از اِصفهان به قم می رَفت؛
صدایِ آهنگِ مُبتذلِ راننده جَلال
رو آزار می داد. با خوشرویی
به راننده گفت: "اگه اِمکان داره
یا نَوار رو خاموش کنید،
یا برایِ خودتون بِذارید."
راننده با تَمسخُر گفت: "اگه ناراحتی
می تونی پیاده شی!!" جلال رفت
تویِ فکر؛ هوایِ سرد، بیابونِ تاریک...
_"پیاده میشم"
راننده هَم که اِنگار مُنتظر بود،
پِدال ترمز رو فِشار داد و ایستاد
و گفت: "بِفَرما!"جلال پیاده شد
و اتوبوس هَم حَرکت کرد!
هنوز خِیلی دور نَشده بود که ایستاد.
همین که جَلال به اتوبوس رِسید؛
راننده با لبخند به جَلال گفت:
"بیا بالا جَوون. نوار رو خاموش کَردم."🌿
#شهیدجلالافشار
#الّلهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدوآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُم
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
💌روایت عشق:
شهید جلال افشار از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود؛ یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند:
« بین شما یکی از سربازان #امام_زمان عجل الله است و به زودی از میان شما می رود.»
بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش،
آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال می افتاد.
فرمودند: امام زمان عجل الله از من یک سرباز می خواستند من هم آقای افشار و معرفی کردم، اشک من اشک شوق است...
از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است...
#شهیدانه 🕊
#شهیدجلالافشار ♥️
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯