♨️ ۷ فرمان فرمانده به فعالان فضای مجازی (افسران جنگ نرم)
🔻 امید آفرینی
🔻 بصیرت آفرینی
🔻 توصیه به ایستادگی
🔻 توصیه به تنبلی نکردن
🔻 توصیه به خسته نشدن
🔻 توصیه به صبر
🔻 توصیه به حق
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#سخن_بزرگان
ما کھ هنوز عاشقخُـدا نشدهایم چه؟
یک مدت از سرِ احـترام خدا
کارهایت را بھ خاطر خُـدا انجام بده؛
کمکم عاشقش میشوے...!
وقتی عاشقخدا شـدی، یک زندگیِ عالی خواهی داشت کھ از هر لحـظهاش لذتها میبری!
دلبسپاریمبھش...
#استادپناهیان
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔸اسباب تبدیل #سیئات به #حسنات
روایت داریم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز سیئات را تبدیل به حسنات میکند:
«أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَکَانَ مِنْ قَرْنِهِ إلَی قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَها اللهُ حَسَناتٍ»
1- «الصِّدْقُ» راست گفتن. خدا از انسان راستگو خوشش میآید؛ چون خدا خودش مظهر صدق است، مظهر سلام است، مظهر امنیت است.
2- «وَالحَیاءُ» شرم. اگر کسی حیا داشته باشد خداوند گناهانش را میبخشد و سیئاتش را از بین میبرد و به جای آن حسناتش را مینویسد.
3- «وَحُسْنُالخُلْق» خوش اخلاقی. انسان دلش میسوزد برای کسانی که نمازشان، روزهشان، کمک کردنشان، دینشان خوب است؛ اما با زن و بچهشان خیلی بد اخلاقند و بد برخورد میکنند. این اخلاق بدشان به آن اعمال خوبشان لطمه ميزند،
4- «وَالشُّکر» شکر نعمات را به جا آوردن؛ یکی از مواردی که اصل جبران در آن است.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
{ #تـلنگرانـہ⁉️}
وقتے بیرون میرے چادر و حجاب و سربه زیری😄🌸
توے دنیاے مجازے ولے...
توی گروه مذهبے با نامحرم چت میڪنے😕
اونم با لقب "برادر"🙁
بقیہ نمیبینن..درست✅
ولے خدا ڪہ میبینہ!😓
اسم خودتو گذاشتے مذهبے؟!😕💔
اینو یادتوڹ باشھ همیشھ😉:
مذهبے بودن مهم نیست!!😄
"مذهبے موندن مهمھ"❤️
•••°•°•❁°•{🦋}
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
610358_842.mp3
2.26M
🔊وداع با ماه رجب😭
#ماه_رجب هم تموم شد....😔💔
بسیار زیباست
اَیَّ الرَّجبیون ۰۰۰۰
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🙏🏻بررسی آثار دعا بر فرج امام عصر علیه السلام
🔆اداء بعضی از حقوق آن حضرت بر ما
3️⃣حق خویشاوندی پیغمبر صلی الله علیه و آله
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ
بگو که من از شما بر تبلیغ رسالت، توقع مزدی ندارم جز اینکه در مورد خویشاوندانم مودت ورزید ( سوره شوری آیه 23)
4️⃣حق منعم بر متنعم وحق واسطه نعمت
🔆تمام بهره ها و استفاده هایی که به مردم می رسد، به برکت وجود امام آن زمان است.
در زیارت جامعه در باره امامان علیهم السلام می خوانیم: " و اولیاء النعم" در کتاب دارالسلام به نقل از بصائرالدرجات از ابوحمزه روایت کرده که امام سجاد علیه السلام به ابو حمزه فرمودند:
ای ابوحمزه پیش از طلوع آفتاب نخواب که برایت خوش ندارم، خداوند در آن وقت روزیهای بندگان را تقسیم می کند و بر دست ما آنها را جاری می سازد...
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✨✨✨
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دعای سلامتی امام زمان (عج)
✨ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم✨
ِ
🌷اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا 🌷
دعای فرج امام زمان (عج):
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم✨
ِ
🌷اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ
🌷 یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ 🌷
🌷الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 🌷
🌷اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی🌷
🌷السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ🌷
🌷 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ🌷
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ 🌷
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
•┄❁ #قرار_شبانہ ❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و تعجیل
در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#شهید_محمدرضا_تورجی زاده
الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_اول
چنددقیقه ای از رفتن کیان و خانواده اش گذشته بود .
خانمجون و پدرم در مورد شخصیت و فرهنگ خانواده کیان صحبت میکردند .
پدرم از اینکه دامادی مثل کیان نصیبش شده بود بسیار شادمان بود و خداروشکر می کرد .
مادرم پشت میز آشپزخانه نشسته بود و غرق فکر بود .
شک نداشتم که به کیان فکر میکند .
بسیار کنجکاو بودم بفهمم که کیان به مادرم چه گفته است که او هم قلبا راضی به این وصلت شده است .
صندلی مقابلش را بیرون کشیدم
_مامان خوشگلم به چی فکر میکنه؟
نگاهش را به چشمانم دوخت و دستانم را گرفت
_به این فکر میکردم روژان کوچولوم کی انقدر بزرگ شد
اشک در چشمانش حلقه زده بود و بغض در صدایش مشهود بود
_حق با روهامه!من همیشه دنبال آرزوهام رفتم و وقتی واسه تو و اون نگذاشتم .برات مادری نکردم .میخواستم باهات دوست باشم ولی زیاد هم موفق نبودم .همیشه روهام نقش من رو بازی کرد .امشب فهمیدم مادرخوبی برات نبودم و شاید دیگه فرصت نشه که برات جبرانشون کنم.
اشکش چکید ، دلم برای مادرانه هایش ضعف کرد
_مامانی تو خیلی خوبی .واقعا همیشه مثل یک دوست بودی واسم.کی گفته تو مامان خوبی نیستی هان؟به نظر من خیلی هم خوبی .شاید یه وقتهایی دلم میخواست مثل مامانای دوستام باشی ولی یه وقتهایی هم از اینکه منو انقدر مقاوم بار آوردی که برای مشکلاتم بجنگم و تنهایی از پس مشکلاتم بربیام ،خیلی خوشحال بودم.
گونه اش را بوسیدم برای عوض کردن جو با خنده گفتم:
_مامانی جونم نمیخوای بگی دامادخوشگلتون چی می گفتن؟
دستی به صورتش کشید وخندید
_یه رازه بین من و داماد عزیزم
از روی صندلی برخواست وقبل از خارج شدنش از آشپزخانه گفت:
_تصور من از کیان و خانواده اش اصلا درست نبود.الان مطمئنم تنها کسی که میتونه تو رو خوشبخت کنه ،کیانه!
مادرم رفت و من با لبخندی عمیق به کیان فکر کردم .
_به پا غرق نشی خوشگله
با صدای بلند روهام کنار گوشم از فکر بیرون پریدم .
_چته پرده گوشم پاره شد ؟
_مجنون یک ساعته پشت خطه ها!!!
وقتی گوشی تلفن را بالا آورد تازه متوجه حرفش شدم
_شنیدی صدای جیغش رو داداش؟از الان بگم جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود
با چشمانی گرد شده به او نگاه میکردم .بلند زد زیر خنده
_بابا بزار دو روز بگذره بعد زن ذلیل بازی در بیار.کیان اینو آویزه گوشت کن این خاله قزی ما رو با این کارات بدعادت کنی خودت بیچاره ای از ما گفتن بود!
پسرک دیوانه کنار خودم ایستاده و هرچه میخواهد به خورد کیان میدهد.
با چشمانی همچون میرغضب نگاهش کردم
_اوه اوه چه خشن !کیان جون با عشقت حرف بزن کم مونده منو بندازه تو چرخ گوشت له و لورده بیرون بیاره تحویل دوست دخترام بده
نمیدانم کیان به او چه گفت که دوباره صدای خنده اش بلندشد
_منو باش رو دیوار کی یادگاری مینویسم !داداش شبت بخیر .گوشی رو میدم به روژان.قربونت .فعلا
گوشی را به سمتم گرفت
_راستش رو بگو چی به خوردش دادی مریدت شده.
با حرص گوشی تلفن را گرفتم و برایش زبان درازی کردم
_سلام
_سلام بانوی من
صدای مهربانش که به گوش دلم رسید دلم بی قرار دیدارش شد
_ببخشید بد موقع مزاحم شدم
مگر او مراحمترین فرد روی کره زمین برای من نبود!؟
_مراحمی آقا.جانم کاری داشتی؟
_دلم برات تنگ شده بود دنبال بهانه بودم بهت زنگ بزنم .
در دل قربان دل تنگش رفتم
_ما که تازه از هم جداشدیم؟
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_دوم
با تعجب زمزمه کرد
_تازه!!دقیقا یک ساعت و بیست و دو دقیقه و سی ثانیه است که ندیدمت
ذوق کرده از جوابش گفتم
_دقیقه شماری میکنی آقا؟
_نه بانو ثانیه شماری میکنم !.میدونی روژان ،هیچ وقت فکر نمیکردم تا این اندازه عاشق زنم بشم ولی امشب از وقتی محرمم شدی هرلحظه دلم بیتاب دیدنت میشه .شدم مثل نوجوونای هجده ساله.
خدایا چندهزار بار بخاطر وجود این مرد تو را شکر بگویم تا کفر نعمت نکرده باشم.
_ منم دقیقا چنین حسی رو دارم .هنوز تو ابرا سیر میکنم
خندید و من حاضر بودم برای خنده هایش جان بدهم
_من فدات بشم عزیزکم. روژانم فردا صبح ساعت ۷ میام دنبالت بریم آزمایشگاه .
_چشم شما امر بفرمایید
_چشمت روشن به جمالم بانو
از خودشیفتگی اش به خنده افتادم
_تا صبح ثانیه ها رو برای دیدنت میشمارم عزیزم.برو بخواب .شبت پر از لبخند خدا
با تصور لبخند خدا،من هم لبخند زدم
_منم همینطور،شما هم برو استراحت کن عزیزم فردا می بینمت .یاعلی
صبح با صدای اذان ،که از گوشی ام پخش میشد، از خواب بیدار شدم .
اولین روزی که کیان محرمترینم شده بود برایم پر از حس های خوب و خاص بود .
با نشاط خاصی به نماز ایستادم .
نمازم که تمام شد به سجده شکر افتادم و برای هزارمین بار خدارابه خاطر وجودش شکر کردم.
با صدای زنگ گوشی سر از سجده برداشتم.
تا به حال کسی این ساعت بامن تماس نگرفته بود .
گوشی را که برداشتم چشمم به اسم کیان افتاد .
لبخند به لبم نشست
_سلام
_سلام عزیزم .بیدارت کردم؟
_نه ،تازه نمازم رو تموم کرده بودم هنوز سر سجاده ام
_فدای شما بشم من .قبول باشه بانو.حالا که هنوز سجاده ات رو جمع نکردی واسه آقاتون هم ویژه دعا کن
_قبول حق.چشم .
_چشمت روشن به جمالم
با تصور چهره با نمکش دلم برای دیدارش غنج رفت.
_من که از خدامه ولی چه کنم باید چند ساعتی صبر کنم
_شما لازمه اراده کنی
_پس الان اراده میکنم اینجا باش
_پس پاشو بیا پشت پنجره اتاقت
با ذوق به سمت پنجره پرواز کردم
پرده را کنار زدم.
با دیدنش دست روی دهانم گذاشتم تا جیغ نزنم.
چشمش که به من افتاد برایم تعظیم کوتاهی کرد و دست تکان داد .
به دیوانه بازی هایش خندیدم
_تو اینجا چیکار میکنی دیوونه؟!
_از یه دیوونه چه انتظاری داری اخه!!
بانو میتونی بیای بریم تا جایی؟
_دو دیقه منتظرم بمونی اومدم.
_تا ابد منتظرم بانو.
تماس را قطع کردم و با عجله لباس پوشیدم .
برای مادرم پیغام گذاشتم و روی در یخچال چسباندم.
با لبی خندان در حیاط را گشودم.
کیان به در ماشینش تکیه زده بود ،با دیدنم آهسته به سمتم آمد و شاخه گلی را به سمتم گرفت .
_تقدیم به بانوی خودم
گل را گرفتم و بوییدم .به نظرم خوش بوترین گل دنیا همین گل بود..
_ممنونم آقا
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯