eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.8هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ⃣8⃣ 💠إسمــال یـا إزمــال !!! 🔸 می گفت خدا ما را در جنگ و در تنها نگذاشت و با امدادهای یاری مان کرد. 🔹شاهد مدّعایش هم یک خاطره ی جالب و بود: عراقی ها فحاشی و کتک کاری برایشان کاری همیشگی بود. مثل آب خوردن. ما ایرانی ها هم یک خصوصیتی داریم که برخی اسم ها را مختصر می کنیم. مثلا به اسماعیل می گوییم إسمال، ابراهیم را می گوییم إبرام، به فاطمه می گوییم فاطی... 🔸هر وقت یک یا یک مسئول می خواست به اردوگاه بیاید، یکی از ما اسرا را - که جزء بودیم ـ برای آن مقام مسئول می کردند.خیلی راحت. 🔹قرار بود فردا هم یکی قربانی شود. ما هم چاره ای جز توسل به نداشتیم. زیارت عاشورا هم خواندیم _ من به شما توصیه می کنم حتی در روز عروسی تان هم را ترک نکنید. 🔸عراقی ها مرا مأمور کردند. گفتند به اسرا بگو سرشان را پایین بیندازند و اسم هرکسی خوانده شد با دویدن بیاید جلو و با احترام بگوید نعم سیّدی! 🔹یکی از بچه ها انتهای صف سرش را پایین نگرفته بود برای همین عراقی با فریاد زد : إزمال! چرا سرت را پایین نمی گیری؟ ناگهان یکی دیگر از بچه ها به نام چاووشی که اهل اصفهان و از بچه های ارتش بود، یک دفعه با دو آمد جلو و رو به عراقی داد زد : نعم سیدی! 🔸عراقی اول ترسید فکر کرد ایرانی آمده ! کمی فرار کرد به عقب. اما با تعجب دید مقابلش ایستاده و حرکتی نمی کند. با چشمانی گرد شده ازش پرسید : آٔنت إزمال؟!! (در زبان عربی، الاغ میشود إزمال!) 🔹دوست ما هم فریاد زد : نعم سیدی! عراقی دوباره پرسید : أنت آدم؟ باز هم جواب داد نعم سیدی! من چون بودم و هر دو زبان فارسی و عربی را بلد بودم فهمیدم ماجرا از چه قراراست، ام گرفت و همه زورم را برای بستن لب هایم جمع کردم اما نشد! 🔸عراقی با کابل بر سرم زد و پرسید : شینهو؟ ماجرا چیه؟ برگشتم سمت دوستم و پرسیدم : اسم تو چیست؟ گفت اسماعیل چاوشی! گفتم: خب مگر این چی صدا زد که دویدی ؟ گفت : مگر نگفت إسمال؟ خب منهم اسمم إسمال است دیگر...😂😂 🔹همه اسراء خنده شان گرفته بود . آنها که نمی توانستند همه اسراء را باهم بزنند . ماجرا را وقتی برای آن تعریف کردم او هم کلی خندید.😂😂 🔸همین... و به این طریق آن روز جان بچه ها حفظ شد و کسی قربانی نشد. خداوند از جایی به ما کمک می کرد که فکرش را هم نمی کردیم. ✍ محمد فریسات 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
اے صبا از من بہ #اسماعیل قربانے بگو زنده برگشتن ز #ڪوی_یار شرط #عشـــق نیست #عاشقِ دلداده آن باشد ڪہ از ڪوے #حبیب تن بہ خاڪ و #سر_جدا سوے محبـوبش رود #شهید_نوید_صفری🌷 #شهید_بی_سر 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
0⃣3⃣5⃣ 🌷 💠شهادت همزمان دوبرادر توسط دو عامل كفر 🌷خانواده که دو فرزند خود را به جبهه های نبرد با کفر اعزام کرده بودند و خبر شهادت🕊 هر دوی آنان را به فاصله چند ساعت⌚️ از یکدیگر دریافت نمودند😔. البته چنین نمونه ای در میان شهیدان منحصربه فرد نبود اما آن چه شهادت این دو برادر را از مصادیق مشابه متمایز می نمود، آنان بود. 🌷خلیل و اسماعیل، بر خلاف آن چه در ابتدا تصور می رفت، در کنار یکدیگر و یا در نزدیکی هم نبودند🚫، بلکه هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند. در منطقه عملیاتی «پنجوین» عراق، هدف آتش متجاوزان حزب بعث قرار گرفته💥 و در شهر بعلبک لبنان، به دست ارتش اسرائيل شربت شهادت🕊 نوشیده بود. 🌷هر دو برادر در به دست دو عامل کفر 👹جهانی، در دو کشور که هزاران کیلومتر از هم فاصله داشتند به شهادت رسیدند و پاکشان در یک روز تشییع و در جوار یکدیگر در بهشت زهرای تهران به امانت سپرده شد🌷 تا سندی باشند بر نبرد سربازان با تمامی مظاهر ✘شرک و✘نفاق و✘کفر در سراسر عالمـ🌍. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣9⃣7⃣ 🌷 🔰 پیش آمد.ماندگار شد. من هم خسته شده بودم😪 .هم روحی ، هم جسمی .دو سه ماه🗓 بود توی منطقه بودم. گفتم : پس من یه هفته میرم و برمیگردم . 🔰نگاهی کرد و گفت : اسماعیل! میری ، برمیگردی میبینی ها ! با خنده رو به جمع گفت : من مینویسم📝 اگه بمونه میشه !!خندیدم و گفتم😄 : تا مارو با پرچم🇮🇷 نفرستی ، دست از سرمون بر نمیداری ! 🔰دوباره گفت : ، دست ما رو توی حنا نگذاری ها ، زود برگرد.دم غروب 🌥بود. همدیگر را بغل👥 کردیم .رفت روی پله نشست. دستش را گذاشت زیر چانه اش،خیره شد به آسمان . حالتش گرفته بود . کردم👋. 🔰آمدم سمت ،سر سفره ناهار 🍲بودیم . یکی از بچه ها گفت : شنیدید دو نفر از بچه ها شدن⁉️ گفتم :کیا ؟! گفت : ... برشـے از کتـ📚ـاب عمار حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 💠💠 و (12) 3⃣ علیه السّلام 🔸شاید توجه به داستان فرزندان ابراهیم علیه السّلام در قرآن کریم بتوان تنها مربوط به معجزه خداوند در صاحب فرزند شدن ابراهیم در سنین پیری و کهولت ندانست. 🔸 این دو فرزند در ادامه داستان هر کدام نقشی اساسی را در پیشبرد امر خداوند و استقرار اسلام از طریق ذریه ی خویش ایفاء می نماید. 🔸یکی از این دو فرزند، علیه السّلام مأمور پی گیری دعوت پدر در همان مقطع زمانی در این سرزمین می شود که جریان پیامبران بزرگ از همین نقطه تاریخی آغاز می شود تا پس از طی فراز و نشیبهای بسیار به عیسای روح الله علیه السّلام ختم شود. 🔹فرزند دیگر این پیامبر بزرگ الهی، ذبیح الله علیه السلام با طراحی ای به عنوان ذخیره خداوند در بیابانهای خشک اسکان می یابد تا نطفه پیامبر را از هجوم تندباد حوادث و دخالت حزب شیطان در امان نگاه دارد و از اصلاب شامخه و ارحام مطهره بگذراند تا آن زمان که وعده الهی در خصوص بعثت صلی الله علیه و آله و سلم محقق می شود. 🔹از اینجا در بررسی جغرافیایی مان پس از و وارد سومین سرزمین به نام می شویم، سرزمینی خشک و لم یزرع و میزبان خانه خدا به عنوان نخستین خانه ای که خداوند برای مردم قرار داد. 🔹 این مکان مقدس و قبله مسلمانان از لحاظ زمین شناختی بر روی صفحه ای قرار دارد که به صفحه عربی مشهور است. می دانیم در مرکز صفحه های زمین شناسی از لحاظ وجود آتشفشان ها و به تبع آن زلزله با ثبات بیشتری مواجه هستیم تا کناره های آن. کعبه در میانه راه شرق تا غرب، بر روی صفحه عربی و در جدال میان رشته کوه های زاگرس و دریای سرخ یکی از باثبات ترین مناطق جغرافیایی جهان است. ظاهراً به همین دلیل است که در دو سوی جهان یعنی شرق آسیا و به ویژه کشور ژاپن در شرق، و غرب آمریکا یعنی ایالت سانفرانسیسکو با زلزله های شدیدتری مواجه هستیم و شاید از همین رو باشد که در میان روایات مربوط به نشانه های قیامت نیز به دو (15) خسف اشاره شده است: خسفی در شرق و خسفی در غرب. در روایات ما نیز موضوع گسترش زمین و خشکی از زیر کعبه وجود دارد که به مشهور است. 🔹 ظاهراً نخستین بخش کره زمین که به شکل خشکی از زیر آب درآمد و امکان زیست موجودات خشکی از جمله انسان را فراهم آورد، همین نقطه بود که امروزه مشرفه بر روی آن قرار دارد. 🔹خداوند در قرآن کریم مأموریت هجرت به این سرزمین را از زبان خلیل خویش چنین بیان می فرماید: 🍃رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاَةَ…🍃 🔹پروردگارا! من پاره ای از ذریه ام را در بیابانی غیر قابل کشت نزد خانه محرّم تو جای دادم تا نماز را بپا دارند.🔹 🔸ابراهیم علیه السّلام مأمور می شود تا با باقی ماندن خود و علیه السّلام و ذریه او در ، علیه السّلام را همراه با مادرش هاجر در این بیابان خشک جای دهد و با این اقدام به ظاهر غیر قابل توجیه و در باطن سرشار از دوراندیشی الهی، زمینه را برای بقای دین خداوند و استمرار آن در این سرزمین، پس از آن که جریان اسحاق علیه السّلام و ذریه او در فلسطین به ناکامی رسید، فراهم سازد. 🔸می دانیم که اقامه نماز در فرهنگ قرآنی به عنوان یکی از دستاوردهای تمکّن در زمین قلمداد شده است: 🍃الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ…🍃 🔹آنان که چون در زمین تمکّنشان دهیم نماز را بپا دارند.🔹 🔸و سرانجام این که مصداق اتم و اکمل تمکّن در زمین مربوط است به آخرین ذخیره الهی در و تشکیل ملک عظیم اسلام: 🍃وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنّن لهم دینهم الذی ارتضی لهم…🍃 🔹خداوند آنان را که از میان شما ایمان آورند و عمل صالح انجام دهنده وعده داده است که در زمین خلافتشان دهد همچنان که دیگرانی را که پیش از آنان خلافت داد و دینی را که برای آنان پسندیده است برایشان تمکین دهد.🔹 🔻🔻🔻 . .. 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 💠💠 و (55) 🌐قسمت نهم: و مهدویت 1⃣ : پایان بنی اسرائیل، آغاز آخرالزمان 💢پایان داستان عیسی علیه السّلام، پایان جریان بنی اسرائیل در مأموریت زمینه سازی و ایجاد ملک اسلام، و پایان ظاهری شاخه ای عمده از دودمان و ذریه ابراهیم علیه السّلام بود که در درخواست خود از خداوند همه آنها را طلب کرد و خداوند در پاسخ، ستمگران آنان را از این عنوان مستثنی دانسته بود. 💢 بدین شکل فرزندان علیه السّلام پس از تلاش های بسیار و ماجراهای گوناگونی که بر آنان رفت، و پس از تقدیم شهدای بزرگواری که بسیاری از آنان پیامبران خداوند بودند، و در عین حال پس از تلفات بسیار از میان آنانی که در دام گرفتار آمدند، به انتهای خط نبوت در میان خود رسیدند و ادامه مأموریت را به شاخه دوم واگذار کردند، تا آن روز که با بازگشت عیسی علیه السّلام، در کنار از فرزندان علیه السّلام قرار گیرند. 💢 در آغاز این مأموریت ابراهیمی و به فرمان خداوند، زنی بزرگوار و از خود گذشته-فرزند خود-اسماعیل علیه السّلام-را در نوزادی برداشته و با همراهی اولیه شوی خویش راهی سفر و هجرتی سرنوشت ساز شد. مأموریت این خانواده کوچک، اما بزرگ، این بود که در جریان تقابل دو حزب خداوند و شیطان، در کنار پی گیری مسؤولیت روز در سرزمین از جانب ابراهیم و فرزندش اسحاق بدور از مداخلات شیطان و حزب نفرین شده اش، نطفه پیامبر آخرالزمان را پرورش داده و از آن محافظت نماید تا روزی که نوبت پیامبر خاتم و ورود به مقطع فرا رسد. 💢در اینجا نکته مهمی مطرح می شود و آن این که ما در بررسی این مقطع از تاریخ انبیا برخلاف مقاطع پیش از آن که اتصال و استمرار را در جریان بعثت شاهد بودیم، به پدیده ای برمی خوریم که در لسان قرآن کریم نام گرفته است. 💢در این برهه که از عروج عیسی علیه السّلام آغاز شده و به بعثت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم ختم می شود، به جز یکی دو مورد از حضور پیامبران در شبه جزیره حجاز که ذکر آنان در تاریخ به شکل مختصر رفته است، دیگر خبری از جریان پرحجم ارسال رسل-به ویژه آن چنان که در مقطع پایانی بنی اسرائیل رخ داد-وجود ندارد. 💢 اگرچه مشهور امروز این است که میان تولد عیسای مسیح و هجرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم که یکی از مبدأ تاریخ میلادی و دیگری مبدأ تاریخ هجری است، تقریباً 621 سال فاصله است، اما وجود مقدس امام محمدباقر علیه السّلام در روایتی این فاصله را 100 سال کمتر ذکر می کنند. بر این اساس، دوره فترت حدود 500 سال طول کشیده است. 🔻🔻🔻 . . . 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 💠یکی ازدوستان اومیگوید: 🔰حاج اسماعیل شهید و شهادت🌷 بود و هرجا شهدا برگزار میشد باذوق وشوق😍 درآن مراسم شرکت میکرد و معتقد بود هرچه که درآن مراسم میل میشود تبرک✨ است و … 🔰او دراین ماههای آخر بسیار بی تاب بود و دائما به رفت وآمد داشت وپیگیر اعزام🚌 به بود. به اوگفتم: اگر به سوریه بروی و شوی بچه ها، ارمیا چه میشود⁉️ تو که از وابستگی به خودت با خبری! 🔰حاج درجواب گفت: آرزوی ما انسانها تمامی ندارد❌ نگران هستم اما انها را به خدا و (سلام الله علیها) میسپارم💗 "فرزندبزرگ شهید" تعریف میکند از که شب قبل ازعملیات کربلا دیده بود میگفت:👇 🔰خواب دیدم پدرم و چند نفر از همرزمانش👥 در قرارگرفتند ونیروهای بی دین و وحشی به آنها حمله💥 میکنند وپدرم میشود. 🔰فردای آن روزحاج اسماعیل با تماس☎️ میگیرد تابچه ها از راه دور به  بی بی (سلام الله علیها) سلام بدهند و او نیز با آنها خداحافظی👋 کرد. علی خوابش را تعریف میکند و از پدر میخواهد که به این نرود🚷 🔰‏اسماعیل میخندد😄ومیگوید نگران نباش من هیچیم نمیشه وجام خیلی خوبه👌 علی هم پدر رابه (سلام الله علیها)میسپارد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰همرزم 🔸پسر‌عمه و دختر‌دايي بوديم و در جريان انقلاب 2 تا #همرزم. وقتي ازم خواستگاري كرد💍 خيلي بهم برخورد😐 يك سال و چند ماه گذشت اما #اسماعيل دست‌بردار نبود 🔹آن‌روز آمده بود براي #اتمام_حجت. گفت: «معصومه، خودت ميدوني كه ملاك من براي انتخاب #تو ظاهر و قيافه نبوده❌ ولي اگه بازم فكر مي‌كني اين قضيه منتفيه بگو كه ديگه با اصرارم اذيتت نكنم😔 🔸نشستم با خودم👤 خلوت كردم. در روايات خوانده بودم 📖كه اگر #خواستگاري برايتان آمد و با ايمان و خوش اخلاق بود، رد كردنش #مفسده دارد. هيچ دليلي به ذهنم نرسيد تا اسماعيل را رد كنم گفتم: « #راضيم »☺️ #شهيدانه #عاشقانه_شهدا 💞 #شهید_اسماعیل_دقایقی 🌹🍃🌹🍃 @shahidnazarzadeh
🌷بندگی کن 🎊تاکه کنند 🌷تن رها کن 🎊تا همه جانت کنند 🌷سر بنه در کف، 🎊برو در کوی دوست 🌷تا چو ،قربانت کنند 🎊بگذر از فرزند و 🌷مال و جان خویش 🎊تاخلیل الله دورانت کنند 🎊 عید سعید مبارک باد 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
9⃣3⃣3⃣1⃣🌷‍ ⚜ 🔰هرچه تقویم 📆را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در 🚩خلاصه می شود. را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس کرده بود. هایش برای نبودن در ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش💞 خانه به خانه پرید تا در طواف عمه سادات آرام گرفت. 🔰عشق به شهید در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های☄ پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. 🔰در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.مردانه پای قولش می ماند. با عهد کرد هرکس زودتر شد سفارش دیگری را پیش کند . با شهادتش رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق🌸 پیوست .🕊 🔰مصطفی در صدر قلب💓 ها بود چه در سوریه که از محبتش به او گفت و چه در که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، می خواست .در روز شهید شد ، 🔰روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما بلاتکلیف.⚡️ ✍نویسنده : منتظر به مناسبت سالروز تولد 🌸 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
6⃣7⃣3⃣1⃣🌷 🔰این بار دل 💓عزم وصف نوجوان رهبری کرده که چه زیبا وار‌ ، بند بند وجودیش را در مسلخگاه قربانی نمود .. حسین فهمیده، که از تمام بندرگاهای‌ دنیایی دست کشید و جان خود را فدای جانانش کرد . 🔰درست است، قصه فهمیده را همه شنیده ایم، شاید بارها و بارها، اما باید زبان به اعتراف که قاموس لغات و واژه ها یارای آن را ندارد تا بزرگی او را کند..دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای به تصویر بکشاند . 🔰بدرستی، او چه زیبا توانست این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند.. آری فهمیده‌ چه زیرکانه دام های را شناخت و آنها را به زانو دراورد. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌟 | 🔻 چند وقتی بود بچه ‌هاصبح 🌞که پا میشدند، میدیدن هاشون واکس زده⚫️ دم مقر جفت شده بود .😳 با چند تا بچه ‌ها قرار گذاشتیم تا ببینیم کار کیه ؟!😎 یه شب نیمه شب یدفعه از خواب بیدار شدم و صدای توجه ام رو جلب کرد، یه نفر با یه داشت آروم از مقر میرفت بیرون، دنبالش رفتم، یه نشست و شروع کرد به زدن پوتین ها.بدون توجه خودم رو بهش رسوندم و روبرویش ایستادم .🧐 برای چند لحظه ماتم برد اون بود ، فرمانده لشکر بدر😨 خواستم چیزی بگم که گفت، هیس !! هیچ چیزی نگو و قول بده بچه‌ ها هم چیزی نفهمند .... سردار 📕 ستارگان خاکی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃این بار قلمِ دل عزم وصف نوجوان رهبری کرده که چه زیبا وار‌، بند بند وجودیش را در مسلخگاه قربانی نمود. حسین فهمیده، که از تمام بندرگاهای‌ دنیایی دست کشید و جان خود را فدای جانانش کرد🌹 🍃درست است، بزرگی قصه فهمیده را همه شنیده ایم، شاید بارها و بارها، اما باید زبان به اعتراف بگشایم که قاموس لغات و واژه ها یارای آن را ندارد تا بزرگی او را کند. 🍃دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای به تصویر بکشاند😌 🍃بدرستی، او چه زیبا توانست این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند. 🍃آری فهمیده‌ چه زیرکانه دام های را شناخت و آنها را به زانو دراورد. ✍نویسنده : 🎊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۸ آبان ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۸ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اسماعیل، ابراهیم وار برخواست و درونش اسماعیل خویش را قربانی کرد تا به الله ی جانش برسد... 🍃از همان اوایل بهار زندگانی، تمامِ آنچه را به وابسته بود در قربانگاه الهی ذبح کرد دست و دلش را از دنیا شست سر بر سودای نهاد و راهی دفاع از شد. 🍃می‌گفت در مرحله اول باید بجنگیم نه اینکه شویم. باید دفاع کنیم. هرچند شهادت از همه چیز بهتر است، اگر قرار است بمیریم، خدا مرگ‌مان را در قرار بدهد. 🍃 اسماعیل بی هیچ رفت و از سیم خاردارهای دنیا عبور کرد تا در سیم خار دار اسیر نشود... 🍃۲۹ برگ از دفتر آبان ۹۸ میگذشت، هوای را داشت گویی میدانست چند لحظه ای بعد به استقبالش خواهد آمد... روضه را که گوش داد لباس خاکی اش را به تن کرد، چند لحظه بعد در حالی که به مقرشان میرفتند، یک لحظه زمین و آسمان آتش شد، زده بودند. اسماعیل دست و پایش بر اثر اصابت موشک قطع شده بود هنوز قلبش داشت تا اینکه داعش بالای سر اسماعیل می‌رسد پیکرش را می‌کنند. جانش را درمی‌آورند، چاقو می زنند و نگاه قلبش را برای همیشه خاموش می کنند. 🍃اما این حرامی های دست بر دار نبودند، به و پلاکش هم رحم نمیکنند آنها را هم می‌برند و این گونه میشود که اسماعیل، همچون مولایش حسین دعوت حق را می گوید... ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲ دی ۱۳۵۲ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ آبان ۱۳۹۸ 📅تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : لرستان، خرم آباد، آرامستان صالحین 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ا~~~~~🌷﷽🌷~~~~~ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ 🎊به مناسبت سالروز 🎊تاریخ تولد : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶ 🎊تاریخ شهادت : ۸ آبان ۱۳۵۹ 🎊مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س) ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ این بار قلمِ دل عزم وصف نوجوان رهبری کرده که چه زیبا وار‌ ، بند بند وجودیش را در مسلخ گاه قربانی نمود . ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ حسین فهمیده، که از تمام بندرگاهای‌ دنیایی دست کشید و جان خود را فدای جانانش کرد ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ درست است، بزرگی قصه فهمیده را همه شنیده ایم، شاید بارها و بارها، اما باید زبان به اعتراف بگشایم که قاموس لغات و واژه ها یارای آن را ندارد تا بزرگی او را کند. ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای به تصویر بکشاند ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ بدرستی، او چه زیبا توانست این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند. آری فهمیده‌ چه زیرکانه دام های را شناخت و آنها را به زانو دراورد ━━━━⊱🎉🎁🎉⊰━━━━ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّــــدٍ وآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ فَرَجَهُمْ السلام علیـــــڪ یا اباصالحَ المهـــدے 🎊 اللهُـمَّ؏َـجِّـلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج🎊 سلامتی وتعجیل درامرظهور مولایمون🎊 وشادی روح بلندشهید فهمیده صلوات هدیه کنید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اسماعیل، ابراهیم‌وار برخاست و درونش اسماعیل خویش را قربانی کرد تا به برسد... 🍃از همان اوایل بهار زندگانی، تمامِ آنچه را به وابسته بود در قربانگاه الهی ذبح کرد دست و دلش را از دنیا شست، سر بر سودای نهاد و راهی دفاع از شد. 🍃می‌گفت در مرحله اول باید بجنگیم نه اینکه شویم. باید دفاع کنیم. هرچند شهادت از همه چیز بهتر است، اگر قرار است بمیریم، خدا مرگ‌مان را در قرار بدهد. 🍃 اسماعیل بی‌هیچ رفت و از سیم خاردارهای دنیا عبور کرد تا در سیم خاردار اسیر نشود... 🍃۲۹ برگ از دفتر آبان ۹۸ می‌گذشت، هوای را داشت گویی می‌دانست چند لحظه‌ای بعد به استقبالش خواهد آمد... روضه را که گوش داد لباس خاکی‌اش را به تن کرد، چند لحظه بعد در حالی که به مقرشان می‌رفتند، یک لحظه زمین و آسمان آتش شد، زده بودند. اسماعیل دست و پایش بر اثر اصابت موشک قطع شده بود هنوز قلبش داشت تا اینکه داعش بالای سر اسماعیل می‌رسد پیکرش را می‌کنند. جانش را درمی‌آورند، چاقو می‌زنند و نگاه قلبش را برای همیشه خاموش می‌کنند. 🍃اما این حرامی‌های دست‌بردار نبودند، به و پلاکش هم رحم نمی‌کنند آنها را هم می‌برند و اینگونه می‌شود که اسماعیل، همچون مولایش حسین دعوت حق را می‌گوید... ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد: ۱۲ دی ۱۳۵۲ 📅تاریخ شهادت: ۲۹ آبان ۱۳۹۸ 🥀مزار شهید: لرستان، خرم آباد، آرامستان صالحین 🕊محل شهادت: سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ همسرشون تعریف میکردن که .. زمستان سال 64در تهران زندگی میکردیم. برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری را طی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستد از آن محدوده عبور کنند. او از ناحیه پا هم ناراحتی داشت و حمل یک کیسه برنج با آن مسافت تقریبا یک کیلو متری برایش زجر آور بود . از او خواستم با برود که نپذیرفت. گفتم: حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد! گفت اگر خواستی همین طور پیاده میروم وگرنه نمی روم. او کیسه 25کیلویی برنج را روی دوشش نهاد ویک نایلون هم پر از چیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد، اما حاضر نشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند. .. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh