eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید محمدرضا تورجی زاده
این دروغ است ڪه... " از دل برود هر آنڪه از دیده رود " بخدا بعد از تو... خاطـــــراتت همه داروند
🌸بـِسـم ِ ربــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقین🌸 محـاصـره ایــم سیـــّد ! اینجـا نـه داریــم نـه بی سیــم و نـه ســِلاحی !! بعـد از شمـا روزهـایمـان ، ڪمتر خـدا مـی گیـرد ! اینجا دیگر معنایی نـدارد ! تشنه ایم سیّد ! صداقت ! عـدالت ! یڪرنگـی ! خلـوص و صفـا و صمیمیـّت... اینجـا بـه مـا خـوش نمـیگذرد...دلمــان شمـاست.. در این دنیـا ، دلـم از بی شمـا بـودن پـوسیـد .. سـر بستـه مـانـد گـره خـورده در دلــم.. آن گـریـه هـای عقـده گشـا در شڪست... 🌷 🌷 اَللهُمَ اَسئَلُڪَ مِنَ الشَهادَةِ اَقسَطَها اللهم الرزقنا... 🌷 @ShahidToorajii 🌹 🕊🕊🕊
📖 ✳️ بابای بی سر😢 🔸اسمش بود. صداش ميزدن «بابا»؛ ديگر حوصله «زادگانش » رو نداشتن. گاهي هم سر به سرش ميذاشتن 🔹صدا ميزدن «بابا...» وقتي بر ميگشت ميزدند و ميگفتن: «قربان نعش بي سرت.» مي‌خنديد و سر تڪان مي‌داد . 🔸با بي سيم چي دوتايي آمده بودن بيرون، پتوها رو تڪان بدن. دور و برشان بلند شد و همه چيز به هم ریخت. 🔹وقتي خاك نشست، ديديم پرتشان ڪرده توي ، رفتم توي سنگر. هر دو شده بودن. 🔸سر بي سيم چي روي بابا بود مثل وقتي ڪه يڪي سرش را روي شانه ديگري ميذاره و مي‌خوابه بابا هم سر نداشت. بابا قربان نعش بي سرت😔 ✍ منبع: سایت قسم، ناحیه مقاومت بسیج شهید رجایی @ShahidToorajii
وقتي دلت با يکي نبـاشد ، نميتواني بنويسي !! حتي چند سـطر...!! اما همين چنــد واژه هــم تسکينــــي ست بر هاي کهنــــه ام ... خـدا را شکر کـه اين يک متر پارچه با چهارخانه هاي سفيـد و سياهش (چفيه) از آن دوران مانده تا گـاهي مرا ببرد تا عمـق ِ خلوت ِ زيباي يک سنگر ..يک خاکريز ... خـــدا را شکــر ، در اوج ِ هاي شبانه ، "چفيــه ام" معجـري ميشــود برايــم، که مـرا پيــوند بزنـد از کـربلاي شلمچـــه تا .. تا کف العبـــــــــــاس... تـــا ِ ربـاب .. تا تــــل ِ زينبيــــــــــــه.. تا ... کنــج خانه هاي سفيـد و سيـــاهش هنــوز دنج ترين جاست بــراي ناگفتــه هايم.. سجـــاده ي خــوبي ست برايم تا به هنگــام ِ رکــوع و ، ياد ِ عابــداني باشــم کــه قامت ِ صلاة شــان در دنيــا و ســلام صلاة شــان در ِ لقــــاء الله بود ... کس چه ميداند لذت ِ با چفيـه را ؟! جـز آنکس که شبي با آن به ايستـاده باشد چفيـه ام را دوســت دارم ... چـــرا که هنـــوز زخمهـــاي روزگار بر تنــش مانده ... هنــوز هم گاهي از روزنه ي زخـم هايش ميتوانـم وصــل شوم به خـــاکريز.. به .. به شبهـــاي ... به هــق هــق هاي شبانه.. به ِ قنــوت ها ... به بچــه ها ... هنــوز برايم قداست دارد ام ... و قــداستش بدان خــاطر است کــه هنــوز از تک تک خــانه هايش ، نــــــواي : " هــر که دارد هـــوس ِ کــرب و بلا بسم الله " مي آيـــد... ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮ @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯