eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✨👌 وقتۍ میگۍ: سپردم به 🌻🍃 ـ پس‌اون‌صدایی‌ڪه ته‌ دلت میگه: ـ نڪنه فلان اتفاق بیفته...🥀 ـ چۍ میگه⁉️ 🥀 ـ اینڪه‌بتونی‌جلوےاین‌صداروبگیرۍ خودش یه پا هآا...🌷😍😊 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page286.mp3
815.9K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه اسراء✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔰 اعمال روز عرفه 💌 امام صادق(ع) فرمودند «هر چه می‌توانی در دعا کردن بکوش که روز عرفه، روز دعا و درخواست است» 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔻شهیدی که زمین با او حرف میزد بخونید خیلی قشنگه👇👇 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شهیدی که زمین با او حرف میزد بخونید خیلی قشنگه👇👇 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
9⃣9⃣2⃣1⃣ 💠شهیدی که زمین با او حرف میزد 🍃هنگام مطالعه زندگی بزرگان اسلام به افرادی برمی‌خوردیم که به اذن خدا کرامت‌ها و کارهای خارق‌العاده از آن‌ها سر زده است 🌸عرفایی چون اسیدبن‌حضیر، عتاب بن بشیر، علاء بن حضرمی و یارانش و یا آن سه تن که در غاری گرفتار شده بودند و با درخواست و توجه آن‌ها در غار گشوده شد، نمونه‌هایی از این خرق‌عادت‌هاست. 🍃در قرآن نیز از وحی و الهام به حضرت مریم و مادر موسی علیهم‌السّلام سخن رفته است. در مورد زندگی حضرت امام راحل نیز به کرامت‌ها و خرق عادت‌ها اشاره کرده‌اند. 🌸در زندگی حسین عالی که پیرو صادق ولایت بود نیز بارقه‌هایی از این بصیرت و معرفت مشاهده می‌شود. بعضی از دوستان خاص او اذعان دارند که او به معرفتی دست یافته بود که می‌توانست از ضمیر افراد اطلاع یابد و تسبیح موجودات عالم را که خداوند در قرآن بر آن تصریح کرده است، بشنود. 🍃شهید بشارتی تعریف می‌کرد: «با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین می‌خندد. به من گفت:« می‌خواهی یقینت زیاد بشه؟» 🌸با تعجّب گفتم: «بله، اما تو از کجا فهمیدی؟» خندید و گفت: «چه‌قدر؟» گفتم: «زیاد.‌» گفت: «گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن.» 🍃من همان کار را کردم. شنیدم که زمین با من حرف می‌زد و من را نصیحت می‌کرد و می‌گفت: «مرتضی! نترس. عالم عبث نیست و کار شما بیهوده نیست من و تو هر دو عبد خداییم، اما در دو لباس و دو شکل. سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و...» 🌸زمین مدام برایم حرف می‌زد. سپس حسین گفت: «مرتضی! یقینت زیاد شد؟» 🍃مرتضی می‌گفت:« من فکر می‌کردم انسان می‌تواند به خدا خیلی نزدیک شود، اما نه تا این حد.» 🍃حاج قاسم(شهید سلیمانی) در وصف این شهید گفته بود: "حسین واقعا عالی است" 🌷 📎 منبع سایت دفاع پرس 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رفاقت هایتان👥 را خط بہ خط ڪلمہ بہ #ڪلمہ مرور میڪنیم💬 شاید فهمیدیم رفاقت تان بهانہ #شهادت بود یا
☘فرازی از 💥ڪاش شهدا ڪه قاب اتاق های ما را اشغال ڪرده ، دلمو💘نو اشغال میڪرد . ☘ڪاش صحبتهای ولی‌ مسلمین ڪه سرلوحه‌ی روزمرمون شده سرلوحه‌ی اعمالمون میشد . ڪاش دل زهرا با اعمال ما خون💔 نمیشد .❌ ڪاش مهدی فاطمه (س) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمی‌افتاد . 💥 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فقط_برای_خدا ♥️ 💠با هم رفتیم به محل تولدش. همه جا را نشانمان داد و گفت: اگر روزی آقا به من اجازه ب
♥️ 💠ظرف غذایش که دست نخورده میماند وحشت میکردیم. مطمئن میشدیم به گروهانی دریک گوشه خطِ لشکر، غذا نرسیده این طوری اعتراض میکرد به..... 👆 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #داستانهای_مهدوی 9⃣#از_او_بگوئیم •••♥️ 🌸در تعطیلات نوروز به همراه خانواده ام به دریا رفته
❣﷽❣ 📚 0⃣1⃣ •••♥️ 🌸پسرک چوب خط را برداشت. محکم بر دیوار می کشید و اشک هایش را با سر آستینش پاک می کردو‌گاهی لگدی به دیوار می کوبید و محکم بر دیوار خطوط سر در گم را می کشید و با لج بسیار گچ را پرتاب کرد. 🍃باز گوشه ای نشست سرش را روی زانو گذاشت و از ته دل گریست. او می دانست یتیم است. می دانست پناهش را از دست داده است. همه فریادهایش را بر سر روزگار می کشید و گله می کرد. 🌸ولی من سالهاست که از معرفت امامم دور مانده ام ولی بر سر غفلتم فریاد نزدم. من خودم، خودم را یتیم کردم، ولی نبودن پدرم را احساس هم نکردم 🍃تا شاید این روزها، که تلنگرش، مرا از خواب بیدار کرد. دیگر نمی خواهم، نمی خواهم از پدرم دور باشم. پدری که مرا می بیند... و نگاهش هر لحظه بر روی سر من است. دیگر نمی خواهم خودم، خودم را یتیم کرده باشم... 🌺 .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_6 - @ostad_shojae.mp3
7.02M
۶ 🌸إذا لَمْ یَکُنْ ما تُرید، فَأَرِدْ ما یَکون 🍃وقتایی که، ایده آل هات اتفاق نمیفته... 🎐همون چیزایی که برات پیش میاد رو، بخــواه ... آخه چـــرا ❓ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🍁یادگاری_های هشت سال دفاع مقدس تعریف میڪنن↯↯ 🌱❶ می گفت: اونایی ڪه داشتن بی سر شن به ارباب بی ڪفن حضرت اباعبدالله الحسین متوسل میشدن...👌 🍁❷ اونایی ڪه دوست داشتن بی دست شهید شن به هاشم حضرت ابوالفضل العباس متوسل میشدن... 🌱❸ اونایی هم ڪه به مادر پهلو شڪسته فاطمه الزهرا س متوسل میشدن از ناحیه پهلو مورد اصابت تیر و 💥قرار می گرفتن ... 🌾 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 6⃣1⃣#قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل،
❣﷽❣ 📚 💥 7⃣1⃣ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. 💢اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. 💢 آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. 💢 من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» 💢 در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. 💢 حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. 💢 تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. 💢 مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. 💢 یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» 💢از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» 💠و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💢 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. 💠به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💢 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. 💠نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸🍃🌸 🔷 مراقبات شب عید قربان ♥️ ۱- احياى شب🌙 دهم ذى‌الحجّه كه از شب✨‌هاى با بركت و ارزشمند است. نقل شده است كه امير مؤمنان على علیه السّلام اين شب را احيا می‌داشتند.👌 🔷 ۲- غسل كردن در اين مستحب است. ♥️ ۳- در اين شب🌟 زيارت حسین علیه السّلام مستحب است و در روايتى از امام صادق علیه السّلام آمده است كه هر كس در چنين شبى امام علیه السّلام را زيارت كند، گناهانش آمرزيده مى‌شود.✅ 🔷 ۴- این دعا را كه در شب نیز وارد شده است بخواند: ♥️ يا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَاالْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِيَّةِ 🔷 ️اى خدايى كه و كرمت بر خلق دائم است و دو دست ‏عطا و بخششت به جانب بندگان دراز است، اى صاحب بخشش‌هاى بزرگ، درود فرست بر محمّد و خاندان او كه در اصل خلقت و فطرت بهترين خلقند. خداى بلند مرتبه در همين شب 🌙گناه ما را ببخش. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷بندگی کن 🎊تاکه کنند 🌷تن رها کن 🎊تا همه جانت کنند 🌷سر بنه در کف، 🎊برو در کوی دوست 🌷تا چو ،قربانت کنند 🎊بگذر از فرزند و 🌷مال و جان خویش 🎊تاخلیل الله دورانت کنند 🎊 عید سعید مبارک باد 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
4_564476182934905820.mp3
2.1M
🎵 🔹شهدای گمنام 🔸شبای جمعه که می‌شه دلا بهونه می‌گیره... 🎤🎤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گمنامےیعنۍدرد... دردےشیریݩ...✨ یعنےباعشـق‌💞یڪےشدن... یعنےاثباٺ‌اینکہ‌ازهمہ‌ معشـوقت گذشتے... یعنێ‌فقط‌ تعریف‌وتمجید‌مردم‌را🌱^^ ❤️:) اےڪاش‌همہ‌ےماگمـنام‌باشیم🙃🍃 🥀 [ 📿] 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🌼🍃🍃🌼🌼🍃🍃🌼🌼 ❣ ❣ ✨یک عمر ت🌷و زخم‌های ما رابستی هر روز کشیدی به سر ما دستی ✨هفته که به می‌رسد آقاجان ما تازه به یادمان می‌آید هستی💥 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾گفتم: دلت💓 میاد علی رو بری شهید شی⁉️ گفت: #"علی خودش بزرگ میشه منم کنارش هستم.. بچسب" مادر شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - گندم با برکت از وادی السلام - استاد انصاریان.mp3
1.87M
♨️گندم با برکت از وادی السلام 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام شیخ حسین 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸جوانی داشتیم بدزبان و قُلدُر😤 شُهره محل بود. اهل نماز و روزه هم نبود❌ صالح اصرارداشت بره و باهاش رف
♦️وقتی می‌دید پول💵 نیاز دارد به راحتی به او قرض می‌داد حتی بعضی هم از او قرض گرفته بودند، همیشه با اطرافیانش سر صحبت را باز می‌کرد تا از وضعیت مالی آنها باخبر شده و در حد توان خود گامی برای رفع نیاز مالی آنها بردارد، ♦️به راحتی هم را داده بود می‌بخشید اول باید مطمئن شد که این فرد به آن پول احتیاج ندارد در غیر اینصورت می‌گفت: برو دفعه بعد که پول را آوردی ازت میگیرم. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh