شهید محمدرضا تورجی زاده
این دروغ است ڪه... " از دل برود هر آنڪه از دیده رود " بخدا بعد از تو... خاطـــــراتت همه داروند
🌸بـِسـم ِ ربــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقین🌸
محـاصـره ایــم سیـــّد !
اینجـا نـه #سنگــر داریــم نـه بی سیــم و نـه ســِلاحی !!
بعـد از شمـا روزهـایمـان ، ڪمتر #رنگِ خـدا مـی گیـرد !
اینجا دیگر #عشـق معنایی نـدارد !
تشنه ایم سیّد !
#تشنـهء صداقت ! عـدالت ! یڪرنگـی ! خلـوص و صفـا و صمیمیـّت...
اینجـا بـه مـا خـوش نمـیگذرد...دلمــان #تنـگِ شمـاست..
در این #غـربتـڪدهء دنیـا ،
دلـم از بی شمـا بـودن پـوسیـد ..
سـر بستـه مـانـد #بغـضِ گـره خـورده در دلــم..
آن گـریـه هـای عقـده گشـا در #گلـو شڪست...
🌷 #شهیدجانبازسیدمجتےعلمدار 🌷
اَللهُمَ اَسئَلُڪَ مِنَ الشَهادَةِ اَقسَطَها
اللهم الرزقنا...
🌷 @ShahidToorajii
🌹 #یادشهداباصلوات🕊🕊🕊
📖 #خاطرات_شهدا
✳️ بابای بی سر😢
🔸اسمش #بابازادگان بود. صداش ميزدن «بابا»؛ ديگر حوصله «زادگانش » رو نداشتن. گاهي هم سر به سرش ميذاشتن
🔹صدا ميزدن «بابا...»
وقتي بر ميگشت #سينه ميزدند و ميگفتن: «قربان نعش بي سرت.»
ميخنديد و سر تڪان ميداد .
🔸با بي سيم چي دوتايي آمده بودن بيرون، پتوها رو تڪان بدن.
دور و برشان #خاك بلند شد و همه چيز به هم ریخت.
🔹وقتي خاك نشست، ديديم #موج پرتشان ڪرده توي #سنگر، رفتم توي سنگر.
هر دو #شهيد شده بودن.
🔸سر بي سيم چي روي #شانه بابا بود مثل وقتي ڪه يڪي سرش را روي شانه ديگري ميذاره و ميخوابه
بابا هم سر نداشت.
بابا قربان نعش بي سرت😔
✍ منبع: سایت قسم، ناحیه مقاومت بسیج شهید رجایی
@ShahidToorajii
#دلنوشته
وقتي دلت با #شهــدا يکي نبـاشد ، نميتواني بنويسي !! حتي چند سـطر...!!
اما همين چنــد واژه هــم تسکينــــي ست بر #زخـــم هاي کهنــــه ام ...
خـدا را شکر کـه اين يک متر پارچه با چهارخانه هاي سفيـد و سياهش (چفيه)
از آن دوران مانده تا گـاهي مرا ببرد تا عمـق ِ خلوت ِ زيباي يک سنگر ..يک خاکريز ...
خـــدا را شکــر ، در اوج ِ #دلتنگـــي هاي شبانه ، "چفيــه ام" معجـري ميشــود برايــم،
که مـرا پيــوند بزنـد از کـربلاي شلمچـــه تا #کـربلاي_حسيــــــــــن..
تا کف العبـــــــــــاس...
تـــا #خيمـــه_گاه ِ ربـاب .. تا تــــل ِ زينبيــــــــــــه.. تا #حرم...
کنــج خانه هاي سفيـد و سيـــاهش هنــوز دنج ترين جاست بــراي ناگفتــه هايم..
سجـــاده ي خــوبي ست برايم تا به هنگــام ِ رکــوع و #سجود ، ياد ِ عابــداني باشــم
کــه قامت ِ صلاة شــان در دنيــا و ســلام صلاة شــان در #جنت ِ لقــــاء الله بود ...
کس چه ميداند لذت ِ #مناجات با چفيـه را ؟! جـز آنکس که شبي با آن به #نمـاز ايستـاده باشد
چفيـه ام را دوســت دارم ...
چـــرا که هنـــوز زخمهـــاي روزگار بر تنــش مانده ...
هنــوز هم گاهي از روزنه ي زخـم هايش ميتوانـم وصــل شوم به خـــاکريز.. به #سنگـــر ..
به شبهـــاي #عمليــات... به هــق هــق هاي شبانه..
به #العفــــو ِ قنــوت ها ... به بچــه ها ...
هنــوز برايم قداست دارد #چفيـــه ام ...
و قــداستش بدان خــاطر است کــه هنــوز از تک تک خــانه هايش ، نــــــواي :
" هــر که دارد هـــوس ِ کــرب و بلا بسم الله " مي آيـــد...
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯