eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 🔹 حجت السلام دکتر رفیعی 🔸 برکات سوره قدر برای اموات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید احمد صغیرزاده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سوغات ماه آخر است. شاید هم بهار چشم روشنی‌اش را پیش کش کرده است. آغوش گرم خانواده پذیرای وجودش شد و نامش را نهادند. 🍃به قول مادر، از کودکی به دنبال مادر راهی ها بود و زیر چادر مادر حال دلش را با عشق حسین رو به راه می کرد. پا به پای جسمش روحش هم بزرگ شد و عشق حسین جوانه زد و رشد کرد. صدای ها و های رزمنده حواس دلش را از درس و مشق پرت کرد و راهی شد. 🍃دل عاشقش او را ساکن کرد و همانجا به بزم عاشقی لبیک گفت. می گویند در عملیات ها آنجا که همه چیز قفل میشد دو رکعت نماز به هدیه می کرد و در پایان نماز تمام مشکلات رفع می شد. 🍃می گویند همیشه چشم سرش بسته و با چشم دل را زمزمه میکرده و آنقدر حالش قشنگ بود که هنوز هم فامیل به پیروی از او دعای توسلی جمعی برگزار می کنند. 🍃می گویند ارادت خاصی به داشته و ذکر لبش موقع شهادت بوده است. به گمانم منتظر خوبی بوده که امامش موقع آمده است. 🍃آقا احمد! حال این روزهای ما خوب نیست. خون شهدا شده ایم و خودمان خون به جگر. امام زمان از گناهان ما در ، اشک میریزد و از خدا طلب مغفرت می کند. هوا آلوده‌ی است و همه نفس کم آورده ایم. اینجا دیگری برپاست و ما سخت در محاصره ایم. برگرد و با دوستانت چاره ای کن به حال ... ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۹ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت قاسم 🕊محل شهادت : شلمچه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح به مناسبت سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی🌾 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃جنگل و سبزی و سرخی بهار و تابستانش، رطوبت و بوی نم همه یا خلسه‌ای از آرامش هدیه می‌دهند، اما وقتی با بوی مخلوط شود هیچ حسی را منتقل نمی‌کند فقط و فقط را آزار دهنده تر و جنگل را غیر قابل تحمل می‌کند. 🍃میرزا اسلحه به دست گرفت تا نترسیم از و انگلیس یا هر اجنبی دیگری، جنگید تا دولت مرکزی چمباتمه نزند روی و آرمان و هدف مردم، جنگید تا مثل تکه گوشت میان کفتار پیر و تقسیم نشود و ناموسش بوی ایرانی بدهد نه ... 🍃میرزا بین و خلخال‌ از سوز سرما سیاه شد و رفت اما وای به حال سگ‌صفتان که پس از مرگش سر از تنش برداشتند تا پیشکش دولت و سفارت روس و کنند و جیب‌هایشان را پر... 🍃میرزا کشته‌ی است کسانی که عزت ماست محلی‌شان را بر گوشت گاو بلغاری ترجیح دادند. فیه تامل، نفوذی‌ها هنوز بوی چرم گاو بلغاری می‌دهند، فقط کافیست شامه تیزی داشته باشید. 🍃هنوز هم می‌شوند تا کسی هوس ایستادن نکند. به انتظار باید ایستاد، نشستن کار بود. ✍نویسنده: 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۲۵۷ 📅شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۰۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : رشت 🕊محل شهادت : ارتفاعات تالش خلخال 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎨 | ✍🏻 شهید مهدی باکری ؛ 🔻ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📕📓📒📔📙📘📗📕 روزگار من (۶۳) دکتر عکس و نتیجه سونوگرافی رو بهم دادو از اتاق خارج شدم یه حالی شدم وقتی صدای ضربان قلب بچه رو شنیدم انگار گمشدمو پیدا کردم یه نور امیدی تو دلم روشن شد مامان ازم وضعیت بچه رو پرسید ...دخترم دکتر چی گفت؟؟ با لبخند گفتم هیچی مامان سالمه😊 الانم ۲ماه و ۲۰روزشه تقریبا. الهی مامان بزرگ فداش بشه ... ای کلک انگاری تو هم خیلی ذوق کردی😉😉 خب مامان وقتی صدای قلبشو شنیدم یه حالی شدم انگار گمشدمو پیدا کردم اول میترسیدم اما حالا یه احساس وابستگی بهش پیدا کردم 😊😊😊 افرین دخترم اینجوری خوبه با کمک هم دیگه این فرشته کوچولو رو بزرگش میکنیم ... رفتیم خونه از پله ها که بالا میرفتیم صاحبخونه گفت فرزانه خانم شما بیرون بودین تلفن خونتون بکوب زنگ میخورد جدی حاج خانم ؟؟ بله دخترم صداش واضح میومد باشه ممنون 😊 درو باز کردیم و وارد خونه شدیم ، تلفن و چک کردم ... مامان ـ کی بود فرزانه شماره افتاده؟؟ اره مامان از تهران بود از خونه زینب اینا ... خیر باشه ...دخترم چرا به گوشیت زنگ نزدن ؟؟ نمیدونم بزار یه نگاه بندازم ... گوشی رو از کیفم در اوردم ای واای گوشیم خاموش شده بود اخه باتریش خراب شده همش شارژ خالی میکنه فرزانه بدو یه زنگ بهشون بزن حتما کلی نگران شدن بعدشم این خبر خوشم بهشون بده .. باشه الان زنگ میزنم اما فعلا خبرو بهشون نمیدم اخه چرا بگوو بزار خوشحال بشن ... نه مامان فعلا نه سر فرصت بهشون میگم ... باشه هرطور که خودت صلاح میدونی... شماره گرفتم زینب گوشی رو برداشت حال و احوال پرسی کردیم ... زینب ـ وااای فرزانه کجا بودی گوشیت خاموش بود تلفن خونه رو هم جواب نمی دادین بخدا من و مامان مردیم از نگرانی 😰😰😰😰 خخخ شرمنده زینب این گوشی من تو مواقع ضروری شارژ باتریش خالی میشه 😅😅😅 زینب ـ خب حالا کجا بودین؟؟ هیچی با مامان یه سر رفتیم بیرون ...شما چیکار میکنین ؟ به خونه سر میزنی به گلا اب میدی؟؟؟ اره خیالت راحت بیشتر وقتا بابا خودش میره ... من و مامانم امروز خونه رو ریختیم بهم داریم تمیز کاری میکنیم ... خسته نباشید راستی از عموم اینا چه خبر اصلا می بینیشون ؟؟؟؟؟ اره یکی دوبار زن عموت اومد خونه ما ...حالش خوب بود دلتنگتون بودن اقا محسنم رفته سوریه ست... اها باشه سلام برسون ... دیگه مزاحم نمیشم فعلا عزیزم خدا نگهدار... زینب ـ بزرگیتو میرسونم خداحافظ... مامان محسن رفته سوریه .. جدی زینب بهت گفت ؟ اره .. خدا پشت و پناهش باشه ان شاالله ... فرزانه ـ الهی امین ... زینب و مامانش در حال تمیز کردن خونه بودن زینب مامان جان بیا ناهار اماده ست الان میام مامان بزار این کشوو رو خالی کنم الان میام ... کشوو رو که از جاش در اوردم از پشت کشو یه پاکت نامه افتاد زمین ... عه این چیه دیگههه ... نامه رو برداشتم روش و خوندم ... وااای خداااا .... خااااک برسرم این نامه عباسه ...😰😰😰😰 واااای من چیکار کردم باید بعد شهادت به دست فرزانه میرسوندم ... بغضم گرفت زدم زیر گریه بلند بلند گریه میکردم .... مامانم اومد تو اتاق ... دخترم چی شده چرا گریه میکنی ... پاکت و نشونش دادم ... مامان اینو ببین ... خب این چی هست ..؟؟. ماامااان این نامه ی عباس به فرزانه بود که داداش قبل رفتنش به من داد که بعد از شهادتش به فرزانه بدم ...😭😭😭 مامان من بد قولی کردم عباس منو نمیبخشه اون بهم اطمینان کرده بود اخه من چطور یادم رفت ... 😭😭😭😭😭 الان ۲ماه گذشته ... خاک بر سر گیجم کنم ... خب حالا گریه نکن کارییه که شده امان از دست تو ...حواست کجا بوده اخه .... اشکال نداره ...حالا چی توش نوشته بوده...؟؟ نمیدونم والا بازش نکردم باید خود فرزانه باز کنه... حالا بیا بریم ناهارتو بخور بهشون زنگ میزنیم میگیم .... پاشوو دخترم سفره بازه غذا سرد میشه... شاید خواست خدا بوده ... ادامه دارد.... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
‍ ‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش احمد هست🥰✋ *بازگشت بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری*🕊️ *شهید احمد صداقتی*🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۹ / ۱۳۳۹ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۱۲ / ۱۳۶۱ محل تولد: اصفهان محل شهادت: منطقه شرهانی *🌹راوی ← در عملیاتی یکی از دست‌هایش را از دست داد🥀 یک دستش قطع شد و عصب دست دیگرش آسیب دید🍂و فقط دو انگشت آن قادر به حرکت بود🥀 بعد از گذشت چند ماه در تهران یک دست مصنوعی به جای دست قطع شده‌اش گذاشتند🍂هرچند توان گذشته را نداشت اما دلش آرام و قرار نمی‌گرفت🥀به همین دلیل دوباره راهی میدان جنگ شد و بی‌سیم‌چی فرمانده لشکر 14 امام حسین(ع) شد🏴 همرزم← عملیات محرم بود🏴 احمد دست دیگرش هم قطع شد🥀با پایش گوشی را فشار داد و گفت📞 « سلام من را به امام برسانید📞 و بگویید رزمندگان در اجرای اوامر شما کوتاهی نکردند؛ مهمات،غذا، همه چیز داریم🌷منظورم را که‌ می‌فهمید؟»📞 دیگر صدایش قطع شد🥀و به شهادت رسید🕊️ پدرش ← حاج‌حسین خرازی گفت: «پیکرش در خط آتش بود و نتوانستیم او را بیاوریم.»🥀پیکر او در شمار پیکر شهدای مفقود الجسد جای گرفت🍂 استخوان‌ هایش بعد از ۳۰ سال چشم انتظاری🥀از طریق دست مصنوعی‌اش که سالم مانده بود و مدارک شناسایی، شناسایی شد✨ او با فرق شکافته و بدون دست🥀همچون علمدار کربلا کشف شد💚 و شهادت حضرت زهرا(س)🏴 به آغوش خانواده بازگشت*🕊️🕋 *شهید احمد صداقتی* *شادی روحش صلوات 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻حاج حسین یکتا: یک تکه استخوان چقد برکت داره؟! شهدا دارن میان کمک، ما کجای کاریم؟! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میام یه اربعین تا حرم ، به نیت مادرت آقا 😭💔 دوست دارم آقای من ...🥀❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
امشب انشاءالله تبادل نمیزاریم تا درخدمت شما بزرگواران باشیم
یه سوالی از خدمت همه شما عزیزان داشتم میخواستم بدونم که آیا موافق هستید شما هم در مطالب و اطلاعات کانال شهید نظرزاده شرکت کنید و خودتون تک تک شما بزرگواران مارو کمک کنید در جمع آوری مطالب مفید و قرار دادن در کانال شهید
البته می‌خوایم یه گروه هم تحت عنوان مباحث شهید نظرزاده بزنیم و در خدمت شما بزرگواران باشیم انشاءالله اگر موافق هستید پیشنهادات و انتقادات خود رو به پیوی بنده حقیر خادم شما عزیزان اعلام بفرمایید باتشکر از شما
به به هنوز تازه پیام گزاشتیم خوب استقبال شد لطفا صبور باشید حتما نظرات باارزش شما عزیزان رو مطالعه میکنم و استفاده از این مطالب 😍👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و عرض ادب خدمت شما عزیزان گروه هم خداروشکر تشکیل شد و از این به بعد درخدمت رفقا هستیم انشاءالله اگر هریک از دوستان خواستن عضو این گروه بشن با لینک زیر وارد شوند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علی اکبر محمد حسینی❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم ربّ الزهرا(س)☆ 🍃دفتر جنگ را هزاران لاله‌ای گلگون کرده‌است که در سرشت‌شان، وجود داشت برای حفاظت از گنجی که ۱۴قرن پیش، خدا آن را به دست آخرین فرستاده‌اش کامل کرد. 🍃آنان بی بهرِگان از بودند که روحشان با شنیدن صدایی که از روح و جان یک برخواسته‌ بود و حقیقت را فریاد می‌زد، حیاتی دوباره یافت؛ نیروی اراده هزاران مرد و زن دیگر بود که میله‌های قفس و بی‌ایمانی را که مدت‌ها بود دورشان کشیده شده‌ بود را از میان برداشت. 🍃علی‌اکبر هم یکی از همین لاله‌ها بود. ۱۷ساله بود که با حرف‌های (ره) مسیر حقیقی زندگی‌اش را یافت. بعد از ، از طریق س.پ.ا.ه به جبهه رفت اما روحش آرام و قرار نداشت. به بازگشت و اینبار به عنوان یک مردمی رفت. می گفت: اکنون احساس میکنم برای آمده‌ام. 🍃فرمانده‌ای بود جدی، و بسیار سرسخت. همه میگفتند او تاکنون نخندیده‌ است. از او شکایت داشتند. نیمه شب خواستند بروند تا با او صحبت کنند آنچه که دیدند، آنان را در بهت و فرو برد. داشت لباس‌های نیروهایش را می‌شست. یک ... 🍃در چهارمین روز از عملیات در کنار * با گروه اندک خود که سلاحشان ایمان و عقیده بود در مقابل دشمنی مجهز به سلاح‌های متفاوت مقاومت می‌کردند. 🍃در میان صداهای گلوله و تانک، صدای او قوت قلبی بود برای نیروهایش تا خستگی و در جانشان رخنه نکند. غروب ۱۲آذر اما نوای گرم او قطع شد. پیدایش که کردند، زیر پل سابله آرام گرفته بود. *پل سابله که مهم‌ترین نقطه ارتباطی به بستان است به طول 30متر و عرض 6متر در جنوب‌شرقی شهر و در محل تلاقی رود سابله و جاده سوسنگرد- بستان قرار دارد. ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۳۷ 📅تاریخ شهادت : ۱۲ آذر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان 🕊محل شهادت : پل سابله 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید محسن صدقی بجنوردی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃زندگی‌اش در خلاصه می‌شود. از دوازده سالگی‌اش میان بحث‌های و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبه‌اش در سخنرانی‌ها و علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این بود. 🍃دائم زمزمه می‌کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از و کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا کند. 🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظه‌ای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش‌ برخوردی‌اش نشان از بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد می‌کرد. 🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت (ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که ، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت (ع) با رویِ سفید و چهره‌ای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلب‌های ما جاودانه شد. ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بجنورد 🕊محل شهادت : سوسنگرد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📔 | 📚 عنوان کتاب: تپه ی العیس 🔻گذری بر خاطرات زندگی روحانی شهید مدافع حرم میلاد بدری ✍نویسنده:معصومه عبدالله زاده آرپناهی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh