصال دلدار. همان خدایی که قهرمان داستان بینهایت دلتنگش بود. 🍃نهایتش شد دست گذاشتن در دستان و یاران شهیدش. تا درد فراق نباشد؛ خدا درمان شهادت را قرار نمیدهد. تا ناله؛ عجز؛ بیقراری و بیتابی های سحرگانه نباشد خانوم زهرای مرضیه را امضا نمیکند🕊 🍃گویا رسم شهادت این است که ذره ذره ی وجودت اسمانی شود، همه را به آسمان بسپاری، خودت سپر شوی برای تیر سه شعبه ای که گلوی شش ماهه حسین(ع) را هدف گرفته است. رسم همین است، باید عاشق شد. عاشق ترینِ بندگان♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۴ فروردین ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت : ٢٨ اردیبهشت ۱٣٧۵ 🕊محل شهادت : بیمارستان ساسان_تهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨نون‌و‌القلم 🍃دفتر را ورق میزنم و قصه هر دلداده را می‌خوانم هرصفحه حکایت آنانی‌ست که ندای عشق را شنیدند و لبیک گویان راهی کوی شدند اما هربار راوی قصه تغییر میکند... 🍃یک بار از زبان دخترکی‌ که به انتظار پدر نشسته ، گاهی از زبان پرستویی‌ که با دلی خون از قتلگاه میگوید و گاه قاصدکی در قصه را روایت میکند ... 🍃اینبار به صفحه ای جدید میرسم که راوی‌اش سخن از اولین ها گفته، از اولین روزی که در شیپور جنگ دمیدند ، اولین کسانی که رزم جامه به تن کردند و به پا خواستند و از اولین دل بریدن ها و برنگشتن ها... 🍃اینبار سخن از اولین کسی میگوید که بهر حفاظت از حریم برخواست از؛ شهری شهید پرور ، عباسی به پا خواست و به ندای زینبش لبیک گفت ، که روزگاری در مکتب علی(ع) مشق عشق میکرد و چه توقع از شاگرد این مکتب که گوش به فرمان و آماده گذشت نباشد... 🍃چون که مطیع امر امامش بود ، گذشت از هرچیزی که او را قدمی از ابدیت دور میکرد و مشتاقانه به سوی قتلگاه شتافت. پس حبیب قصه ما هم عاشقانه در میدان نبرد مشق جنگ کرد و آهسته کوله بار سفرش را بست... 🍃مبدأ‌ شام بود و مقصد آسمان! و درست به وقت یازدهم بهمن هزار و سیصد و نود و چهار به سوی ابدیت پر کشید...🕊 ✍نویسنده: 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱۵ خرداد ۱٣۵۴ 📅تاریخ شهادت: ۱٢ بهمن ۱٣٩۴ 🥀مزارشهید :گلزار شهدای اندیمشک 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃آقاجان سلام.. ببخش که مثل همیشه با دیدن تقویم به یادت می افتیم. و شرمنده ذکر را زمزمه می کنیم.شرمنده ایم که تعداد دعاهای عهد قضا شده از دستمان رفته و خیلی وقت است به جای خواندن و اشک و التماس برای آمدنت ، خواب هفت پادشاه را می بینیم و ککمان هم نمی گزد. 🍃ببخش که این روزها از خودمان هم شده ایم و غرق مشکلات زندگی. از شرمندگی پدرهای دست خالی تا آنان که کمر در پسماندهای غذای دیگران خم کرده اند دیگر رمقی برایمان نگذاشته. 🍃حال شاکی از ۸ سال خنجر از پشت خوردن ، به جان هم افتاده ایم . عده ای تلاش می کنند تا نجات یابند از این نفس گیر و عده ای به جای چاره ،قهر را بر آشتی ترجیح داده اند و پشت کرده اند به آینده ای که قرار است با دست خودشان رقم بخورد.. فراموش کرده اند که مسئول اند در برابر حق خودشان و حق دیگران . میگویند راه سیاست و دین باید جدا باشد مگر نه که خدا در می فرماید: « هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر آنکه خودشان بخواهند.» 🍃مولا جان دلم گرفته ... عده ای خوردند ، شکستند و مردم خورده اند و هر حرفی ، حکایت همان نمک های بیرون ریخته از نمکدان شکسته است که زخمشان با آن میسوزد.اما کاش کاری کنند تا فردا مرهمی باشد بر زخم های امروز ودیروزشان... 🍃یا صاحب الزمان، دعا کن مردم بیدار شوند از این خواب مصلحتی.... انتخاب کنند و نگذارند باز هم روزهای تلخ سالهای قبل تکرار شود. ... ما ایم از این روزای سخت........ ✍نویسنده : به مناسبت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی. 🍃سلام بر تو ای عزیز دل تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟» 🍃سلام بر تو ای شمشیر در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود. 🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که تحقق پیدا نمود رو سفید باشم. ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 🍁همیشه پا در که می‌گذارم حس غریبی نمی‌کنم، مکان و زمان عجیب بوی آشنایی می‌دهد؛ شاید دلیلش این باشد که خانه پدرش زیاد رفته‌ام و می‌دانم چه رنگ و لعابی دارد اباالجواد. عجیب ناخن روی گچ می‌کشم وقتی فکر می‌کنم؛ عجیبی است آن که همسر زندگی‌ات که پا‌به‌پایت طی طریق می‌کند دختر پدرت باشد و بدانی در آخر آن نطفه ناپاک دست خود را به خون تو نیز آغشته می‌کند. . 🍁امام جوانم، دلم عجیب بند شماست چرا که هربار حاجتی از پدرتان داشتم شما را به او دادم. . 🍁غریب ابن غریب، عجیب بوی حسن می‌دهد، پاره‌های جگرش که میان تشت ریخت خواهرش و عباس و حسین‌اش بود آب دستش بدهد؛ خواهرت بود آقا جانم برای جوان مرگ بردارش گریه کند؟ پسرت توانست آب دستت بدهد تشنه جان ندهی؟ تا لااقل در یکی از روضه‌ها خیال‌مان راحت باشد امام‌مان جان نمی‌دهد؟؟ . 🍁بمیرم برایت که از خردسالی پدرت را گرفتند و نگذاشتند طعم امام را کنارت بچشی، بمیرم برایت که سراسر زندگی‌ات مجبور به تحمل چهره بوده‌ای و باز بمیرم برایت، برای سوز جگرت که هم می‌سوزاند هم که بر خاندان شما روا داشتند. کاش یکبار هم که اسم‌تان می‌آمد روضه‌ها جلوی هم قطار نمی‌شدند. این‌بار اما می‌خواهم پدرت را به شما قسم دهم، بد گیر افتاده‌ایم از هر طرف تیر می‌بارد بر ایمان‌مان، اجتماع، اقتصاد، فساد همه و همه چنگی می‌زنند و هرچه دم دستشان بیاید چنگ می‌زنند از قلب و ایمان و الفرار.... جان همان که قسمت داده‌ام منجی‌مان را برسان و نجاتمان ده ... . ✍نویسنده: . 🍁به مناسبت (ع) . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ▪️در روز مرگی ها گرفتار شده ام .دلم زخم خورده از دنیا و آدم هایش و هایم سر ناسازگاری گذاشته اند. را مدتی است به دست فراموشی سپرده ام و غرق شده ام در ظلمتی که برای دنیای خودم ساخته ام..😔 . ▪️اگر عکس و شعر معروفش نبود ، منِ جامانده از زمان، نمی دانستم بیست و نه روز تا مُحرم باقی است.. بازهم مثل همیشه سر موقع به دادم رسید..💚 . ▪️مُحَرم ، مَحرم ِحرف های در دل مانده و مرهم درد های دل است... خیمه ای است که می توانی در گوشه ای از آن بنشینی اشک بریزی و دلت را آرام کنی.😞 . ▪️اما امسال نمی دانم خیمه ای باشد، هیئتی باشد و روضه ای خوانده شود. محروم شده ایم از همه چیز ...شاید هم قدر ندانستیم هیئت ها را...😓 . ▪️حاج عمار .. شما که راه را شناختی ، عاشق شدی، همت شدی، باکری شدی و هم نشین شهدا، کاری کن...🙏 . ▪️در جاذبه ی دلبستگی های زمین ، مغلوب شده ام..دستم را بگیر و به سوی آسمان ببر ....🕊 . ▪️برایم روضه بخوان.از کربلا بگو، از شش ماهه و تیر سه شعبه. از علی اکبر بگو و بدن اربا اربا . از فرق شکافته بگو و مشک پاره پاره . بگو و داغ دل سوخته را بیشتر کن..💔 . ▪️می خواهم چله نوکری بگیرم .زیارت عاشورا بخوانم. و (ع) آماده کنم.🏴 . ▪️دعا کن هیئت باشد و روضه خوانش آن غائب از نظر باشد و اشک چشم روزی ام شود.😭 . ▪️نگران هستم، خدا رحم کند دلتنگی ها را، ها را....😞 . ✍نویسنده: . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃خسته ی جاده انتظارم، ساعت شنی را در دست گرفته ام و التماسش می کنم که کمی تاخیر کند در تعجیل حرکتش تا شاید عمرم قد دهد به ظهور و حسرت به دل چشم هایم را خاک پر نکند و بتوانم جمال زیبای یوسف زمان را ببینم. 🍃پاهایم ذق ذق می کند از التهاب راههای به رفته ام. در دل آرزو می کنم کاش میشد حال قدم بگذارم در صحن تا التیام زخم های پایم باشد. 🍃دلم شکسته و ترک هایش آنقدر زیاد است که خودم را هزار بار غرق در می بینم و هزار بار خجالت می کشم از جمعه ای که شاید ندای اهل دلی سبب ظهور شود و من سربار چگونه چشم در چشم امام غریبم از یار بودنم بگویم.... 🍃نمازهایم با طلوع و غروب آفتاب دست به یکی کرده اند و بساط پهن کرده و من در کمای غفلت فرو رفته و فقط نظاره گر روزهایی هستم که بدون ولی به زور می گذرد. خسته ام از روزگار بدون ، از خود گمشده ام، از دنیا و آدم هایش... 🍃آقاجان، اینجا یک خطاکار سراپا پشیمان منتظر شماست...می شود بیایی و از گرداب گناه نجاتم دهی؟😔 🍃آقا برای تو نه! برای خودم بد است هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا من گم شدم؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا💔 ♡اللهم عجل لولیک الفرج♡ ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☘علی جدا کننده و است. باید پذیرفت و سر سپرده ولایتش بود تا ما را از باطل جدا کند و تحت لوای خود بر حق، اذن ورود به بهشت‌مان را بدهد. . ☘علی بوده‌ی زمانی است که خلقت آفرینش هنوز آفریننده نبود و هست تا آن زمان که در جرگه‌ی امت خویش وارد بهشت شود و آنجا رخ بنماید که جایگاه کجا هست و آیا می‌ماند که کسی تحت فرمانش نباشد؟ . ☘علی پیشوای کسانی است که رابطه سر و جان را می‌فهمند اما نه اینگونه که جان در گرو بودن سر است، بلکه آزادی‌شان را در این می‌بینند که سر در بالین علی را به او بسپارند. . ☘علی شخص نیست، است، تفکری که ربوبیت در ولایت خود نمایان می‌کند و شاید راز شکافت از زمینی شدنش همین باشد. . ☘یا حیدر بشکن در قلعه ابتلا را که شما در جای، جای گرفتارند و مردی از سلب تو را می‌کشند... . ✍نویسنده: . 🌺به مناسبت . 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡از یار بی وفا به امام غائب و تنها...♡ 🍃آقاجان سلام... اگر بگویم دوری‌ات سخت است و زمان، بی قراریِ را شهادت می دهد، اغراق کرده ام... 🍃دلم گرفته نمی دانم شاید ترک خورده یا پیر شده از درد های آخرالزمان. مهمان همیشگی دلم است و ، تنها رفیق روزهای بی کسی...😔 🍃مولا جان... ببخش که در هیاهوی دنیا و خوشی ها فراموشت کرده ایم و همچون جد غریبت، مانده ای در میان شیعیان. 🍃هنوز برای عده ای، خورشیدِ پشت ابرهای گمراهی هستی. قدمی برنداشتیم و از طلوع چیزی نگفتیم... 🍃گناه کردیم و بیخیال ناله شدیم. پرونده سیاه اعمال را دیدی و اشک ریختی و واسطه شدی برا بخششمان...🥺 🍃راه را گم کرده و از کوچه های سردرآوردیم. با ایمان سست و دلِ لبریز از کینه و نفرت به هم ظلم کردیم و به کارهایمان افتخار... 🍃خیابان هایمان شبیه تالار عروسی شده و انسان ها، عروسک های پررنگ و لعاب پشت ویترین. عیب از ما است اما دین را پیش چشم خیلی ها بد کردیم...😞 🍃دست به دعا گرفتیم و ها را لیست کردیم و یادمان رفت برای دعا کنیم. عهد نامه نوشتیم اما مانند مردم به عهدها عمل نکردیم. دلمان به وعده های دنیا خوش شد و شمشیر را تیزتر کردیم... 🍃یا صاحب الزمان... ما رفیق نیمه راه بودیم اما مسلم‌ها و حبیب‌ها و حرّهای زمان به یادت هستند، برای ظهورت دعای فرج می خوانند، می کنند و می شوند. به حرمت یاران خوبت ما را ببخش😓 🍃آقای من... غرق شده ایم در باتلاق گناه اما امیدمان به ظهور است. بیا و نجاتمان بده. بیا و پایان بده به این هجران. بیا و انتقام سیلی را بگیر، انتقام رگ های بریده، گوش بی گوشواره و روزهای اسارت.... ☆ ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی. 🍃سلام بر تو ای عزیز دل تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟» 🍃سلام بر تو ای شمشیر در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود. 🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که تحقق پیدا نمود رو سفید باشم. ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اللّٰهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هٰذَا وَمَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَعَقْداً...♡ و ما هر روز صبح این را با شما تجدید می‌کنیم حضرتِ پدر. حواسمان به شما هست و دلگرم هستیم به نگاهتان اما ببخش مارا! مارا ببخش که دغدغه هایمان بیشتر از دغدعه برایِ شماست! 🍃از شما دم می‌زنیم و تلاش می‌کنیم برایِ ظهورتان قدمی برداریم، به یادتان هستیم و تمامِ گره‌هایمان را به یدِ حیدری‌تان سپرده ایم، اما آقا جان، شرمنده ایم که پرونده گناهانمان سنگین است و عاملِ شما😔 🍃گاهی فکر می‌کنم ، اشک‌های شماست که بر سرمان می‌بارد شاید به خود بیاییم... 🍃به شما امید داریم، به دعاهایِ نیمه‌شب، به طلبِ و به آن لحظه ای که فرزندانِ خطاکار را در پناهِ عبا امان می‌دهید🥺 🍃به یادتان هستیم و هر صبح " اللّٰهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ، وَالْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ..." را زمزمه می‌کنیم و شما مثل همیشه، به یادمان هستید❤️ 🍃آقا بیا... به حقِ و حرمتِ دست‌های بسته میان کوچه بیا. حال خوب نیست، نفس‌ها به شماره افتاده و تنها ندای از سوی است که اکسیژن را به زمین باز می‌گرداند. 🍃ندبه های ما برای افاقه نکرد، شما بخوان تا ما بازگردیم. تا نیایی گره از کار بشر وا نشود😭 ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃آقاجانم، فدای شال سیاهت که این روزها داغ جد غریبت را سنگین تر می کند. آنقدر غرق در روزمرگی ها شده ام که با دیدن پرچم و کتیبه ها فهمیدم که داغ محرم چه زیاد است هر شب به وقت عهد نوکری، دست ِحال خسته ام را میگیرم و می بردم هیئت 🍃سوت و کور شدن مجلس، خودش روضه است تا اشک بریزم، هق هق کنم و زار بزنم برای غریبی که این روزها زمین و زمان هم دست به هم داده اند تا غریب تر شود. 🍃امام زمانم، غم بزرگی است تنها ماندن حسین و غم بزرگتر تنها ماندن شما میان شیعیان است. نمیدانم برای بی یار ماندن ارباب گریه کنم یا برای بی یار بودن شما که این روزها آتش به جانم می زند. 🍃نمیدانم برای بدن اربا اربا ارباب ناله کنم یا برای قلب شما که با تیر گناهان ما ،زخم خورده است و تکه تکه شده از جفای وفاداران. نمیدانم برای علم بدون گریه کنم یا برای علم شما که هنوز ۳۱۳ یار نداری که به پا خیزند و علمداری کنند. 🍃آقاجانم، روضه ها امسال عجیب دست به کار شده اند و دلها را زیر و رو می کنند. دعا کن برایمان، شاید بیدار شدیم و برای حسین زمانمان کاری کردیم. نامه های بسیاری نوشته ایم ودر چاه به امانت گذاشته ایم. از صدای شمشیرها و بی وفایی خودمان می ترسم... 🍃دلم شدن برایت را آرزو دارد. تو را به جان مادرت برای حال مضطر این روزهایم دعاکن ... ✨اللهم عجل لولیک الفرج ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: مردم ما از کمبود ها و کسری ها گله ندارند ، آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس ...! 🙏 🌹 🎞 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨بسم الله الرحمن الرحیم 🍃این روزها عجیب به تو محتاجیم گویا وجودمان نیازمند دستان پر مهر توست تا ارام ارام گره های دل هایمان را باز کنی. رحمت شوی، برما بباری و ما نیز سقف شویم برای باران دردهای تو... 🍃میدانی، مست شده ایم! مست دنیا و زرق هایش، گناه و لذت هایش؛ مست شده ایم اما باید غرق شویم! باید دل را به دریا بزنیم، آنچنان که غرق وجود اعلای تو باشیم و با شیرینیِ وجود شما تلخی های دنیا را به فراموشی بسپاریم... ما! دل نگرانیم اما مضطر نیستیم؛ همچنان هم باورمان نمیشود که پدری مهربان، عاشقانه در جاده ی برگشت ما انتظار میکشد تا مسیر گناه را دور بزنیم، با نام (ع) برگردیم و اورا یاری کنیم! 🍃نوای یا لثارات سر دهیم و فریاد هایمان کر کند گوش جهانیان را. باید بیاموزیم! باید بفهمیم، دل بدهیم و عاشق شویم! به خدا سوگند که جز نام و مرام تو نیست. تویی که ولی خدایی و مهربان ترین اموزگار؛ مارا بیاموز و عشق بده تا بمانیم و عطر خوش عاشقی را با نغمه« » میان جهان پخش کنیم. تا حرّ بشویم و از توبه ی مردانه ی مان لبخند بر لبان تو نقش ببندد... ♥️ ✍نویسنده: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید شریف اشراف 🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
*بسم الله الرحمن الرحیم 🍃محکم و باصلابت، نخستین واژگانی که پس از دیدن قاب عکسش در ذهنم نقش بست. چشم هایی مقتدر که در پستوی آن ها میشد را لمس کرد. چشم هایی که دلت میخواست ساعت ها به آنها خیره شوی و برایت از عشقی که به امام داشت بگویند. 🍃از همان برقی که هنگام دیدن تصویر و شنیدن صدای میان دیدگانش شعله میکشید و گرمای عشقش همه را به حیرت واداشته بود. او برای خدمت به امام امت، اورا موفق ترین کرده بود؛ برای آموختن هم به رفت اما ترک ،رسمِ سربازان این خاک نیست. 🍃مدت ها بعد پس از بازدید موزه حرم ، به فکر نوشتن افتاد و میگفت: "هر وقت نوشتن قرآن تمام شود، عمر من هم تمام میشود" همین هم شد! از ساال ۱۳۴۷ نوشتن قران را آغاز کرد و سال ۱۳۵۸ نوشتن آن به پایان رسید... 🍃شهادت به وی الهام شده بود. میخواست به برود که رو به دوستانش گفت: "من از این ماموریت زنده نمیگردم" رفت و تا آخرین قطره خونش شجاعانه کرد. شهید اشراف در تاریخ دهم آبان سال ۱۳۵۸، به ارزوی همیشگی اش رسید و تا ابد افتخار سرزمینی شد که مملو از شهید اشراف هاست. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ فروردین ۱٣۱۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آبان ۱٣۵٨ 🕊محل شهادت : بانه 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃زندگی سرشار از نشانه هایی ست که اگر درکشان کنی هادی دلت میشوند و تو را تا مقصد نهایی خویش همراهی می‌کنند. وقتی زندگی نامه ات را خواندم به این مهم پی بردم. زندگی که خود آیتی بود از جانب پروردگار برای اطرافیانت... 🍃هنگامی که خدا نامه زمینی شدنت را امضا زد و تو در میان هیاهوی پا به این دنیا نهادی همین نشانه ای شد برای پدرت که در شام غریبان حسین‌بن‌علی(ع) خدا امانتی به او داده و تا به پایان رسیدن رسالتش باید امانت دار خوبی باشد. 🍃می‌گذرم از کودکی و نوجوانی ات، میرسم به فصل بالغ شدنت؛ با خدا و حب قد کشیدی و در وجودشان حل شدی، عاقل و بالغ شدی. و هنگامی که پرواز را آموختی خدا آغوشش را برایت باز کرد... 🍃قلمم عاجز از توصیف آن لحظه ای است که پیک شهادت به دست پدرت رسید؛ در آن رویای صادقه آمده بود تا امانتی که محرم پنجاه و نه به پدر و مادرت داده بود پس گیرد! اینها همه نشانه بود. نشانه‌ی خدایی بودنت، خلاصه شدنت در نور. و نشانه به‌ سوی ابدیت! سالگرد ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۰ آبان ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ۱۴ خرداد ۱٣٩٢ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : سمنان ، شهر دیباج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃غم بزرگی بیخ گلویم نشسته و دست بر دار نیست، شده ام از دیدن امام زمانم و غم بزرگتر این است که نفسم بند نیامده از این محرومیت! قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت حتی به قدر نیم نگاهی ببینمت 🍃جمعه ها را بدرقه می کنم و دلم بی قرارتر می شود، عقربه های ساعت به سختی می گذرند و زیر لب زمزمه می کنم ... تکلیف بی‌قراری این دل چه می‌شود؟! اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت… 🍃پرونده اعمالم بر قلبم سنگینی می کند و به این می اندیشم که اگر نگاهت به سیاهی های دلم بیفتد چه کنم؟ آقا خدا نیاورد آن روز را که من سرگرم می‌شوم به گناهی ببینمت 🍃آقاجان، اشک ریختی و در درگاه خدا برای گناهانم طلب بخشش کردی.هرچه به خود می نگرم می بینم یار که نه بوده ام و گاهی زمزمه کرده ام. با این دل سیاه و تباهم چه دل‌خوشم بر این خیال کهنه واهی، ببینمت! 🍃از خودم شرمنده ام اما می دانم روزی می آیی و این انتظار پایان می یابد .کاش به دل نمیرم و چشمم به جمال زیبایت روشن شود. دارم یقین که روز وصال تو می‌رسد ذکر لبم شده که الهی ببینمت ✍نویسنده : 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃 نگاهم بین جمعیت در بود. بیش‌تری‌ها لباس‌هایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیش‌تر به چشم می‌آمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد بود. 🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت کشیده می‌شود. صدا و چهره‌اش آشنا می‌زد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال یا بودم که و عشقی که مادرش از او می‌گفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود! 🍃 حسی که در صدایش بود و سینه‌ای که از ضرب گرفتن‌هایش می‌سوخت آن را به رخ می‌کشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمی‌دید، یاسر را می‌دید! ... 🍃 گریزی بر گذشته می‌زنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانی‌که چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد . 🍃 به علت بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سال‌ها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راه‌پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. ... 🍃 از اینجا به سوی یا شاید هم . مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به می‌رود. و مادر نمی‌دانست در کنار و جنگ، گاهی هم می‌کند! چندمین اعزامش بود نمی‌دانم. فقط می‌دانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش می‌شود آخرین هنرنمایی او زیر بود. 🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدن‌های اطرافیان نبود. هر چه بود و بود... 🍃 سالگرد شهادتت مبارک ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت رضا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃حسرت واقعی یار بودن در عاشورا در دل مدافعان حرم جا خوش کرده است که از صمیم قلب «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» را زمزمه می‌کنند و حال که دست یاری به سویشان است کوتاهی نمی‌کنند. و آنان را گاهی به پای سیاست می‌گذارند و گاهی به پای پول و گاهی به پای تعصب بی‌جا... 🍃به گمانم اهل زمین، هنوز در شهر پا نگذاشته‌اند و نبض محبت حسین و اهل بیت را در قلبشان حس نکرده‌اند. اما کاش بنشینند پای قصه منصورها و دست از قضاوت بردارند. 🍃حتی در لحظه‌هایی که عرق جبین جمع‌شده از کار را پاک می‌کرد به یاد بود. شبانه و هق‌هق‌های سحرگاه سبب شد از رزق الهی که صبح‌ها ملائک تقسیمش می‌کنند بهترینش نصیبش شود. در برگ‌هایی از تقویم زمان که خبر تهدید حرم‌های خواهر و دختر ارباب بود، دلش هوایی شد. 🍃چشم بر هم گذاشت و ناگاه پای دلش، پای عقلش را راهی کرد. چشم باز کرد و خود را در حرم امام رضا دید. مگر می‌شود دل دخیل‌بسته به شبکه‌های دست خالی برگردد؟ 🍃در میان بی‌تابی‌های کودکانش و دل‌نگرانی همسرش به رسید. همسرش گریه کرد و گفت برگرد. وقتی منصور از و شرمندگی قیامت گفت، دست و پای همسرش لرزید و گفت: منصور بمان و دفاع کن. 🍃آرام کردن چهار کودک که دلتنگ پدرشان هستند سخت است؛ اما سخت‌تر لحظه‌ای است که بخواهی برایشان از شهادت بهترین تکیه‌گاه زندگیشان بگویی و چشم‌های منتظرشان را ناامید کنی. 🍃منصور را خواهر خرید اما به گمانم روضه‌ی آتش پشت در، آنقدر دل او را گرفتار کرده بود که تن زخمی‌اش را در آتش انداختند و ذره‌ذره سوخت. شاید هم روضه آتش کشیدن خیمه‌ها و سوختن معجرها کار دستش داد. 🍃هرچه که بود پیکرش سوخت و امان از دل همسرش که حسرت آخرین دیدار سیمای مرد زندگی‌اش بر دلش باقی ماند... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢ خرداد ۱٣۶۰ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ آبان ۱٣٩٢ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : قبرستان امام زاده هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃نگاهش میکنم. نشسته و به آلبوم عکستان زل زده. حتم دارم لحظه های ثبت شده جلوی چشمانش، گرفتند و با او حرف می‌زنند. آخر می‌دانی که عکس ها جان دارند! اصلا خاصیت عکس همین است. با تو می‌زند، دست تو را در دست زمان می‌گذارد و با هم به عقب بَرِتان می‌گرداند. 🍃به زمانی که شاید برای اولین بار همدیگر را دیدید یا شاید ! مثلا زمانی که تو به آمدی... سال پنجاه و شش در روستای . فرزند ارشد خانواده بودی، نامت را جلیل گذاشتند. ! 🍃حالا کمی جلوتر می‌روید. می‌رسید به سال هفتاد و چهار وقتی که استخدام رسمی س.پ.ا.ه شدی. باز جلوتر می‌روید و به آنجایی که باید می‌رسید. در واقع از اولین و یکی شدنتان جلوتر می‌روید. یعنی به سال نود و چهار می‌رسید. پاییز نود و چهار که لحظه خداحافظی تو و رقم خورد. 🍃و چه خوب او، در ذهنش گام های و نسیمی که لبه کتت را به بازی گرفت ثبت کرد، تا بعد ها با همان خاطره بازی کند. مثل الان! که از روز با هم بودنتان تا آن لحظه که خبر در روز شهادت ارباب را شنید دوره می‌کند. 🍃خاطرات گاهی آدم را می‌گیرد از حجم ! گاهی میمیراند و زنده می‌کند... ♡سالگرد ♡ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ تیر ۱٣۵۶ 📅تاریخ شهادت : ٢۴ آبان ۱٣٩۴ 🕊محل شهادت : سامرا 🥀مزار شهید : روستای امیر حاجیلو، گلزار شهدای امامزاده شهیدان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇نون والقلم◇ 🍃عزیزی میگفت: در ، عالی ترین محک ایمان، است. 🍃جهاد در مسلک ما، چه معنا می شود؟ چه وجهی را در بر می گیرد؟ جهاد با هیاهوی آمال بی پایان یا جهاد با و حفظ خاک؟ شاید هم جهادی دیگر که برایمان ترسیمش کرد. 🍃جهادی که مسبب است. جهادی که ترسیم گر شکوه و است، جهادی که مزدش طعم خوش لبخند کودکانی خسته و تماشای برقِ شیرین در نگاه خشت خرابه هاست. 🍃جهادی که عطر خوش دارد و مگر نه اینکه ، خریدار خلوص است! و چه زیباست اینگونه مدح کردن و را چشم در چشم یار گفتن. چه زیباست چون اینان بودن. همچون . ❤️ ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳۱ مرداد ۱۳۷۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۷ 🥀مزار شهید : امامزاده اسماعیل چیذر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃زائر حرم شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند. 🍃خواهر ارباب دست های خالی را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند به او هدیه کرد. برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید. 🍃قرار بود یک سالگی را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند. 🍃دلتنگی هایشان را در حرم تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد. 🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود. 🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت پدر به دلش ماند. 🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد حسین که چشم انتظار پدر بود و با بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد... 🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر... ✍نویسنده : 🌹به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷ 📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶ 🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : بوکمال سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃کنار مزارش نشسته و سردش را لمس می‌کند. چه مزار عزیزش را می‌نگرد. گویی نمی‌خواهد باور کند اینجا اوست. به قاب عکسی که در آن عزیزش ثبت شده بود خیره می‌شود. به چشمش نیش می‌زند، است. 🍃دلش می‌خواهد بنشیند و سالهای باهم بودنشان را با هم مرور کند. سالهایی که کنار نفس می‌کشید. از روزی که هم‌ نفسش در پا گذاشت تا زمانی که با هم آشنا شدند همه را از ذهنش می‌گذراند. اینکه محمد جواد هدیه و نظر کرده عقیله بنی‌هاشم بود. اینکه از همین نشانه می‌شد تا ته راه را خواند. 🍃ته راه می‌دانی کجا بود؟ همه گمان می‌کردند ته راه جایی بود که محمدجواد به ندای زینب (س) تا رفت. اما نه! محمدجواد تا آخر خط رفت ولی برگشت! به قاعده بیست ثانیه روح از تنش جدا شد و فهمید شهید شده اما بند تعلق کامل از هم گسسته نشده بود که برگشت. 🍃فهمید یک جای کار می‌لنگد آن هم این دنیاست، مثل تعلق خاطر به و فرزندانش، یا شاید دعای همسرش که می‌خواست یک بار دیگر فقط او را ببیند. هرچه بود این برگشت زمینه اش را فراهم آورد و دیگر محمد جواد آن آدم سابق نبود، بود! 🍃چهره‌اش، رفتارش، گفتارش همه و همه تو را یاد می‌انداخت و این شهید بودن شد آنچه که باید! ته راه اینجا بود، پایان خط با توفیقی که نصیب هرکس نمی‌شود. و امروز ششمین سالی‌ست که از می‌گذرد. ♡سالگرد پروازت مبارک♡ پ.ن: گفته خود شهید به همسرش. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۵ آبان ١٣٩۴ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب 🥀مزار شهید : شاهین شهر، گلزار شهدای محله حاجی آباد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆ 🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند ❤️ 🍃فرمانده... حال روزهایمان خوب نیست. نبض ایمانمان کند می زند و توکل مان از نفس افتاده. روزگار بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔 🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم... 🍃از باقیمانده محبت در دل گاهی می خوانیم با فراز ‌ بغض می کنیم و با  دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم. از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به . گناهانی که را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔 🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان. و اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم. اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ ،به فکر هستند😓 🍃گناهان بسیارند و ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت و را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را.... 🌺به مناسبت سالروز ✍️نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳ 🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم 🕊محل شهادت : سردشت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃اولین ها ماندگار تر هستند، مثل تو که برای اولین بار نامت را از اهالیِ ، میانِ فداییان ‌ حک کردی و ماندگارِ تاریخ شدی‌؛ مثل تو که همسرشهید بودن را به همسفر زندگی ات آموختی و دخترانِ بابایی ات را به بودن دعوت کردی! 🍃شهادتِ تو، گمانِ محالی نبود؛ گویی کسی در گوشه پس گوشه های خیالمان مدام نبودن تورا یادآوری میکرد و به ما درس وابسته نشدن میداد. آخر مگر میشود خریدار خنده های همیشگی ات نشود؟! 🍃مگر میشود مَردی با آن ، عهد میانِ خود و خدایش را فراموش کند؟! همه ی این ها را نیز از عشقِ به داشتی! بسیجی بودن و بودن هم که نشانِ بارزِ مومنون است و الحق که داستان زندگی ات تلمیح میشود برای " نه ترسی دارند و نه اندوهگین میشوند" 🍃نامِ هم برازنده ی وجود کریمانه ی توست، مگر کسی که برای نجات جانِ و دفاع از حرمِ ترک دیار میکند و فاطمه و ریحانه اش را به خدا میسپارد کریم نیست؟! 🍃حال که قلم، مفتاح باب آشناییمان شد حرف هایمان را شنوا باش چرا که در این وادی، اسیر شده و شاید سالروز تو، پُلی باشد برای بازگشت ما. شهادت، مقام نیست! زندگی کردن است اما در دیارِ . پس زندگی در آغوش خدا مبارکِ قلبِ خالصت♡ ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : باغملک 🕊محل شهادت : حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh