«به نام خدا»
🍃۲۷ شهریور ۶۳،مادر برای اولین بار لمس کرد حس شیرین داشتنش را. در دامان پر مهرش بزرگش کرد.
به دبیرستان رفت و پس از آن، ادامه زندگی را در لباس سبز پاسداری سپاه گذراند.
🍃آموزشهای تکاوری را تا سال ۸۳ به پایان رساند. تکاور بودن لذت خاصی داشت برایش. مردان خدا در پی خاصهای دشوار هستند.
🍃مظلومیت و ناتوانی مردم عراق را که دید، دل کوچکش راضی نشد که او در تهران در آسایش باشد و آنها، هر لحظه بیم فروریختن خانههایشان بر سرشان، معنی آسایش را از یادشان بُردهباشد.
🍃رفت و چندی بعد با جراحتی در ناحیه پایش برگشت.
مدت کوتاهی بعد، اینبار نغمه طلب یاری امامش، از #سوریه به گوشش رسید.
🍃و اما دفعه بعد.. همان دفعهای که #امام_حسین(ع) دعوتنامهای خصوصی برایش فرستاد. ویژه دعوت شده بود.
به مادرش گفت:«مادر! اینبار امام حسین(ع) مرا طلبیده.» مگر میتوان #لبیک گوی دعوت امام نبود؟!
🍃عبادتهای عاشقانهاش با خدا را همیشه در خلوت انجام میداد. خدا هم تحقق آخرین خطوط زندگیاش را در خلوت رقم زد.
🍃در جنوب #حلب بودند. همه را به عقب فرستاد، اما خود برای مراقبت از آنها ماند. در کنار ساختمانی پناه گرفته بود که تکفیری ها آن را بر سرش ویران کردند و مادری را از دوباره دیدن حتی #پیکر فرزندش محروم کردند.
🍃چه زیبا شکل گرفت #عاشقانه آخرش با خدا. به راستی که #میهمان ویژه حسین(ع) بود.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_ذاکرالحسینی
✍نویسنده: #محدثه_کربلایی
📅تاریخ تولد: ۲۷ شهریور ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد۱۴۰۰
🕊محل شهادت :حلب_سوریه
🥀مزار شهید: جاویدالاثر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃می گویند #روضه ها از عاشورا به بعد خصوصی می شود .نوکر ها سفارشی دعوت می شوند. #مادر_قد_خمیده ، گلچین می کند نوکرها را و جمع می کند دور سفره اباعبدالله.
👆می گویند هرچه بهتر نوکری کنی رزقت بیشتر می شود.مثلا #اربعین کربلا روزی ات می شود. نمی دانم کجای کارم می لنگد که سی سال است در حسرت #زیارت_اربعین نفسم می گیرد و جان می دهم و بازهم زنده می شوم .
🍃نمی دانم چه کرده ام که سی سال است اشک چشمانم را کاسه آب کرده ام و به نیت سلامتی #زائران_کربلا بدرقه راهشان کرده ام.
به گمانم کربلا هم سفارشی شده است.گفتند مرزها بسته است .خودم را دلداری دادم که امسال حسین از ایران زائری ندارد و همه جامانده اند اما وقتی شرط #واکسن گذاشتند و دلهای زائران با پرواز هوایی پرید، دلم شکست و شکسته هایش در میان روضه جاماند.
🍃خاطرات زائران، نمک روی زخمم می پاشد.کسی از #تاول های پایش می گوید و درد شیرین منزل به منزل رفتن سوی حسین و من از تاول های دلم که از فراق کربلاست ،می گویم..
🍃کمی آنطرف تر ، نزدیک به اربعین کسی خوشبختی اش را جار می زند که تا دیشب کربلایش کنسل شده بود و امشب راهی شده و من برای بدبختی ام که هنوز هم #جاماندهام زار می زنم.
🍃عده ای پروفایل عوض کرده اند. راهی ام حلال کنید .قدم قدم با یه علم ان شاءالله اربعین میرم حرم .یک به یک پروفایل ها را می بینم و آه می کشم و زیر لب زمزمه می کنم آهسته تر قدم بردار جامانده دلی به زیر پایت زائر.
🍃کسی دارد از #عمودها می گوید و من که هنوز نتوانسته ام عمود های مسیر را ببینم و درک کنم ، بغض می کنم...
کسی دارد از #موکب ها می گوید، از چای عراقی و نوکرهایی که وسط راه حتی با یک لیوان آب از زائران حسین پذیرایی می کنند و من اشک میریزم و با چایی روضه ، بغض های جامانده را پایین می دهم..
🍃حسین جان، این #نوکر گرفتارت ، دلش به تو خوش است...یک زیارت اربعین روزی دل سوخته ام کن...
🍃بازهم اربعین رسید و مثل#رقیهای که جاماند از کربلا ، بازهم جامانده ام و از راه دور می گویم...
#السَّلامُ_عَلَی_الْحُسَیْنِ_الْمَظْلُومِ_الشَّهِیدِ
#السَّلامُ_عَلَی_أَسِیرِ_الْکُرُبَاتِ_وَ_قَتِیلِ_الْعَبَرَات
#اربعین_حسینی_تسلیت🖤
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
📅تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱۴۰۰
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین
✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت
به روایت همسر
قسمت 6⃣
سال شصت بود، که یکی از دوست هام در اصفهان گفت: "می خواهد برود پاوه. "
گفت : "چطور می توانم بروم؟ "
گفتم : "برادری هست، به اسم همت، که الان هم فکر کنم آن جاست. با او تماس بگیری از همه نظر مشکلت را حل می کند.هم از نظر خانه و هم از نظر کار. "
تاکید کردم که اگر رفتی آنجا از من هیچ حرفی نزنیا..
نزد هم.
خود ابراهیم فقط زرنگی به خرج داده بود گفته بود : " شما را خواهر بدیهیان معرفی کرده؟ "
او هم گفته بود: " بله. شما از کجا فهمیدید؟"
ابراهیم زنگ زد خانه مان.
گفت : "شنیدم قرار است بیایید پاوه؟ دیدم نیامدید، دیر کردید، گفتم شاید خدای ناکرده..... "
گفتم :" نه،کی گفته؟ اصلا همچنین قراری نبوده... "
گفت : " دوستتــــــــــــــــــــان زنگ زد گفت. "
گفتم :" نه، اولاً قرار نیست بیام، بعد هم این که اگر بیام اصلا آن جا نمیام. "
توی یکی از جلسه های امور تربیتی یکی از دوستانم از نیمرخم مرا شناخت.آمد و
گفت : "پس چرا نرفتی پاوه؟؟
اگر من بیام تو هم می آیی؟؟ "
گفتم :"خانوادت اجازه می دهند؟"
گفت : " به امتحانش می ارزد. "
به مادرش گفته بود، می خواهد برود کردستان و مادرش فکر کرده بود، می خواهد برود شهر کرد و گفته بود : " باشد... "
بخصوص وقتی شنیده بود من هم همراهش می روم، گفته بود ؛بهتر خیالم این طوری راحتر است.
هر منطقه یی استخاره کردم بد آمد، جز کردستان.
به دوست همراهم گفتم :" هر جا به جز پاوه. "
می دانستم ابراهیم فرمانده سپاه پاوه شده.
به او گفتم :" می رویم سقز. "
گفت :" یعنی اینقدر برات مهمه؟ "
گفتم : "بله. خیلی. "
گفتم : " وقتی رسیدیم آموزش و پرورش کرمانشاه و ازت پرسیدند کجا می خواهید اعزام شوید، فقط بگو سقز. یادت نره؟؟ "
گفت : " نه. "
رسیدم کرمانشاه، باران زیادی می آمد، رفتیم آموزش و پرورش.
پرسیدند : " خب خواهرها دوست دارند کجا اعزام شوند؟ "
دوستم گفت : " پاوه. "
زبانم بند آمده بود، نه به دستم و نه به آن که داشت حکم مان را می نوشت نتوانستم چیزی بگویم. حکم را دست مان داد،گفت :مواظب خودتان باشید.
به دوستم گفتم :
" مگر من دو ساعت به تو توضیح ندادم نگو پاوه؟
مگر من زندگی خصوصی ام را برای تو تعریف نکردم که بفهمی برای چی می گویم سقز؟ چی شد که گفتی پاوه؟ "
گریه می کرد، قسم می خورد، (باور می کنید؟)قسم می خورد که خودش هم متوجه نشده چرا گفته پاوه.
تمام راه را،در آن هوای بارانی و غروبی که رنگ می باخت و شبی که می غرید، فقط گریه می کردم و نمی دانستم چرا.
ادامه دارد.....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
"بسم الله الرحمن الرحیم"
🍃 هر دو #برادر چشمهای حقیقت بین بازی داشتند انگار که مثل آب خوردن غیب میدیدند و از شدت آنکه این دیدن برای آنها طبیعی و معمولی بود، آن دیده ها را به راحتی وخیلی فاش بیان می کردند.
🍃 اگر اینقدر دیدن حقایق عالم که برای امثال ما #غیب_گویی است برای آنها آسان و طبیعی نبود لااقل کمی خصوصی تر و با احتیاط بیشتری آن حقایق را بیان می کردند، نه مثل #مهدی که چند لحظه قبل از شهادتش، خطاب به #شهید کاظمی پشت بیسیمی که می دانست ضبط میشود و در آینده همه آن را میشنوند بگوید «احمد!بیا اینجا که اگر بیایی دیگر دلت نمیخواهد برگردی!»
🍃 اما حکایت حمید از مهدی هم جالبتر است، او چند وقتی قبل از شهادتش وصیت نامه ای مینوسد که در آن آینده را به تصویر میکشد و انگار که از پشت پرده ای از پرده های عالم خبر بدهد می گوید:«دعا کنید که خداوند #شهادت را نصیب شما کند. در غیر این صورت زمانی فرامیرسد که #جنگ تمام میشود و رزمندگان سه دسته میشوند: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از آن پشیماناند. دستهای که راه بیتفاوتی در پیشگرفته و غرق زندگی مادی میشوند و دستهای که به گذشته #وفادار میمانند و احساس وظیفه میکنند و از شدت مصائب و غصهها دق خواهند کرد. پس از خداوند بخواهید با رسیدن به شهادت از عواقب زندگی پس از جنگ در امان باشید، چون عاقبت دو دسته اول ختم به خیر نخواهد شد و جزء دسته سوم ماندن هم بسیار سخت خواهد بود.»
🍃 #حمید_باکری برادر مهدی باکری، #جوان_بسیجی عاشقی است که یک شبه ره صد ساله رفت و پیر #عشق شد آنچنان که در خشت خام چیزی دید که در آینه هم نمیبینیم.
🍃 آرزو میکنم که اگر حمید باکری نمیشویم در نگاه او که حقیقت بین بود و هست عاقبت بخیر باشیم♥️
✍نویسنده: #گمنام
🕊به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_حمید_باکری
📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱٣٣۴
📅تاریخ شهادت : ۶اسفند۱٣۶٢
🥀مزار شهید : مفقود الاثر
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
💌 #پیامکی_ازبهشت | #وصیت_شهدا
📍تیرِ خلاصِ بی تفاوتی
🌟دشمن با تمام قوا از زمین و آسمان، در حال حمله به مرزهای اعتقادی و ایمانی ماست. حرکتی کنید. امروز دشمن در خصوصی ترین لحظات ما و به خصوصی ترین مکان های ما نفوذ کرده و بنیان خانواده که یکی از ارکان مهم جامعه می باشد را از هم پاشیده . و چگونه است که ما نسبت به این مسائل بی تفاوتیم. و الله قسم که اگر هر کدام از ما به اینجا(بی تفاوتی) برسد، یعنی اینکه دشمن تیرخلاص به ما زده است. بی تفاوت یعنی هرکس به فکر خور و خواب و خشم و شهوت باشد ولاغیر .
شهید : حامد کوچک زاده
(برگزیده ای از وصیت نامه شهید)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
با خودم گفتم حالا که قرار است یک هفته دیگر برگردم، ساک سنگین منطقه را نبرم و بار اضافی نکشم. زنگ زدم سیدابراهیم. با زانتیای خودش اومد دنبالم.
توی راه پرسید: «کی برت گردوند؟ همین فلانی؟» گفتم: «آره، خودش بود.» سیدابراهیم دل پری از او داشت. گفت: «آقا، این آدم خیلی آدم نامردیه! تا حالا ۲ ، ۳ مرتبه منو از پادگان برگردونده.» می گفت: «یکی از علت هایی که نمی ذارن بیام، همین قضیه بصرالحریره.»
توی این مدت، من و سیدابراهیم خیلی با هم عیاق شده بودیم. از جیک و پوک همدیگر خبر داشتیم. من از رابطه خوب و قوی سید با حاج قاسم خبر داشتم. او عکس های دونفره ی زیادی در جلسات مختلف با حاج قاسم داشت😍. این عکس ها را من در گوشی اش دیده بودم. عکس هایی که دست انداخته بود گردن حاجی و با او روبوسی می کرد. حاج قاسم در جلسات، سیدابراهیم را صاحب نظر می دانست😍. حتی او به خانه حاجی در کرمان رفته بود و چند تا عکس با هم انداخته بود. به پشتی تکیه داده و سلفی گرفته بودند. ۲، ۳ سری به او گفتم: «سید! منم ببر پیش حاج قاسم.» گفت: «یه دیدار خصوصی می برمت.»
آن روز به اوگفتم: «تو که با حاج قاسم رابطه داری، شماره اش رو هم که داری، یه زنگ بهش بزن بگو که قضیه این جوریه. وقتی حاجی سفارش کنه، تا آخر عمرت دیگه کسی کاری به کارت نداره. دیگه آنقدر اینا چوب لای چرخ کارت نمی ذارن.» حرفی زد که هیچ جوابی برایش نداشتم. گفت: «می دونی چیه ابوعلی؟ حاجی یه شخصیت فراملی داره. سرش بیش از حد شلوغه😊؛ دغدغهی عراق رو داره، دغدغه ی سوریه رو داره، دغدغه ی لبنان رو داره، فکرش همه جا مشغوله☺️. حالا من زنگ بزنم به فرمانده ای به این عظمت برای یه کار شخصی؟ فکر این بنده خدا رو مشغول کنم که آقا نمی ذارن من برم منطقه؟! هیچ وقت این کار رو نمی کنم😉. اگه قرار باشه درست کنم، خودم درست می کنم. به حاج قاسم رو نمی زنم که فکر همه جا رو داره.»
آن روز سید من را به خانه اش در شهریار برد. هر کاری کرد شب بمانم، قبول نکردم و گفتم: «نه، باید بروم مشهد، چند تا کار دارم.» ساک را گذاشتم خانه سیدابراهیم.
دوباره من را سوار ماشین کرد. جایی حول و حوش شهریار رفتیم و املت خوردیم. همان جا چند تا عکس سلفی و فیلم هم گرفتیم. سید ابراهیم رو به دوربین گفت: «آی مردم! ابوعلی داره میره، کارش درست شده.»
بعد از خوردن چای، سیدابراهیم من را آورد سر جاده مشهد پیاده کرد و از هم خداحافظی کردیم.
خوشحال و شنگول برگشتم مشهد،😁 کارهای ثبت نام را انجام دادم و یک هفته بعد با نیروهای افغانستانی آمدم تهران، پادگان محل تجمع نیروهای اعزامی.
...💔...
⚪️ ادامہ دارد ...
🌷 بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
✅به مناسبت سالروز شهادت
✅شهید_مهدی_ذاکرالحسینی
✅تاریخ تولد: ۲۷ /۶/ ۱۳۶۳
✅تاریخ شهادت : ۲۶ /۳/ ۱۳۹۵
✅تاریخ انتشار: ۲۵ /۳/ ۱۴۰۰
🕊محل شهادت :حلب_سوریه
🥀مزار شهید: جاویدالاثر
🚪۲۷ شهریور ۶۳،مادر برای اولین بار لمس کرد حس شیرین داشتنش را. در دامان پر مهرش بزرگش کرد.
💉به دبیرستان رفت و پس از آن، ادامه زندگی را در لباس سبز پاسداری سپاه گذراند.
💉آموزشهای تکاوری را تا سال ۸۳ به پایان رساند. تکاور بودن لذت خاصی داشت برایش. ✅مردان خدا در پی خاصهای دشوار هستند.
✅مظلومیت و ناتوانی مردم عراق را که دید، دل کوچکش راضی نشد که او در تهران در آسایش باشد و آنها، هر لحظه بیم🔥 فروریختن خانههایشان بر سرشان، معنی آسایش را از یادشان بُردهباشد.
✅رفت و چندی بعد با جراحتی در ناحیه پایش برگشت.
مدت کوتاهی بعد، اینبار نغمه طلب یاری امامش، از سوریه به گوشش رسید.
✅و اما دفعه بعد، همان دفعهای که امام حسین(ع) دعوتنامهای خصوصی برایش فرستاد. ویژه دعوت شده بود...
به مادرش گفت:«مادر! اینبار امام حسین(ع) مرا طلبیده.» مگر میتوان ✌لبیک گوی دعوت امام نبود؟!
✅عبادتهای عاشقانهاش با خدا را همیشه در خلوت انجام میداد. خدا هم تحقق آخرین خطوط زندگیاش را در خلوت رقم زد.
✅در جنوب حلب بودند. همه را به عقب فرستاد، اما خود برای مراقبت از آنها ماند. در کنار ساختمانی پناه گرفته بود که 👹تکفیری ها آن را بر سرش ویران کردند و مادری را از دوباره دیدن حتی پیکر فرزندش محروم کردند.
👌چه زیبا شکل گرفت عاشقانه آخرش با خدا. به راستی که میهمان ویژه حسین(ع) بود.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدای_دفاع_مقدس
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷🌱🌷🌱🌷
💎شهید هادی از نگاه شهید بهشتی :
✅در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هرچه به جنبه های خصوصی تر زندگی شان نزدیک شوید تجلی ایمان را بیشتر می بینید.
#شهید_بهشتی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | #امام_کاظم علیهالسلام و مبارزه با زره تقیّه
🔻 رهبرانقلاب: در اتاق خصوصى حضرت موسىبنجعفر که جز اصحابِ خاصِ آن حضرت کسى به آن اتاق دسترسى ندارد، نشانههاى یک آدم جنگىِ مکتبى، مشاهده مىشود. شمشیرى هست که نشان مىدهد هدف، جهاد است. لباس خشنى هست که نشان مىدهد وسیله، زندگى خشونتبارِ رزمى و انقلابى است؛ و قرآنى هست که نشان مىدهد هدف، این است، مىخواهیم به زندگى قرآن برسیم با این وسائل و این سختیها را هم تحمل کنیم. ۱۳۶۴/۱/۲۳
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#وصــیت🌸
🔘باور ڪنید ڪه در جنگے تمام عیار
واقع شده ایم...
امروز دشمن بہ خصوصے ترین مڪان ها
نفوذ ڪرده و بنیان خانواده ڪه یڪی
از اساسےترین ارگان هاےجامعه است
را از هم مے پاشد.
و چگونہ است ڪه ما نسبت به این
مسائل بے تفاوتیم.
🔻ولله قسم اگہ یڪے از ما بہ اینجا
#بے_تفاوتے برسد...
یعنے دشمن بہ او تیر خلاص زده است.
⚡بےتفاوتے یعنے هرڪس بہ فڪر
خور وخواب وشهوت باشد ولاغیر...
بےتفاوتے یعنے نسبت بہ دغدغه هاے
#ولے_زمان__نائب_بر_حق_امام_زمان
شنونده باشیم و هیچ اقدامی نڪنیم.
▪بے تفاوتے یعنے سڪوت در برابر
قتل و عام و غارت مسلمانان...
یعنے سڪوت در برابر از بین بردن اسلام.
✅ وصیت من این است ڪه اجازه ندید
بے تفاوتے و بے خیالے در برابر دشمن
استڪبار در جامعه عادے شود.
#شهید_حامد_ڪوچک_زاده
| #حجاب🧕| #امام_زمان💚|
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرج
#التماسدعایفرجوشهادت
شادی روح شهیدحامدکوچک زاده
صلــــــــــــوات🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ (گفتگوی خصوصی و صمیمی چند سال قبل رهبر انقلاب اسلامی و شهید خوش لفظ) این ۱ دقیقه کلیپ را ببینید و آرام باشید❤... .
👌 این حوادث، طبیعی مسیر رو به قله است و اگر نبود، باید تعجب میکردید.
سلامتی رهبرفرزانه،همه مدافعان وطن
صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🥀بسم رب الحسین علیه السلام🥀
✍فرازی از وصــیت نامه شهید حامد کوچک زاده......
✨باور ڪنید ڪه در جنگے تمام عیار واقع شده ایم ...
✨امروز دشمن بہ خصوصے ترین مڪانها نفوذ ڪرده و بنیان خانواده ڪه یڪی از اساسےترین ارگان هاےجامعه است را از هم مے پاشد. و چگونہ است ڪه ما نسبت به این مسائل بے تفاوتیم.
✨ ولله قسم اگہ یڪے از ما بہ اینجا بی تفاوتے برسد ... یعنے دشمن بہ او تیر خلاص زده است.
بےتفاوتے یعنے هرڪس بہ فڪر خور وخواب وشهوت باشد ولاغیر...
✨بےتفاوتے یعنے نسبت بہ دغدغه هاے ولے_زمان نائب_بر_حق_امام_زمان
شنونده باشیم و هیچ اقدامی نڪنیم.
✨بے تفاوتے یعنے سڪوت در برابر قتل و عام و غارت مسلمانانر... یعنے سڪوت در برابر از بین بردن اسلام.
🔰وصیت من این است ڪه اجازه ندید بے تفاوتے و بے خیالے در برابر دشمن استڪبار در جامعه عادے شود.
شادی روح شهدا ،شهیدحامدکوچک زاده صلوات🌹
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ.✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh