eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
زیباتر ازنگاهت نتوان سرود شعری... 💫هدیه به روح مطهر شهید_محمدرضا_تورجی_زاده 🌷۱ مرتبه سوره حمد 🌷۳مرتبه سوره توحید روزتون متبرک به 🌹 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هروقت کارتون جایی گیر کرد امام زمانتون رو صدا بزنید یا خودش میاد یا یکی رو می‌فرسته که کارتون رو راه بندازه ... ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
"مسیر عاشقی" خاطره ای از شهید محمدرضا تورجی زاده 📌محمدرضا تازه به گردان ما آمده بود. شده بود بی سیم چی خودم. گذاشتمش مسئول دسته. بعد از چند روز که کارش را دیدم، گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. زیر بار نمی رفت. 🔸 گفت: به شرطی قبول می کنم که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه کاری به کارم نداشته باشی. قبول کردم. 🔹بعد از مدتی می خواستم فرمانده گروهانش کنم. واسطه آورد که زیر بار نرود؛ اما قبول نکردم. آخرش گفت با همان شرط قبلی.پاپیچش شدم که باید بگویی کجا می روی؟ ▪️گفت: تا زنده ام به کسی نگو. می روم زیارت مسجد جمکران. ۹۰۰ کیلومتر را هر هفته از دارخوین تا جمکران را عاشقانه طی می کرد. ▫️یک بار همراهش رفتم. نیمه شب دیدم سرش را به شیشه گذاشته و مشغول نافله اشکی است. در مسیر برگشت می گفت: یک بار برای رسیدن یه جمکران ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. تا رسیدم نماز را خواندم و سریع برگشتم. 🖋راوی: سردار علی مسجدیان؛ فرمانده وقت گردان امام حسن علیه السلام ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅روایتی عجیب و شنیدنی درباره صلوات 🔰 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
AUD-20220706-WA0031.mp3
8.32M
توسل به امام زمان{عج}🎙•° ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
ما زنده ز خون شهداییم خوش است تا یاد کنیم از شهدا با "صلوات" اعجوبه‌ای بود..! قبل از آغاز جنگ به افغانستان رفت و با شوروی جنگید. از ۱۶ سالگی در جبهه بود! در محاصره سوسنگرد شهید چمران را که تیر خورده بود، نجات داد و ایشان‌ کلت شخصی‌اش را بعنوان هدیه به او داد. در آذر۱۳۶۰ در عملیات مطلع‌الفجر درحال نجاتِ جان مجروحان‌ بود که اسیر دشمن شد. در اردوگاه هویت اصلی‌اش را پنهان کرد وقتی انبار مهمات اردوگاه آتش گرفت از این فرصت استفاده کردو با کمک عده‌ای مقداری اسلحه و مهمات به دست آوردند و آنها را در اردوگاه مخفی کردند... مدتی بعد قضیه لو رفت و اسلحه‌ها را پیدا کردند تعدادی‌ از اسرا را شکنجه‌ کردند تا عاملین اصلی را پیدا کنند برای اینکه دیگران را نجات دهد خودش به‌ تنهایی مسئولیت همه چیز را قبول کردو جان بقیه را نجات‌ داد. شکنجه‌گرهای ویژه‌ای که از استخبارات بغداد آمده‌ بودند او را به طرز وحشیانه‌ای شکنجه‌ کردند تا همدستانش را معرفی‌کند ولی چیزی نگفت و عاقبت پس از تحملِ شکنجه‌های‌ بسیار ، مظلومانه به شهادت رسید و در مرداد ۱۳۸۱ پیکر مطهرش به میهن بازگشت. شادی روحش صلوات🌹 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالگرد شهدای غواص دست بسته گرامی باد 🔹️عملیات کربلای ۴ توسط آواکس‌های آمریکایی لو رفت و غواصان مجروح به اسارت نیروهای صدام در آمدند. ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
13951208001097.mp3
707.6K
صفحه ۶۳ آل عمران قرائت دسته جمعی یک صفحه قرآن تقدیم به چهارده معصوم و همه شهدا و اموات به نیت فرج و سلامتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله
سید عبدالکریم و امام زمان علیه السلام 🍃 سید عبدالکریم کفاش، شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. 🔸️روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم، کفش من نیاز به تعمیر دارد ، برایم پینه می زنی؟»، سید عرض کرد: «آقاجان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضر کنم، البته اگر شما امر بفرمائید چون امر شما از هر امری واجب تر است، آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم». 🔹️حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»، سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: «قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید “کفش مرا پینه می زنی” داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید!» 🌿🌸حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی. 📙کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
انقدر سینه میزد بهش گفتن،کمتر خودت رو اذیت کن گفت: این سینه نمیسوزه.... موقع شهادت همه جاش ترکش خورده بود به جز سینه اش.... 🕊 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯