🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #داستانهای_مهدوی 4⃣ #از_او_بگوئیم •••♥️ 🌸کمتر از پنج سال داشتم، در یزد خشکسالی بود، یادم م
❣﷽❣
📚 #داستانهای_مهدوی
5⃣ #از_او_بگوئیم
•••♥️
🍃دیروز برای اصلاح سر به آرایشگاه محلهی جدید رفتم. با آرایشگر درباره ی موضوعات مختلف صحبت کردیم.
🌸او گفت: من باور نمیکنم امام زمان وجود داشته باشد!
پرسیدم: چرا؟
آرایشگر جواب داد: مگر شما نمیگین او پدر فقیران و یتیمان و گرفتاران است. پس چرا دنیا از فقر و گرفتاری و درد و رنج پر شده؟ اگر امام زمان وجود داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشه.
🍃اصلاح تمام شد اما اشکال آرایشگر بی پاسخ مانده بود.
به او گفتم راجع به این موضوع بعدا صحبت میکنیم. آرایشگر لبخندی زد و به شوخی گفت: باشه برو دَرسِت را بخون و بیا!
🌸به محض این که از آرایشگاه بیرون آمدم، در خیابان مردی ژولیده را دیدم با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده. برگشتم و به آرایشگر گفتم: میدونی چیه؟ به نظر من تو این شهر آرایشگری وجود ندارد!
🍃آرایشگر با تعجب گفت: میدونم منظور دیگری داری، اما چرا این حرف را میزنی؟ من که همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
🌸با خوشرویی گفتم: نه! آرایشگری وجود ندارد، چون اگر وجود داشت، اگر تو وجود داری ،پس چرا آن مرد با موی بلند و ظاهر ژولیده است؟
آرایشگر جواب داد: خوب معلومه! او به من مراجعه نکرده وگرنه ردیفش میکردم.
گفتم: آفرین گل کاشتی! دقیقاً! به نظرم نکته همینه.
🍃امام زمان هم وجود داره! ولی مشکل اینه که مردم به او مراجعه نمیکنند. مردم به همه جا مراجعه میکنن الا اونجایی که خدا معین کرده. ای کاش ما قبل از این که امام زمان را متهم کنیم بهش مراجعه کنیم تا کمکش را درک کنیم.
#العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان_عج🌺
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_۱.mp3
7.96M
#راضی_به_رضای_تو 1
🌺شیرین ترین؛ قشنگ ترین و شادی بخش ترین نوعِ ارتباط ما با #خدا
🔮مقامِ رضایت قلبی مان، از حکمتها و ربوبیت های اوست.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊حاج احمد🕊 دلتنگیهای😰 ما از رخت بر بستن قوت قلبهامان 💔به جایی رسیده است که آرزوی مرگ میکنیم نه آ
┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅
🌸بهم گفت: #جایگاه من توی سپاه چیه❓
سوال عجیب و غریبی بود ولی می دانستم بدون #حکمت نیست، گفتم: شما #فرمانده نیروی هوایی سپاه هستید
🌼سردار، به صندلی اش اشاره کرد و گفت: شما ممکنه به #موقعیتی که من الان دارم نرسی ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا هیچ خبری نیست
#شهید_احمد_کاظمی
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش #11قسمت_یازدهم 💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
2⃣1⃣#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
💢 به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
💢نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
💢شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
💢شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
💢و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
💢 مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
💢عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
narimani yade shohada_2.mp3
2.95M
🎵 #مداحی_شهدایی
💔هرچی می گیره دلم روزو شبا
💫آرومم میکنه باز یاد شما
💖 می بوسم قبرتونو آی شهدا
🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🦋🌟🦋🌟🦋🌟🦋
#شب ✨
سکوت می کند
تا فریاد دلتنگی هایمـ💔 را بشنود
#نیستی
و شبـ⭐️ چه کوتاه است
برای #ناگفته هایم
ای مهربانم♥️
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#مهرتـــــ💓ــو را خدا
به گل 🌷و جانمان سرشت
دنیای درکنارتـــــ✨ـــو
یعنی خود بهشت
#باید زبانزد
همه دنیا کنم تـــــ💥ـــو را
باید که مشــــق
نام #تــــ🌹ــــو را تا ابد نوشت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱
#آنـان ڪ عاشـــــ❤️ـقنـد
بہ دنبال دلبـرند
هر جـا #ڪ مےروند، تعلـق نـمےبرند❌
عشــ💞ـــــاق روزگار
سبـڪبـال مےپـرند...🕊
#سلام_صبــــحتون_شهدایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠از ذریه پاکِ #سادات بود و عاشق #اهل_بیت_علیهمالسلام 🔰در #جامعه_المصطفی_العالمیه درس خواند و مُل
🕊🌾🕊
♨️آخرین بار با #همسرش به خانه ما آمد و با هم روی مبل نشستند، ابتدا یک نامهای ✉️در دست من گذاشت و گفت این به امانت پیش شما، #وصیتنامهاش بود.
🔆بعد هم گفت: من میخواهم راهی شوم، جبهه است و #هزار و یک اتفاق، شاید این سفر آخرم باشد، بروم و برنگردم، اگر رفتم و شهید شدم همسر من جوان است احتمال دارد بخواهد زندگی آزادی داشته باشد شاید بخواهد ازدواج کند،
♨️ رهایش کنید تا برود دنبال زندگیاش، اما #نگهداری از سیدحسین فرزندم بر شما واجب است، تنها دارایی من در این دنیا فرزندم است که شما باید از او نگهداری کنید، من گفتم مادر جان خودت میایی و از بچهات نگهداری میکنی، گفت دنیا حیات و ممات است باید #وصیت کنم، بعد گفت مادر جان فرزندم را همان طور که من را تربیت کردی و به جامعه تحویل دادی پرورش بده
🔆که هم خودت هم مردم و هم انشاءالله خدا از او #راضی باشد، در اولین #فرصت قرآن 📖به ایشان بیاموز و به حوزه بفرست تا خادم دین اسلام شود، میخواهم پسرم جانشین من باشد، من راضی نیستم فرزندم را از خودتان دور کنید.💥
#شهید_سیدمحمد_موسوی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh