🍃🌸توســل روز دوشــنبه 🌸🍃
☘ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْمُجْتَبى یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ☘
☘ یا اَبا عَبْدِاللهِ یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الشَّهیدُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ☘
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
[﷽♥️]
#تلنگر 📄🔗.
اگهکسیتوکُماباشه؛
خانوادشهمهمنتظرنڪهبرگرده...
خیلیامونتوکمایگناهرفتیم؛
آقامون امام زمانمون منتظرمونَِ...
_وقتشنشدهکهبرگردیم؟!🖐🏿
#آقای_من
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🌸 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ ، سگ میرود؟!
چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…
🌸 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان :
🔴 حب مال
🔴 زَر و زیور
🔴 شهوت
🔴بخل
🔴حسادت و… درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند.
و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد.
🌸 اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند...
تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم :
نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا! تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!, مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!!
باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم.
📚˝آیت الله شهید دستغیب (ره)˝
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
⇦خدایا اشتباه شده😥
کارهای خوبی داشتم که نیست
گناهانی نداشتم که هست!
⚖حسناتت رفت
در پرونده کسیکه غیبتش را کردی !
طلبکار بود ؛ از گناهانش
👈به تو رسید
⚠️غیبت نکنیم😔
#درس_اخلاق
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
enc_16907283782724280508275.mp3
2.66M
🎙#سیدرضا_نریمانی
" نماهنگ آغوش "
مسیر عاقبت بخیری جز این راه کدوم راهه...
#حضرت_اباعبدالله
#عشق #یااباعبدالله
🏴به وقت مداحی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🏴🚩🕯 نڪــات_معنـــوے🕯🚩 🏴
✍از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام... امان از شام ! در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم.😭😭😭 عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم..😭😭😭
📗برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
💠👌نکته ناب امروز
💎جایگاه امیر کبیر در عالم برزخ به خاطر اشک بر امام حسین(ع)
مرحوم حضرت آیت الله العظمی اراکی(رحمهالله و رضواناللهعلیه) درباره شخصیت میرزا تقی خان امیرکبیر فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🍃❤
شهیدی که از بهشت برای مادرش هدیه فرستاد ..
#کرامات_شهدا
🌹مادر در خواب پسر شهیدش را
می بیند . پسر به او می گوید : «توی بهشت جام خیلی خوبہ . چی می خوای برات بفرستم ؟».
✨مادر میگوید : «چیزی نمی خوام ؛ فقط جلسہ قرآن کہ میرم همہ قرآن می خونن و من نمیتونم بخونم خجالت می کشم . میدونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .».
🌹پسر میگوید : «نماز صبحت رو کہ خوندی قرآن رو بردار و بخون !».
✨بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد . قرآن را بر میدارد و شروع می کند بہ خواندن .
🌹خبر می پیچد . پسر دیگرش این را بہ عنوان کرامت شهید محضر آیت اللہ نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند . قرار گذاشتہ میشود .
✨حضرت آیتاللہ نزد مادر شهید میروند . قرآنی را به او میدهند کہ بخواند . بہ راحتی همہ جای را
میخواند ؛ اما بعضی جاها را نہ .
میفرمایند : «قرآن خودت رو بردار و بخوان !».
🌹مادر شهید شروع می کند بہ خواندن ؛ بدون غلط . آیت اللہ نوری گریہ میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند : «جاهایی که نمیتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.»
هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌷🌷🌷
#شهید_کاظم_رستگارنجفی
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
📓کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🗒 #قسمت_دهم
رو به روی ما یک میز قرار داشت که یک نفر پشت آن نشسته بود . آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم !
به اطرافم نگاه کردم . سمت چپ من در دور دست ها ، چیزی شبیه سراب دیده می شد . اما آنچه می دیدم سراب نبود ، شعله های آتش بود ! حرارتش را از دور حس می کردم .
به سمت راست خیره شدم . در دور دست ها یک باغ بزرگ و زیبا ، با چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بود . نسیم خنکی از آن سو احساس می کردم .
به شخص پشت میز سلام کردم . با ادب جواب داد . منتظر بودم . می خواستم ببینم چه کار دارد . این دو جوان که کنار من بودند ، هیچ عکس العملی نشان ندادند .
حالا من بودم و همان دو جوان که در کنارم قرار داشتند . جوان پشت میز یک کتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد !
جوان پشت میز ، به آن کتاب بزرگ اشاره کرد . وقتی تعجب من را دید ، گفت : کتاب خودت هست ، بخوان . امروز برای حسابرسی ، همین که خودت ببینی کافی است .
چقدر این جمله آشنا بود . در یکی از جلسات قرآن ، استاد ما این آیه را اشاره کرده بود : ⪻ إقرا کتابک ، کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا . ⪼
این جوان درست ترجمه همین آیه را به من گفت . نگاهی به اطرافیانم کردم . کمی مکث کردم و کتاب را باز کردم . سمت چپ بالای صفحه ی اول ، با خطی درشت نوشته بود :
⪻۱۳ سال و ۶ ماه و ۴ روز ⪼
از آقایی که پشت میز بود پرسیدم : این عدد چیه ؟
گفت : سن بلوغ شماست . شما دقیقاََ در این تاریخ به بلوغ رسیدی . به ذهنم آمد که این تاریخ ، یک سال از پانزده سال قمری کمتر است . اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بود گفت : نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری . من قبول کردم .
قبل از آن و در صفحه سمت راست ، اعمال خوب زیادی نوشته شده بود . از سفر زیارتی مشهد تا نماز های اول وقت و هیئت و احترام به والدین و ..... پرسیدم : این ها چیست؟
گفت : این ها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی . همه ی این کار های خوب برایت حفظ شده .
قبل از اینکه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شویم ، جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت :
نماز هایت خوب و مورد قبول است . برای همین واردِبقیه ی اعمال می شویم .
ادامه دارد ....
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
13.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه گوشه کنار به ما جا بده💔😓....
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯