🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸چند تا از بچه ها کنار آب جمع شده بودند. یکیشان برای #تفریح، تیراندازی💥 می کرد توی آب. #زین_الدین سر
°•🔰فرمانده بی ادعا
🔹توی تدارکات لشکر، یکی دو شب🌙، می دیدم #ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه‼️
🔸یک شب، مچش را گرفتیم. #آقامهدی بود. گفت «من روزها نمی رسم کمکتون کنم. ولی ظرف های #شب با من☺️»
#شهید_مهدی_زین_الدین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
°•🔰فرمانده بی ادعا 🔹توی تدارکات لشکر، یکی دو شب🌙، می دیدم #ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کا
🍃🌸مادر بزرگوار شهیدان مهدی و مجید زین الدین :
🔹دو نفر از علما پس از شهادت بچه ها رفتند خانه خدا و قرار گذاشتند هر کدام برای مهدی و مجید طواف انجام بدهند.
🔸عالِمی که به نام آقا مهدی طواف را شروع میکند، بعد از اتمام میاد مینشیند، یک لحظه خستگی رفع کند، تکیه داده بود و خانه خدا را تماشا میکرد.
🔹 در عالم خواب و بیداری، میبیند آقا مهدی روبروی خانه ایستاده، لباس احرام به تن، خیلی زیبا، عدّهای هم به دنبالش بودند.
🔸میگویند: آقا مهدی شما که شهید شده بودی چه طور آمدی اینجا؟
🔹گفت: «به خاطر نمازهای اوّل وقت که خواندم در این جا فرماندهی این ها را به من واگذار کردهاند .»
#سردار_شهید
#شهید_مهدی_زین_الدین
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠معرفی کتاب 8⃣2⃣ 📗 خدای خوب ابراهیم 🌷☘🌷☘ 🔰محتوا: 📖 این کتاب زیبا شامل 178 روایت و خاطره زیباست که
💠معرفی کتاب 9⃣2⃣
📗 تنها زیر باران
🌷☘🌷☘
🔰محتوا:
📖این کتاب شامل روایت هایی خواندنی و متفاوت از زندگی فرمانده محبوب و دوست داشتنی #شهید_مهدی_زین_الدین می باشد.
🔰برشی از کتاب:
🌷والسلام علیکم را گفته و نگفته، صدای صلوات دشت را پر کرد. در یک چشم به همزدن،
دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغتر.
🌷از دور، هرچه چشم چرخاندم
نتوانستم ببینمش. داشتم نگران میشدم که دیدم روی شانه بلندش کردند،
بردندش توی دل جمعیت.
🌷همانهایی که یکصدا ساز
رفتن میزدند، حالا یکصدا شعار میدادند:
فرماندهی آزاده،
آمادهایم آماده. فرماندهی
آزاده، آمادهایم آماده...
🌷از آن روز، دو ماه گذشت تا اولین نیروها رفتند مرخصی....
📚 در ضمن مسابقه کتابخوانی با محوریت این کتاب برگزار میگردد.
🎁همراه با اهدای جوایز ارزنده
⏰ زمان مسابقه: از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن ۹۸
💯خواندن این #کتاب📚 را از دست ندهید.
🌐 این کتاب را میتوانید از کتابفروشی های سراسر کشور تهیه نمود.
خرید اینترنتی:
www.hamasehyaran.ir
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
°•🔰فرمانده بی ادعا 🔹توی تدارکات لشکر، یکی دو شب🌙، می دیدم #ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کا
❣️عاشقانه_شهدا
💠 #مرد_کچل...
💕زمستون که شد...
واسه اینکه فضای خونه گرم بمونه...
جلو ایوونو پلاستیک کشید...
شبا میشِستم کنار پنجره و...
گوشه ی پلاستیکو ميزدم بالا و...
زل ميزدم به خيابون...
تا ببینم كِی ماشینش پیدا میشه...❤️
💕خانه مون سر ۴راه بود...
واسه همین از هر طرفی که میومد میدیدمش...
ماشینشو که میدیدم...
سریع پا میشدم و...
خودمو سرگرم کاری نشون میدادم...
تا مثلا نفهمه این همه چشم براش بودم...
💕یه بار که حواسم نبود...
همون جوری رو به پنجره ماتم برده بود...
یهو از پشت سر صداشو شنیدم که گفت...
"بابا این در و پنجره ها هم شکلتو یاد گرفتن...
بس که نشستی اونجا..."
خودشم یه کارایی میکرد...
که فاصله ی بینمون کمتر شه...
💕یه روز صبح که از خواب پاشدم...
چشامو که وا کردم...
دیدم یه مرد غریبه...
با کله ی کچل...!
نشسته بالا سرم و زل زده بهم...
اولش ترسیدم...
ولی بعد دیدم عههه...
این که آقا مِهدیه...❤️
موهاشو با نمره ی هشت زده بود...
💕پرسید...
"چطور شدم و زد زیر خنده...😁
خنده هاش مخصوص خودش بود...❤️
لب زیریش اول کمی به یه طرف متمایل میشد...
بعد لب بالا...
با هم باز میشدند...
خیلی قشنگ بود خندیدنش...❤️
نمیدونستم چه توقعی باید از زندگی داشته باشم...
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣️عاشقانه_شهدا 💠 #مرد_کچل... 💕زمستون که شد... واسه اینکه فضای خونه گرم بمونه... جلو ایوونو پلاست
💠سلام؛ من در جمع شما هستم ...
🔰سردار شهید قاسم سلیمانی از شهید مهدی زین الدین می گوید، وقتی که آن شهید والامقام را پس از شهادتش در خواب میبیند و چنین روایت میکند:
🔹«هیجان زده پرسیدم: آقامهدی مگه شما همین چند وقت پیش شهید نشدی؟ حرفم را نیمه تمام گذاشت. مکثی کرد و بعد با خنده گفت: من در جمع شما خواهم بود و در جلسهها شرکت میکنم. مثل اینکه هنوز باور نکرده ای شهدا زنده هستند!
🔸عجله داشت و میخواست برود. یک بار دیگر چهره درخشانش را کاویدم.
کلامی با بُغض و شاید گریه از گلویم بیرون پرید:
🔹پس حالا که میخواهی بروی، لااقل یک پیغامی بده تا به بچهها برسانم. گفت: قاسم، من خیلی کار دارم، باید بروم. هر چه میگویم زود بنویس.
🔸سریع دنبال یک کاغذ گشتم و برگه کوچکی پیدا کردم. خودکارم را هم از جیبم در آوردم و گفتم: بفرما برادر؛ بگو تا بنویسم.
🔹گفت: بنویس سلام، من در جمع شما هستم.
همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم: بی زحمت زیر نوشته ر ا هم امضا کن.
🔸برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت: #سید مهدی زین الدین.
🔹نگاهی بهت زده به امضا و نوشته زیرش انداختم و با تعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که سید نبودی.
🔸 گفت اینجا مقام سیادت هم به من دادهاند. از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم هست:
سلام، من در جمع شما هستم.»
📚 تنها زیر باران
#شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_زین_الدین
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊 #افلاکیان_خاکی ⑵ 📖از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد. از همه خداحافظی کرد و حلالیت طلبید. یک ر
🕊 #افلاکیان_خاکی ⑶
📖عملیات محرم بود. توی نفربرِ بی سیم نشسته بودیم. آقا مهدی دو سه شب بود، نخوابیده بود. داشتیم حرف میزدیم یک مرتبه دیدم ...
#شهید_مهدی_زین_الدین🌷
#مناسب_انتشار_در_اینستاگرام
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شـبهای_جمعه
زندگی مان وقف #حســین❣ است
ما بی حســین
شوق #شهـادت نداشتیم❌
#شهید_مهدی_زین_الدین:
💢هرگاه شهدا🌷رادر شب جمعه یاد کردید، آنها شمارا نزد #اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند😍
#یاد_شهدا_با_صلوات🌺
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠سلام؛ من در جمع شما هستم ... 🔰سردار شهید قاسم سلیمانی از شهید مهدی زین الدین می گوید، وقتی که آن ش
🔰در ستاد لشگر بودیم. شهید زین الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.
🔰آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد. آقا مهدی با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد. یکهو دیدم این برادر ترک ما یک چاقوی ضامن دارد از جیبش درآورد، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت گفت: «حرف حساب یعنی این!» و چاقو را نشان داد.
🔰خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا مهدی می خندد. با مهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش کشید و با گشاده رویی تمام به حرفهایش ادامه داد.
🔰ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از همشهریانش داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند.
🔰بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد فرمانده یکی از گردانهای لشگر!
#شهید_مهدی_زین_الدین
#درس_اخلاق
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
در بی نهايت #شب
به قدری به قرص كامل صورتت
نگاه كرده ام😍
كه گاهی مـ🌝ـاه را
#تــــو صدا می كنم
نام كوچک تـ♥️ـو زيباست
#مـــاه_من
✨ #شهید_مهدی_زین_الدین:
هر گاه شب جمعه شهـدا🌷 را یاد کردید
آنها شما را نزد اباعبـدالله (ع) یاد میکنند ...
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh