#رمان_ادموند
#قسمت_سیوپنجم
🔹 چند روز پیش از مراسم جشن خبر مهمی به خانواده پارکر رسید. سناتور سایمون با ویلیام تماس گرفته و گفته بود که اطلاعات جدیدی از لوگان پیدا شده است. بعد از حوادث تروریستی و قدرت گرفتن گروه داعش در منطقه شام و بخشی از سوریه، این گروه تروریستی برای جلب افراد بیشتر به عنوان ارتش آزاد، در صدد تبلیغات گسترده دروغین در سایتها و شبکههای مختلف اجتماعی برآمده اند و هر روز تعداد زیادی از جوانان افراط طلب و خشونت گرای اروپایی به آنها می پیوندند.
🔸 به همین دلیل سیستم امنیتی، حلقه جاسوسی ها و سرکشی به اینگونه شبکه ها را تنگ تر کرده و صفحههای شخصی افراد مظنون را مورد رصد بیشتری قرار داده است. در نهایت پلیس با پیگیری های زیاد متوجه شده بود که لوگان هنوز زنده است و به احتمال زیاد آنها را برای انجام عملیات تروریستی از سوریه به خاک عراق فرستاده اند.
🔺 این خبر از جهتی خوشحال کننده بود زیرا لوگان را زنده یافته بودند و از طرف دیگر بسیار بد و نگرانکننده چون هرلحظه ممکن بود با توجه به درگیری های شدید ارتش عراق و نیروهای مردمی در مقابله با تروریستها، آنجا کشته شود و اکنون او یک تروریست به شمار میآمد.
🔹 روز مراسم مهمانهای زیادی در کلیسای قدیمی دهکده جمع شده بودند. یک روز آفتابی که از اوایل صبح نسیم خنکی در آن وزیدن گرفته بود. همهچیز خوب و آرام شروع شده و در حال انجام بود. از آنجا که هر کاری به ویلیام و ادموند سپرده میشد، در نهایت دقت به سرانجام میرسید، همه کارها خوب و منظم پیش میرفت. کلیه مهمانهایی که از لندن و یا شهرهای دیگر برای جشن دعوت شده بودند، از یکی دو شب قبل در مهمانخانه وینچ فیلد که مربوط به قرن هفدهم میلادی بود و همچنین هتل چهارفصل همپشایر اقامت کرده و بهخوبی پذیرایی میشدند.
🔺 در آن روز، عروس در یک لباس بسیار ساده سفیدرنگ با آستینهای بلند مزین شده به تورهای بسیار مرغوب در کلیسا حاضر شد، دنباله لباس و تور روی سرش نسبتاً کوتاه و موهای بور و روشن انگلیسیاش که بهسادگی پشت سرش جمع شده، بهخوبی از زیر آن نمایان بود. چشمانش براقتر و خندانتر از همیشه به نظر میرسید. کلیسا با گلهای رز سفید و فصلی تزئین و مهمانها قبل از عروس و داماد در کلیسا حاضرشده بودند، عروس و داماد هم آنها را چندان منتظر نگذاشته و خیلی زود به جمع آنان پیوستند. مراسم در سادگی و آرامش برگزار شد و بعد از آن از مهمانها در خانه پارکرها پذیرایی شدند.
🔸 ادموند دستهایش را در جیب شلوارش فرو برد و سعی کرد خونسرد باشد و بیاحترامی های او را پاسخ ندهد ولی او همچنان ادامه داد: هنوز هم جذاب و خوش تیپی پسر، شایدم بیشتر از قبل! نگران نباش، حتما دختر دیگه ای هست تو این دنیا که حاضر باشه با تو زندگی کنه!
🔹 آرتور که بهجای ادموند از کوره در رفته بود، جلو آمد، بلیطها و بقیه مدارک را با عصبانیت از او گرفت و گفت: جناب پندلتون، تو از اون دسته آدمهایی هستی که در زندگی بهتره فقط یکبار باهاشون برخورد داشت، چون دفعه دوم ممکنه آدم تصمیم بگیره دندونات رو بریزه تو دهنت یا راهی برای خفه کردنت پیدا کنه، روز خوش آقا.
🔺 ادموند که از حرف آرتور و قیافه وارفته دیوید خندهاش گرفته بود، سری به علامت خداحافظی تکان داد و در کمال خونسردی با دوستش به راه افتاد، ویلیام هم قبل از پیوستن به آنها گفت: خوب بودن خصیصهای که هرچقدر هم سعی کنی، نمیتونی اَداشو در بیاری و باید در ذاتت باشه، به پدرتون سلام برسونید آقای پندلتون.
🖌 ماری دستش را بر روی بازوی ویلیام قلاب کرد و با بیاعتنایی کامل از آنجا دور شدند. سرانجام با همه کشمکشها، همگی سوار هواپیما شده و خاک انگلستان را ترک کردند.
ادامه دارد...
تالیف: #آمنه_پازوکی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
عزیزان
امشب دعا کنیم برای همه ی کسانی که سقف اتاق بیمارستان آسمانشان شده و بستر بیماری تکیه گاهشان😔
الهی، به حق صاحب این شب ها و حرمت همه ی دل های شکسته شفای عاجل نصیب همه ی بیماران بگردد و رخت عافیت و صحت و سلامت بر تن آن ها پوشانده شود.
آمین یا رب العالمین🤲
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
یاد خدا ۲۲.mp3
10.55M
مجموعه #یاد_خدا ۲۲
#استاد_شجاعی | #دکتر_رفیعی
مکانیسم تأثیر «ذکر حقیقی» و اُنس با خدا، در کنترل انواع
۱ـ #غم ها
۲ـ #مکر دیگران و شیطان
۳ـ #فقر دنیا و آخرت
با تحلیل قصههای قرآن!
@ostad_shojae | montazer.ir
@shahidNazarzadeh
از وقتی عضو ِ کانالشون شدم کل ِ پروفایلام رو از اینجا ورمیدارم😌♥️✨ ؛
https://eitaa.com/joinchat/3318481193Cc29de3b7c9 .
#نمونهاینکانالپیدانمیشه🌱
حالا که دعوتت کردند بمون🍃🤍
#سلام_امام_زمانم ❣
﴿سَلٰام پــِـــدر مهربآنم۔۔𔘓﴾
✨آمـَــــدنت نَزدیک أست...
و صِدٰا؎قدم هـــــآیت،
لَرزه بَر جـــــآن ۔۔
❍↲طٰاغوت هـــــآ۔۔ أندٰاختہ!
_سـَــــلٰام بَر تـُـᰔـــو و
بَر روز؎ ڪِہ بُت هـــــآ؎ روزگٰار؛
یِکےیکے بہ دستـــــآن؛
«↫اِبـــــرٰاهیمے۔۔» تـُــــو سُقوط ڪُنند۔᯽!
『 السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ...』
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 45 - راه شناخت مؤمن و منافق
وَ قَالَ عليهالسلام لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ اَلْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ اَلدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى اَلْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي🌹🍃
و درود خدا بر او، فرمود: اگر با شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد كرد، و اگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد
وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ اَلنَّبِيِّ اَلْأُمِّيِّ صلىاللهعليهوآلهوسلم أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لاَ يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ🌹🍃
و اين بدان جهت است كه قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت كه فرمود: «اى على! مؤمن تو را دشمن نگيرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت
🍂🌼🍂🍂🌼🍂🌼🍂🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh