🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣8⃣ به یاد #شهید_سعید_بیاضی_زاده🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣9⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌷 بار اولی که میخواست برود #سوریه
قرآن براش گرفتم. #قرآن را بوسید
و باز کرد. ترجمه آیه را برایم خواند
🌷 ولی بار آخری که می خواست برود
وقتی قرآن را باز کرد آیه را ترجمه نکرد.
گفتم:سعید چرا #ترجمه نمیکنی؟
🌷گفت: اگر ترجمه آیه رو بهتون بگم
#ناراحت نمیشین؟ گفتم:نه
گفت: #آیه_شهادت اومده
و من به #آرزوم میرسم.
#طلبه_شهید_سعید_بیاضی_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم_دهه_هفتادی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه0⃣8⃣ 💠حکایت عباس ریزه😇 🔸من برای خودم کسی هستم. اما #فرمانده فقط می گفت: «نه❌! یکی باید
🌷 #طنز_جبهه1⃣8⃣
💠إسمــال یـا إزمــال !!!
🔸 می گفت خدا ما را در جنگ و در #اسارت تنها نگذاشت و با امدادهای #غیبی یاری مان کرد.
🔹شاهد مدّعایش هم یک خاطره ی جالب و #طنز بود: عراقی ها فحاشی و کتک کاری برایشان کاری همیشگی بود. مثل آب خوردن. ما ایرانی ها هم یک خصوصیتی داریم که برخی اسم ها را مختصر می کنیم. مثلا به اسماعیل می گوییم إسمال، ابراهیم را می گوییم إبرام، به فاطمه می گوییم فاطی...
🔸هر وقت یک #مقام یا یک مسئول می خواست به اردوگاه بیاید، یکی از ما اسرا را - که جزء #مفقودین بودیم ـ برای آن مقام مسئول #قربانی می کردند.خیلی راحت.
🔹قرار بود فردا هم یکی قربانی شود. ما هم چاره ای جز توسل به #امام_زمان نداشتیم. زیارت عاشورا هم خواندیم _ من به شما توصیه می کنم حتی در روز عروسی تان هم #زیارت_عاشورا را ترک نکنید.
🔸عراقی ها مرا مأمور #ترجمه کردند. گفتند به اسرا بگو سرشان را پایین بیندازند و اسم هرکسی خوانده شد با دویدن بیاید جلو و با احترام بگوید نعم سیّدی!
🔹یکی از بچه ها انتهای صف سرش را پایین نگرفته بود برای همین عراقی با #عصبانیت فریاد زد : إزمال! چرا سرت را پایین نمی گیری؟ ناگهان یکی دیگر از بچه ها به نام #اسماعیل چاووشی که اهل اصفهان و از بچه های ارتش بود، یک دفعه با دو آمد جلو و رو به عراقی داد زد : نعم سیدی!
🔸عراقی اول ترسید فکر کرد ایرانی آمده #بزندش! کمی فرار کرد به عقب. اما با تعجب دید #اسیر_ایرانی مقابلش ایستاده و حرکتی نمی کند. با چشمانی گرد شده ازش پرسید : آٔنت إزمال؟!! (در زبان عربی، الاغ میشود إزمال!)
🔹دوست ما هم فریاد زد : نعم سیدی! عراقی دوباره پرسید : أنت آدم؟ باز هم جواب داد نعم سیدی! من چون #عرب بودم و هر دو زبان فارسی و عربی را بلد بودم فهمیدم ماجرا از چه قراراست، #خنده ام گرفت و همه زورم را برای بستن لب هایم جمع کردم اما نشد!
🔸عراقی با کابل بر سرم زد و پرسید : شینهو؟ ماجرا چیه؟ برگشتم سمت دوستم و پرسیدم : اسم تو چیست؟ گفت اسماعیل چاوشی! گفتم: خب مگر این #بعثی چی صدا زد که دویدی ؟ گفت : مگر نگفت إسمال؟ خب منهم اسمم إسمال است دیگر...😂😂
🔹همه اسراء خنده شان گرفته بود . آنها که نمی توانستند همه اسراء را باهم بزنند . ماجرا را وقتی برای آن #افسر_عراقی تعریف کردم او هم کلی خندید.😂😂
🔸همین... و به این طریق آن روز جان بچه ها حفظ شد و کسی قربانی نشد. خداوند از جایی به ما کمک می کرد که فکرش را هم نمی کردیم.
✍ محمد فریسات
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 9⃣8⃣ 💠 صیغه برادری 🔸در روزهای پیش از فتح فاو بودیم در #عید_غدیر. به رسم استحباب، ابر
🌷 #طنز_جبهه0⃣9⃣
🔸روزی در #عملیات کربلای یک در مناطق اطراف #مهران چند اَفسر #عراقی به اسارت در آمده بودند
🔹طبق معمول یکی از بچه ها که اسمش حسین و #بمب_خنده بود گفت بچه ها اجازه بدین تا من حرفهای اینا رو #ترجمه کنم
🔸دو سه تا کلمه گفت یک #اَل هم به اول اونها اضافه کرد - مثلا الکجا الآمدین - الواحد شما کجاست 😂😂و... عراقی ها هاج و واج به #خنده بچه ها و صحبت این عزیز نگاه میکردند
🔹خلاصه گفت اینها #عربی بلد نیستند -گفت کَن یو اِسپیک .......#افسره خوشحال گفت یِس یِس بعد حسین گفت خوب حالا شما از کجا هستین؟( با لهجه انگلیسی فارسی)
🔸بازم عراقیه با اشاره گفت من چیزی نمیفهمم، حسین گفت : اینا کجا درس #افسری خوندن نه #عربی بلدن نه زبان #لاتینشون خوبه😀😀
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#يزيديان می پنداشتند كه ندای هل من ناصر #سيدالشهدا {علیه السلام} در صحرای #كربلا مدفون خواهد شد غ
7⃣7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠به روایت پدر شهید
#شهید_وحید_نومی_گلزار
🔰هشت ماه #پیش از رفتن در تلاش بود که بتواند از ایران🇮🇷 اعزام شود. ⚡️اما چون اعزام رسمی نیروها وجود نداشت، #نتوانست از هیچ طریقی به نتیجه برسد. من هم جدی نمی گرفتم و تصور می کردم که مدتی بعد حال و هوای جهاد از سرش خواهد افتاد😊.پیش هر کسی می شناخت رفته بود و در آخر گفته بودند که اگر اولویتی هم باشد با #افراد_نظامی است
🔰بعد از اینکه از ایران ناامید شد😞 همراه عمویش یک ماه مانده به #محرم سال ۹۳ به عراق رفت.در عراق با فردی که در یکی از گردان ها بود آشنا شدبلاخره توانست✌️ در یکی از #جیش_ها پذیرش شود.
🔰در مدت کمی هم که در #عراق بود بر حسب نبوغ نظامی و رشادتی که از ویژگی های منحصر رزمندگان ایرانی است✊، خیلی زود بین #رزمندگان عراقی شناخته شده می شود✔️.در آنجا نمی توانست بیکار بنشیند، رزمندگان عراقی به گونه ای بودند که #منتظر می شدند که داعش👹 حمله کند سپس آنها دفاع👊 نمایند که #وحید همیشه نسبت به این مسئله منتقد بود.
🔰تا اینکه فرماندهشان به او گفته بود اگر بیست مرد جنگی #مثل_شما داشتم، مطمئن باشید که منتظر حمله ی داعش نمی ماندم❌. پیش می آمد که بسته های امدادی #آمریکایی ها که برای داعش از بالگرد هایشان🚁 می انداختند به دست نیروهای #جبهه_مقاومت می رسید☺️، آنها بسته ها را به وحید می دادند که نحوه ی کاربرد ابزارها را برایشان #ترجمه کند؛ وحید زبان را در #مالزی خواند بود تسلط کامل به آن داشت👌.
🔰دو روز مانده تا #عاشورا همرزمانش به وحید گفتند بیایید تا شروع عملیات به زیارت امام حسین (علیه السلام)🕌 برویم و برگردیم، او قبول نکرد🚫 و گفت امروز #کربلا همین جاست و من جای دیگری نمی روم.
🔰وحید در آن مقطع #تک_تیرانداز بود، صبح روز عاشورا هم مسئولیت حراست از یک معبر را بر عهده داشت. او در بالای یک پشت بام مستقر می شود و از گروه ۲۰ نفری داعش👹 که از آن نقطه قصد نفوذ داشتند، ۱۲ نفر را به #درک واصل می کند👊.
🔰کم کم داعش ها خودشان را به #وحید می رسانند و با پرتاب نارنجک💣 در مرحله ی اول او را از ناحیه ی #دست زخمی می کنند. سپس وقتی وحید می خواسته جایش را عوض کند تیربار💥 را می بنندد و او را به #شهادت می رسانند.
🔰بعد از شهادت وحید🌷 داعشی ها #شدت حملات را بیشتر کردند چون می خواستند به پیکر وحید⚰ دست یابند و تبلیغات شوم رسانه ای خود را انجام دهند😏. #همرزمانش که متوجه این مسئله می شوند، تلاش می کنند که پیکر به دست داعشی ها نیفتند📛 که در این درگیری منطقه ی وسیعی از #بیجی را از دست داعشی ها پاکسازی می کنند✌️.
#شهید_ظهر_عاشورا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیپ آرزوت چیه⁉️ ش ه ا ت #شهـــــادت #شهید_محسن_حججی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♦️برگشتم به حاج سعید گفتم: آخه من چطور این بدن #اربا_اربا رو شناسایی کنم⁉️خیلی به هم ریختم😞 رفتم سمت آن #داعشی👹 یک متر رفت عقب و اسلحه اش را کشید طرفم ،سرش داد زدم:شما مگه #مسلمون نیستید😡
♦️به کاور اشاره کردم که مگه او مسلمون نبود؟ پس #سرش کو؟ چرا این بلارو سرش آوردید؟😭😭 حاج سعید تندتند حرف هایم را #ترجمه می کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کرد که این کار ما نبوده❌ و باید از کسانی که اورا برده اند (القائم) بپرسید.
♦️فهمیدم💭 می خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم🗣 که کجای #اسلام می گوید اسیرتان را اینطور شکنجه کنید⁉️
♦️نماینده #داعش گفت: تقصیر خودش بوده. پرسیدم: به چه #جرمی؟ بریده بریده جواب می داد و حاج سعید ترجمه می کرد: از بس حرصمون رو در آورد
✘نه اطلاعاتی به ما داد
✘نه اظهار پشیمونی😢 کرد
✘نه #التماس کرد!
تقصیر خودش بود...!
#شهید_محسن_حججی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دوری💕 را
با چه زبانی می توان #ترجمه کرد!!
#آغوشت
دنج ترين جای جهان من♥️ است
ای #نزديکترين_دور ...
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی🌷
#روز_شهید 🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh