eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
است و من قدرے ندارم چه سازم؟ توشه قبرے ندارم اگر امشب به معشوقت رسیدے خدا را در میان اشڪ دیدے ڪمے هم نزد او ما را دعا ڪن ڪمے هم جاے ما او را صدا ڪن بگو یا رب فلانے رو سیاه است دو دستش خالے و غرق گناه است بگو یا رب تویے دریاے جوشان در این شب رحمتت بر وے بنوشان ✨ التماس دعای فرج..😔 @ShahidToorajii
🌙 اعمال شب‌ بیست وسوم ماه مبارک رمضان 1️⃣ غسل؛ 2️⃣ احیای شب به عبادت؛ 3️⃣ دو رکعت نماز که بعد از حمد هفت بار سوره توحید بخواند و پس از سلام هفتاد بار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْه»؛ 4️⃣ زیارت امام حسین علیه‌السلام؛ 5️⃣ دعای جوشن کبیر؛ 6️⃣ قرآن را در دست بگشاید و این دعا را بخواند: اللَّهُمَ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ وَ مَا فِيهِ، وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ، وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى، وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى، أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّار و سپس هر حاجتی دارد از خدا بخواهد. 7️⃣ قرآن به سر بگیرد و این دعا را بخواند: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا الْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ، وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ، وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ، فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ» سپس هریک از این اذکار را ده مرتبه بگوید و در آخر حاجات خود را بخواهد: بِكَ يَا اللَّهُ بِمُحَمَّدٍ بِعَلِيٍّ بِفَاطِمَةَ بِالْحَسَنِ بِالْحُسَيْنِ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ بِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِالْحُجَّةِ. 8⃣ در شب بیست‌وسوم این سوره‌ها را بخواند: عنکبوت، دخان، روم 9⃣ در شب بیست‌وسوم در هر حال ـ برخاسته، نشسته، سجده و…ـ و در تمام این ماه این دعا را بخوان: اللَّهُمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن، فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ، وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلًا. 🙏التماس دعا @ShahidToorajii
هدایت شده از علیرضا پناهیان
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 امشب غوغا کنید! 🔻همیشه کنار گود بودی، ایندفعه وسط گودی! @Panahian_ir
خرمشهر را با مقاومت آزاد كرديم و ای قدس شريف منتظر باش كه مردان مقاومت در كنارت اذان عشق بگويند. #خرمشهرها_در_پیش_است ✌️ @shahidToorajii
✨امام خمینی(ره): " روز قدس " ◀️روزي است كه بايد مستضعفين مجهز بشوند در مقابل مستكبرين، و دماغ مستكبرين را به خاك بمالند . ✊ #همه_می_آییم @shahidToorajii
💠 🌷◁....فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش خیر و برکت را به خانه ما آورد. دو سال بعد همسرم باردار شد. 🌷◁این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر شده بود. همسرم همیشه سعی مى كرد با وضو باشد. به خواندن قرآن و زیارت عاشورا مداومت داشت. من هم سعی مى كردم در کارهای خانه او را کمک کنم. 🌷◁بارداری همسرم ادامه داشت تا اینکه ماه رمضان از راه رسید. در احادیث آمده که مقدرات انسان در شبهای قدر تعیین مى شود. من هم در آن شبها دست به سوی آسمان بلند مى كردم؛ با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا مى كردم. نیمه هاى شب بیست و یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر مى شد!!! 🌷◁خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها قابله خبر کردیم. کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم مى زدم. یکدفعه صدایی بلند شد؛ که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. الله اکبر الله اكبر.... 🌷◁صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانمها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است! عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان حسینیه به دنیا آمد. 🌷◁این پسر فرزند اذان (سيد مجتبى) بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه اى که جز ذکر خدا در آن گفته نمى شد. 🌷◁سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد؛ موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد. راوى: سید رمضان علمدار پدر 🌹 🌹 @ShahidToorajii
🍃گریه امیرالمؤمنین ؟! روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ، دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. 🍃مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند . منبع.الکافی 🔰🔰🔰🔰 @ShahidToorajii👈👈
🌷آخرین جمعه رمضان آمده آقا برگرد 🌷همہ‌ے دلخوشے ام‌ابیها برگرد 🌷منجےعالم امڪان بہ ستوه آمده‌ام 🌷آیہ چهارده سوره زهرا برگرد ❤️اللهم عجـل لولیڪ الفـرج❤️ ✨بحق فاطمة الزهرا✨ @ShahidToorajii
♡•آسـمان را طی ڪن ♡•ڪه در این صبـــح دل انگیز ♡•تو را می خواند ، ♡•آسمان راه همان مردانی است ♡•با لباسی خاڪـی ♡•و دلی مملو از عطـر خــدا . . . ❣ #صبحتون_شهدایی @ShahidToorajii
✍ روحانیت و مسئولین فرهنگی اگر اینگونه باشند ، جامعه اصلاح می‌شود در دورانی که حتی عبورِ یک روحانی از کنارِ سینما هم مسأله‌ساز بود ، شهید مظلوم دکتر بهشتی می فرمود: « من اگر تشخیص بدهم که برای دفـاع از اسلام باید جلوی یک سینما بایستم ، حاضرم لباسِ روحانیت را از تنم خارج کنم و با لباس شخصی آنجا بایستم و از اسلام دفـاع کنم. در عرصه‌ی دفـاع از اسـلام اسیرِ قید و بندِ لباس روحانیت و عنوانهای آن نخواهم شد» 📌خاطره‌ای از زندگی آیت الله مظلوم شهید دکتر بهشتی 📚منبع: کتاب « او یک ملّت بود » ، صفحه 141 @ShahidToorajii
این روزها عجیب نیازمند نگاهت شده ایم! نگاه از قاب چشم مردی که چشم هایش خدا را منعکس می کند @ShahidToorajii
💌 محبت و رفاقت شهدا به روایت در عملیات والفجر شهید زین‌الدین دستور داد گردان سیدالشهدا برن رو ارتفاعات لری. وقتی ما رسیدیم روز بعد بالاسر بچه‌هایی که شب عملیات تو درگیری به شهادت رسیده بودند، بعضی‌هاشون مجروح شده بودند تو این ارتفاعات؛ همدیگر رو بغل کرده بودن که خیلی سردشون نشه. در حین اینکه خونریزی ادامه پیدا کرده بود، تو بغل هم به رسیده بودن. تو بغل هم خشک شده بودند. وقتی آقا مهدی شهید زین‌الدین رسید، نمیشد اینها رو از هم جداکرد. دوتاییشون رو باهم بلند کردن و گذاشتن رو قاطر، بستند که ببرند عقب و آقا مهدی شروع کرد به گریه کردن... @ShahidToorajii