eitaa logo
شهید محمدرضا تورجی زاده
1.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
بِه سنـگر مجازے شَهید🕊 #مُحَمَّدرضا_تورجے_زادھ🕊 خُوش آمَدید 💚شهـید💚دعوتت کرده دست دوستے دراز ڪرده‌ بـہ سویتــــ همراهے با شهـید سخت نیستـ یا علے ڪہ بگویـے  خودش دستتـــ را میگیرد تبادل_مذهبی_شهدایی👈 @Mahrastegar مدیــریت کـانال👇 @Hamid_barzkar
مشاهده در ایتا
دانلود
ali-fani-8.mp3
21.06M
🌼دعــــــــــاۍ‌عــــــــــــــــــــــھد🌼 صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ آقاۍ دݪتنگۍ💔 صبحٺ بخیر آقاۍ مݩ آقاۍ تنهایۍ💔 قرار‌صبحگاھے‌موݩ🌼🌼 العجݪ‌‌العجݪ‌یآ‌صاحب‌الزماݩ🌼🌼 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
12.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شهید محمدرضا تورجی زاده : مردم هر وقت کارتون جایی گیر کرد ،امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد ، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه...🌹 صبحم بخیر میشود با دیدن تو سلام رفیق 🌹 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🔰زندگینامه شهید والامقام محمدرضا تورجی زاده °•|🌿🌤♥️|•° 💐شهید محمد رضا تورجی زاده در سال ۱۳۴۳ در شهر شهیدان اصفهان به دنیا آمد. در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصف ناپذیر در مجالس عزا داری شرکت می نمود. ایشان دوران تحصیل را همراه با کار و همیاری در مغازه پدر آغاز نمود. پدرش به دلیل علایق مذهبی ایشان را برای دوره ی راهنمایی در مدرسه ی مذهبی احمدیه ثبت نام نمود. کلاس سوم راهنمایی شهید مقارن با قیام مردم قم شده بود که شهید با جمعی از دوستان هم کلاسی، چند نوبت تظاهراتی در مدرسه تدارک دیده و از رفتن به کلاس خودداری کرده بودند. با اوج گرفتن انقلاب، شهید با چند تن از دوستان فعالیت های سیاسی خود را در مسجد ذکرالله آغاز نمود و در تظاهرات ضد حکومت شرکت می نمود که چند بار مورد ضرب و شتم ماموران قرار گرفت. شب ها به شعار نویسی و چاپ عکس حضرت امام روی دیوار ها اقدام می نمود. با پیروزی انقلاب فعالیت های خود را در مسجد ذکر الله و حزب جمهوری اسلامی و دیگر پایگاه های انقلابی پیگیری نمود. وی که از فعالان مبارزه با گروهک های ضد انقلاب و بنی صدر بود بار ها مورد ضرب و شتم طرفداران بنی صدر و اعضای این گروهک ها قرار گرفت. ایشان به شهید مظلوم بهشتی و حضرت آیت الله خامنه ای علاقه ی فراوانی داشتند. شهید تورجی زاده مداحی و روضه خوانی را در دبیرستان هاتف با دعای کمیل آغاز کرد و شب های جمعه در جمع دانش آموزان زیبا ترین مناجات را با خدای خویش داشت. در سال شصت و یک به جبهه عزیمت نمود و در تیپ نجف اشرف به خدمت مشغول شد. و در عملیات های محرم والفجر ها و کربلا ها شرکت نمودند. پس از عزیمت به جبهه در جمع رزمندگان به مداحی و نوحه سرایی پرداخت و بسیاری از رزمندگان جذب نوای گرم و دلنشین او می شدند و در وصیت نامه های خود تقاضا داشتند در مراسم هفته ی آن ها ایشان دعای کمیل را بخوانند. این علاقه و تقاضاهای رزمندگان بود که باعث شد ایشان هیئت گردان یازهرا را تاسیس کنند که هر دوشنبه در جبهه در محل گردان و در هنگام مرخصی در اصفهان برگزار می شد. که این هیئت بعد ها به هیئت محبان حضرت زهرا و هیئت رزمندگان اسلام شهر اصفهان تغییر نام داد. شهید به حضرت زهرا سلام الله علیها علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحی هایشان از مصائب ایشان می خواندند . همچنین ایشان وصیت نمودند که برروی سنگ قبر ایشان بنویسند : یا زهرا ایشان در جبهه بارها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند . و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت کردند. 🌹عروج سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر در پنجم اردیبهشت سال شصت و شش در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند. 🌹جراحتی که موجب شهادت ایشان شد همچون حضرت زهرا بود جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش ها یی مانند تازیانه بر کمر ایشان بود. 🥀🌷شادی ارواح پاک و طیبه و مطهر و منور امام(رحمت الله علیه) و شهدا، و برای سلامتی و طول عمر نایب برحق امام عصر(عجل الله تعالی صلوات ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
🌼🌿🦋 چهره اش ملکوتی بود. یکپارچه نور بود و معنویت. همه دوستش داشتند. همه به او عشق می ورزیدند. همه به دنبال او بودند او هم به دنبال مهدی فاطمه(س). آمده بود تا اشتیاق ظهور را در بین ما دوچندان کند آمده بود تا بفهمیم یاران آخرالزمانیِ امام عشق چگونه اند.  او و دوستانش آمده بودند تا به فطرت خویش برگردیم. تا مطمئن شویم در این دوران هم می شود رجعت کرد. می توان به اصحاب کربلا ملحق شد. او و دوستانش آمدند گفتند عمل کردند و بعد، از مقابل چشمان ما گذر کردند و رفتند. و ما با دنیایی حسرت ماندیم.... کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی اما نه! سید شهیدان اهل قلم نهیب می زند که: پندار ما این است که شهدا رفته اند. اما شهدا مانده اند. گذر زمان ما را با خود برده است...!  🌺 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
✅ویژگی های شخصیتی و معنوی شهید تورجی زاده از زبان مادر گرامی شان [☀️🌹🕊] 🌷ارتباط محمدرضا از همان اول با خدا خاص بود هیچ اذیت و آزاری نداشت، و گرنه تربیت او هم مانند سایر فرزندانم بود. از کودکی و قبل از بلوغ نماز می خواند و روزه می گرفت و احترام زیادی برای پدر و مادر قائل بود و درسش را خوب می خواند و در سال 56 فعالیت های انقلابی خود را آغاز کرد و با شروع جنگ تحمیلی در سن 16 سالگی می خواست به جبهه برود که مخالفت کردم و گفتم ابتدا باید دیپلم را بگیری و بعد روانه جبهه ها بشوی و توانستم دو سال او را نگه دارم. 💐نماز شب شهید در مجروحیت در حالی که امتحانات نهایی دیپلم در حال برگزاری بود و محمدرضا هم چند امتحان خود را داده بود، امام خمینی(ره) اعلام جهاد کرد و در شرایطی که تعداد رزمندگان در جبهه ها کم بود، دیگر به حرف من گوش نداد و امتحانات را رها کرد و در مدت 5 سالی که در جبهه بود، بیشتر اوقات وقتی به اصفهان می آمد مجروح بود. شهید مراعات حال مرا می کرد و کمتر از اوضاع جبهه برایم تعریف می کرد، اما می دانم که در تابستان و در اوضاع جنگ و در اوج گرمای خوزستان تمام روزه ها را می گرفت و نماز شبش ترک نمی شد. حتی وقتی مجروح بود و برای مرخصی می آمد هم نماز شب را ترک نمی کرد و تنها یک بار که شیمیایی شده بود و تب بسیار شدیدی داشت و بیهوش شده بود، نتوانست نماز شب را بخواند. وقتي شهید زخمی بود و به بیمارستان منتقل می شد، به محض اینکه اندکی بهبودی در او حاصل می شد، برای اعزام مجدد به جبهه اقدام می کرد و به توصیه ها برای ماندن بیشتر تا بهبودی کامل توجهی نمی کرد و می گفت باید بروم. 💐ادب و تواضع خاص شهید همه شهدای ما افراد خاصی بودند و واقعاً نمی توان آن ها را با دیگران مقایسه کرد، البته آن هایی که امروز در جبهه ها می جنگند هم همانطور هستند و ایثار می کنند، چرا که همه افراد می خواهند در سلامتی بالای سر خانواده خود باشند، اما عشق به اسلام و شهادت این ها را به جهاد می کشاند. مادر شهید محمدرضا تورجی زاده درباره حساسيت بالای شهید بر ناموس و غیرت ایشان، گفت: همیشه می گفت اگر شهید شدم و خبر شهادتم را آوردند، می دانم که شما شیون نمی کنید، اما مراقب باشید که مبادا خواهرانم گریه و شیون کنند و مبادا نامحرم صدای آن ها را بشنود و ما هم به وصیت شهید در این زمینه عمل کردیم. 💐شهید زمان شهادت خود را می دانست آخرین بار قبل از اعزام به مشهد رفت و کفن برای خودش تهیه کرد و گفته بود که این بار دیگر برنمی گردم و وصیت کرد که از حسینیه بنی فاطمه اصفهان پیکرش را بردارند و لباس سپاه بر تنش کنند و سربند «یا زهرا(سلام الله عليها)» بر پیشانی اش ببندند. در وصیت نامه اش نوشته بود که پدر و مادرم مرا در قبر بگذارند. یکی از همرزمانش می گفت وقتی سنگر فرماندهی را زدند، خمپاره و ترکش از آسمان می بارید و موج انفجار بسیار بالا بود و شهید را موج گرفته بود و در همان حال نشسته بود و با تسبیح ذکر می گفت. وی از ارادت بی حد و حصر شهید به حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) سخن راند و اظهار داشت: وقتی پیکرش را آوردند از بازویش خون جاری بود و مانند حضرت زهرا(سلام الله عليها) بازویش مجروح بود. او را به حضرت زهرا(سلام الله عليها) قسم دادم که از خدا بخواهد تا جنگ تمام شود و خودم صورتش را با گلاب شستم و بند کفنش را بستم. ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز اول هفته رو با سلام و صلوات بر شهید عزیزمون محمدرضا تورجی زاده اغاز کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻کنار سید رحمان کسی را دفن نکنید ✔️《از خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده》 ☘از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید. قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمی‌کرد. دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی خبر بودیم. رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند. ایشان هم گفت: من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا دفن کنیم. محمدرضا نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت: شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار. 🕊همان‌طور هم شد و محمدرضا در کنار سید رحمان دفن شد.😔 ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5805394340658285487.mp3
3.56M
⁽﷽⁾ °•|🌱『🎼🎶』🌱|•° ◉━━━━━━─────── ↻ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ⇆ شنبه های ام البنینی 👆👆👆 دست توسل بزن به دامن ام البنین مادر باب الحوائج. امروز روزشه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌ ‹💚 ⃟ياابوالفضل 🌷🌷🌷🌷خوشنودی آقا امام زمان ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯
کتاب 📨 يعني به راحتي ميتوانستم كساني را كه قبل از من فوت كرده اند ببينم، يا كساني را كه بعد از من قرار بود بيايند! يا اگر كسي را ميديدم، لازم به صحبت نبود، به راحتي ميفهميدم كه چه مشكلي دارد. يكباره و در يك لحظه ميشد تمام اين موارد را فهميد. من چقدر افرادي را ديدم كه با اختلاس و دزدي از بيت المال به آن طرف آمده بودند و حالا بايد از تمام مردم اين كشور، حتي آنها كه بعدها به دنيا مي آيند، حلاليت ميطلبيدند! اما در يكي از صفحات اين كتاب قطور، يك مطلبي براي من نوشته بود كه خيلي وحشت كردم! يادم افتاد كه يكي از سربازان، در زمان پايان خدمت، چند جلد كتاب خاطرات شهدا به واحد ما آورد و گذاشت روي طاقچه و گفت: اينها اينجا بماندتا سربازهايي كه بعداً مي آيند، در ساعات بيكاري استفاده كنند. كتابهاي خوبي بود. يك سال روي طاقچه بود و سربازهايي كه شيفت شب بودند، يا ساعات بيكاري داشتند استفاده ميكردند. بعد از مدتي، من از آن واحد به مكان ديگري منتقل شدم. همراه با وسايل شخصي كه ميبردم، كتابها را هم بردم. يك ماه از حضور من در آن واحد گذشت، احساس كردم كه اين كتابها استفاده نميشود. شرايط مكان جديد با واحد قبلي فرق داشت و سربازها و پرسنل، كمتر اوقات بيكاري داشتند. لذا كتابها را به همان مكان قبلي منتقل كردم و گفتم: اينجا بماند بهتر استفاده ميشود. جوان پشت ميز اشاره اي به اين ماجراي كتابها كرد و گفت: اين كتابها جزو بيت المال و براي آن مكان بود، شما بدون اجازه، آنها را به مكان ديگري بردي، اگر آنها را نگه ميداشتي و به مكان اول نمي آوردي، بايد از تمام پرسنل و سربازاني كه در آينده هم به واحد شما مي آمدند، حلاليت مي طلبيدي! ادامه دارد .... ╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮    @ShahidToorajii ╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯