eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمان 💥 #تنها_میان_داعش 1⃣2⃣#قسمت_بیست ویکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و
❣﷽❣ 📚 💥 2⃣2⃣ 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💢 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. 💠صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💢 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» 💠و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💢یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» 💠پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💢 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💢 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💢 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💢 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💢 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
♥️🌙✨♥️🌙✨♥️🌙✨♥️ از شھداے به خواهران مومن.. خون 💔از من حجاب از ت✨و .... از من حیا از ت✨و .... خونمو به دستت دادم 🌙 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 💥در غربت عشق، 💓آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان 💫خشنودی قلب❣ چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان…😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾مرا که ترینم کسی نمےخواهد❌ 🌻کــــرَمـ نموده دلــ💕ــم را شما ببرید 🥀✨ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - عشق حقیقی - حجت الاسلام عالی.mp3
2.99M
♨️عشق حقیقی 👌سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی 31 📖 گفتم حاجی چقدر حقوق میگیری؟ حاجی مبلغی را گفت که من خیلی تعجب کردم. گفتم حاجی
🍀🥀🍀🥀🍀🥀🍀 🌼بچه‌ها به حاج گفتند ما اتاقی داریم که برای باباست. سردار گفت: مرا هم ببرید اتاق بابا را ببینم. اتاقی داریم که عکس‌ها و وسایل اقا نعمایی را گذاشتیم. 🍁سردار گفت: آفرین کار خوبی کردید. با خاکِ محل اقا مهدی نعمایی و دوستانش، چند مهر درست کردند. 🌼حاج قاسم گفت: با این مهر‌ها نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند. به من گفت اینجا نماز بخوانید و تبدیلش کنید به ، موزه قشنگی 💖است. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💥 🌱رفیق❕ چشمای قشنگ🌷 تو برای آفریده نشدن ☘خدا این 👁‍🗨 رو بهت نداده که باهاش نافرمانیشو بکنی❌ ⚠️چشمی که به گناه باز شده، لیاقت دیدن زمانو نداره✔️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🌹✨🍃✨🌹✨🍃✨🌹 ✨خدایا🙏 🌹در این روز زیبای 🍃میلاد امام دهم تقدیر همه را بنویس✍️ 🌹به امید روی «لب»😇 🍃شادی توی «دل»💞 🌹 در «دعا»🙏 🍃آرامش در «قلب»❤️ آمین 🙏 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 ولادت🎊 دهمین گلبرگ آسمانی🌸🍃 اسوه‏ ی مجد و شرافت، 💓🍃 ناخدای هدایت امام هادی (ع) بر پیروان ولایت خجسته باد🌸🎊🌸 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page292.mp3
822.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه اسراء✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌷🕊 هر کاری مى كردن دکترا، سید به #هوش نمی ‌اومد. اگر هم می اومد.. یه #یازهرا (س) می‌ گفت؛ دوباره ا
☘با شهدا گم نمی شویم☘ 💥اگــر خـواستے ڪنے، باید منتظر مرگ باشے ❗️ولےاگر عاشق💓 شدے دوان دوان سمتِ فـدا شدن ⚡️در راهِ معشـ❣ـــوق میــــــــــروے! این خاصیت ڪسانے اسـت ڪه در فڪرِ شـدن هسـتند! 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
☘با شهدا گم نمی شویم☘ 💥اگــر خـواستے #زندگے ڪنے، باید منتظر مرگ باشے ❗️ولےاگر عاشق💓 شدے دوان دوان
5⃣0⃣3⃣1⃣🌷 🔷آقا سید علمدار را اتفاقی از طریق خریدن نوار مداحی هایش شناختم. بعد برنامه روایت فتح را که مربوط به شهید علمدار بود را دیدم. فهمیدم که از چه کسی است. 🔶اما از آن روز نوار و نام علمدار در گوشه بایگانی ذهنم خاک می خورد. دلم ♥️با خدا بود. ولی نمی دانم کدام قدرت مرا از رفتن به سوی خدا باز می داشت. 🔷در خواندن کاهل بودم. یک روز می خواندم و دو روز میشد. سرطانی دلم را احاطه کرده بود. سعی می کردم با گوش کردن مذهبی و رفتن به مجالس دعا، هر طوری که می شد دلم را شفا بدهم، اما نشد. 🔶در تصادفی شکست. درمانش طولانی شد. همان سال در کنکور هم قبول نشدم. و این روحی شدیدی بر من وارد کرد. ایمان ضعیفی داشتم و ضعیف تر شد. کاهل بودن در نمازم تبدیل شد به نمازی کامل. ماه رمضان آمد و من تنها دهانم را بستم. یک بار هم مسجد 🕌نرفتم حتی در شب🌙 های قدر. 🔷شبی🌟 در خوای دیدم مجله ای در مقابل من هست. روی آن نوشته بود: «آخرین وسایل به جا مانده از علمدار به کسی که محتاج آن است به قید قرعه اهدا می شود.» مجله را خریدم و با دیدم، وسایل سید به من رسیده است. شیشه عطر، تکه ای گوشت مرغ که نوشته بودند ته مانده ی آخرین آقا سید است. 🔶 به همراه چند# قطعه عکس و دست نوشته. تکه گوشت را خوردم و کمی عطر به لباس 👕هایم زدم. با صدای مادرم از خواب بیدار شدم. نماز صبح بود.🌤 🔷 ولی من که به نمازی عادت کرده بودم به اتاق دیگری رفتم تا بخوابم. حال عجیبی پیدا کرده بودم. اما هر طور بود خوابیدم. دوباره خواب دیدم، درست زیر عکس 🖼آقا سید نوشته بودند: «تو خواب نیستی، تو بیداری، این بیداری است.» از خواب پریدم و نماز شدم. 🔶نزدیک بود. انگار نیرویی از درونم مرا به سمت خدا هل می داد. دلم♥️ عاشق نماز شد و نماز برایم دیگری داشت. ایام دلم غریب شد. انگار تمام صحنه های مصیبت بی بی دو عالم جلوی چشمانم پدیدار می شد. 🔷گریه هایم 😭برای اهل بیت (ع) به خصوص خانم حضرت (س) و امام حسین (ع) حال و هوای عجیبی گرفته بود. تا اون روز اصلا نمی دانستم روزی به نام وجود دارد. به واسطه نوار آقا سید، روز عرفه و قداستش را شناختم. سید را رسول دل من کرد و به واسطه او مرا از منجلاب گناه 🚷بیرون کشید. 📙کتاب علمدار، صفحه 214 الی 216 🥀🌱 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌸💞🌸💞🌸💞🌸💞🌸 📖 قرآن و به آن عمل کنید تا: 🌸قلب💞 شما نورانی✨ شود. 🍃افکار شما نورانی✨ شود. 🌸خانه شما نورانی✨ شود. 🍃 اموال شما نورانی شود. 🌸آینده شما نورانی شود. 🌸 خداوند می فرماید: 🍃«...وَأَنْـزَلْـنَـا إِلَـيْـكُـمْ نُـورًا مُـبِـيـنًـا» «و نور آشکاری(قرآن) به سوی شما نازل کردیم». 📖 سوره نساء/174 🌸 قرآن همچون نور است که با پرتو خود راه را روشن و به سوی نجات رهنمون می سازد. 🍃 اَللَّهُمَّ نَوِّرْ قُلُو بَنَا بِالْقُرْآنِ وَ زَیِّنْ اَخْلا قَنَا بِالْقُرْآنِ وَ نَجِّنَا مِنَ لنَّارِ بِالْقُرْآنِ وَ اَدْخِلْنَا فِی الْجَنَّتِ بِالْقُرْآنِ اَللَّـهُمَّ عَجِّلْ فِی فَرَجِ مَوْلانَا صَاحِبَ الْعَصْرِ وَالزَّمَانِ بِالْقُرْآنِ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_نورعلی_شوشتری #سالروز_شهادت 🌸}• 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🌿 با دیدن این عکس 🖼 گفت: 🦋عکس است ... پرواز کردند🕊 ولی ما هنوز هم ایستاده‌ ایم😔 🌿کاشکی من هم توی این آن روز می‌نشستم، بلکه تا امروز شده بودیم💔 🌷 نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
راضی به رضای تو_11 - @ostad_shojae.mp3
7.43M
۱۱ 🌸به هدف های کوچک، راضی نشـو ! درغیراینصورت، با همون چیزهای کوچیک، آرامشت رو از دست میدی ! 🍃 باید باور کنی، تو خیلی گرونی... خودت رو ارزون نفروش! 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌳از اینکه و نداری از کارهای کرده ات به نام دیگری ❣از تنهایی ات درعین غمگین مباش که اولین گام برای است 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا