eitaa logo
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
803 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
58 فایل
کانال رسمی"❤️شهید امیر لطفی❤️" مدافع حرم حضرت زینب سلام الله متولد:1365/7/27 تهران شهادت:1394/9/29 حلب مزار:بهشت زهرا قطعه ۲۶ ردیف ۷۲ شماره ۲۰🕊 کپی مطالب با ذکر صلوات برای ظهور امام زمان "عج" جایز است💚
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم هواتو کرده چقدر سخته دوری عشق 😭😢😭
شهید سوریه نریمانی .mp3
8.12M
روزمرگی منو یکم ببین سینه زنی رو هم ببین ببین که
نمازشب ۲۱ رجب🌸🌿 ۶ رکعت نماز دو رکعتی در هر رکعت بعد حمد ۱۰ بار سوره کوثر ۱۰ بار سوره توحید خداوند به فرشتگان دستور می دهد هیچ گناهی بر او ننویسند و تا گردش یکسال اعمال نیک برای او بنویسند☺️ 🌻اقبال الاعمال نماز های مستحبی رو نشسته هم میشه خوند
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━═⊰❀🍃🌺﷽🌺🍃❀⊱═━ جلســه پخـش آنلاین 🔹لینک ثبت حضور در قرعه کشی ۳ روز اســکان رایــگان در مشهــد (عهد مهدوی 1 ، ختم صلوات، ختم توحید) 👇 https://shamim313.com/u/e/ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------
پيامبر صلي الله عليه و آله: اَلْوُضوءُ قَبْلَ الطَّعامِ يَنْفِى الْفَقْرَ، وَ بَعْدَهُ يَنْفِى الهَمَّ وَ يُصَحِّحُ البَصَرَ؛ شستن دست قبل از غذا، فقر را و پس از غذا، غم و اندوه را برطرف مى كند و به چشم سلامتى مى بخشد.❤️ 🔷مکارم اخلاق توجه به همین نکات دینی موجب سعادت است ان شاءالله 👌
صلوات خاصه را بخوانیم به نیابت شهدا و امام زمان علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ‏ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ‏
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ یک نگاه به محل مزار امیرالمومنین (علیه السلام) 👤 حجت الاسلام صادقی 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" دعای رفع اندوه " ※ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ فَرِّغْ قَلْبِي لَِمحَبَّتِكَ / قلبم را برای محبت خودت از همه چیز فارغ کن ... ※ وَ اشْغَلْهُ بِذِكْرِكَ / و آنرا به تکرار یاد خودت مشغول دار. ※وَ انْعَشْهُ بِخَوْفِكَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْكَ / تا از تنها چیزی که می‌ترسد از دست دادن تو باشد، ※ وَ قَوِّهِ بِالرَّغْبَةِ إِلَيْكَ / و تنها رغبت محکمش تو باشی ※ وَ أَمِلْهُ إِلَى طَاعَتِكَ / و تنها آرزویش، آنگونه باشد که تو بخواهی ※ وَ أَجْرِ بِهِ فِي أَحَبِّ السُّبُلِ إِلَيْكَ / و در بهترین مسیری باشد که تو می پسندی،   ※ وَ ذَلِّلْهُ بِالرَّغْبَةِ فِيما عِنْدَكَ أَيَّامَ حَيَاتِي كُلِّهَا. و رام باشد در تمام زندگیم برای حرکت بسمت داشتنِ تو! ※ دسترسی به متن کامل دعا 📚 دریافت کتاب صحیفه جامعه @Ostad_Shojae
ای مهدی جانم؛ میشه بیام دستم رو بگیری و از این گودال درم بیاری💔
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نگاه😭 👤 حجت الاسلام صادقی 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج
قصه دختر کاپشن صورتی 😭❤️😭❤️😭❤️😭❤️😭❤️😭گفت‌وگو با پدر شهیدان محمدامین و ریحانه 🔰 ریحـانه دختر ۱۸ ماهه مقاومت 👤 🔻پیمان سلطانی‌نژاد همسر شهیده فاطمه سلطانی‌نژاد و پدر شهید دانش‌آموز هشت ساله محمدامین سلطانی‌نژاد و پدر سوگلی شهدای کرمان ریحانۀ عزیز، ملقب به «دختر کاپشن صورتی با گوشوارۀ قلبی». بنده متولد هجدهم شهریورماه سال ۱۳۶۴ و اصالتاً اهل دهستان کیسگان، شهرستان بافت و بزرگ شدۀ خود کرمان هستم. همسرم نیز بزرگ‌شده و تحصیل‌کردۀ خود کرمان بود و پسرم در همین شهر تحصیل می‌کرد. افتخار من این است که جانباز بازنشستۀ نیروی انتظامی هستم و خودم و همسرم هر دو، در خانواده‌ای کاملاً انقلابی، مذهبی، متدین و پای کار نظام تربیت شده‌ایم. 🔸همسرم متولد هجدهم خردادماه سال ۱۳۷۳ بود و با هم حدود نُه سال اختلاف سنی داشتیم و حدود سال ۱۳۹۴ ازدواج کردیم. حاصل این زندگی دو فرزند به نام‌های محمدامین و ریحانه است. 🔸ریحانه، دخترم، رنگ اتاقش صورتی بود و تمام وسایلش حتی کفش و دمپایی‌اش صورتی بود. او عاشق جشن تولد و شمع بود. اکنون، افتخار ما این است که در گلزار شهدای کرمان، سه شهید داریم و این افتخار را به‌ویژه با تقدیم دختر عزیزمان ریحانه به دست آورده‌ایم. 🔸همسرم قبل از ریحانه، که در زمان همه‌گیری کرونا هم بود، بچه‌اش سقط شد. ما گوسفندی نذر کردیم تا بین کارگران شهرداری توزیع کنیم تا فرزند بعدیمان سالم باشد. بچۀ بعدی ما هم به اصرار محمدامین بود، که می‌گفت من دوست دارم آبجی داشته‌باشم. تا اینکه همسرم باردار شد و ما خواستیم او را نامگذاری کنیم. من دوست داشتم نام دخترم کوثر یا فاطمه باشد. همسرم هفت ماهه بود، ولی هنوز اسم بچه را انتخاب نکرده‌بودیم. تا اینکه وضوگرفتیم و جمع شدیم و نیت کردیم. هر کسی اسمی انتخاب کرد. محمدامین چند تا اسم گفت. من کوثر و همسرم نام‌های ریحانه و فاطمه را انتخاب کرد و نهایتاً اسم زیبای ریحانه انتخاب شد. چه در خانوادۀ خودم و چه در خانوادۀ همسرم، همه ریحانه را دوست داشتند. 🔸ما در گلزار شهدای کرمان موکب داشتیم، اما بنده متاسفانه سر کار بودم و موکب هم مال اداره برادر همسرم بود. ریحانه، محمدامین، مادر و خاله‌ها و دایی‌اش، به‌طور خودجوش از سه روز قبل آنجا بودند و از میهمانان حاج قاسم و زائرین پذیرایی می‌کردند. 🔸آن روز حوالی ساعت ۲ بود که با همسرم تماس گرفتم و حدود ۱۵ دقیقه با او صحبت کردم. او از لذتی که آنجا داشت تجربه می‌کرد برایم می‌گفت. ولی من همچنان می‌گفتم که کاش امروز را نمی‌رفتید. گفت: «نه، لذتی که حالا گلزارشهدا دارد، هیچ‌وقت دیگری ندارد.» گوشی را که قطع کردم، همکارم پرسید: «پیمان از بچه‌ها خبر داری؟» گفتم: «بله همین حالا با همسرم حرف زدم.» گفت: «انگار کپسول گاز ترکیده و ظاهراً چند نفر هم زخمی شده‌اند.» گفتم: «شایعه نکنید. دروغ می‌گویند تا مردم بترسند.» ده دقیقه که گذشت، دوباره آمد و گفت: «می‌گویند داعش حمله کرده و چند نفر کشته شده‌اند.» گفتم: «مگر می‌شود؟ من همین الان با همسرم حرف زدم!» با همسرم که تماس گرفتم، جواب نداد. با ماشین راه افتادم. خیابان ترافیک شدیدی بود. یگان امداد، آمبولانس‌ها آژیرکشان! همه داشتند سمت گلزار می‌رفتند. دود زیادی از سمت گلزار پیدا بود. 🔸وقتی ریحانه را در آن وضعیت دیدم، نفسم داشت بند می‌آمد و به این فکر می‌کردم که همسرم و پسرم زنده‌اند و من در مورد ریحانه به آنها چه بگویم! بگویم ریحانه از دنیا رفته! البته باز خدا را شاکرم، چون اگر همسرم زنده بود و دختر و پسرم رفته‌بودند، یا یکی از آنها بود و بقیه نبودند، چه باید می‌کردم؟! 🔸اکنون یک‌سال گذشته و دیگر صدای بازی و جیغ و دادهای ریحانه در این خانه بلند نیست. دفتر تکالیف محمدامین وسط خانه پهن نیست. خانه کاملاً سوت و کور شده. من مانده‌ام و سه تکه سنگ سرد در گلزار شهدا، که پنج‌شنبه‌، جمعه‌ها به آنها سر می‌زنم. اما من شکر می‌کنم و کاری جز این از دستم برنمی‌آید. همسایه‌ها هم تعجب می‌کنند که من در این خانه چطوری زندگی می‌کنم! ریحانه بار سنگینی بر دوشم گذاشته و کاری کرده که جز تحمل چارۀ دیگری نیست. اگر فرزندم با تصادف یا حادثۀ دیگری از دنیا می‌رفت، به خدا برایم قابل تحمل نبود. اما اکنون می‌دانم که طرفم فقط حاج قاسم است و چیز دیگری به غیر از حاج قاسم نمی‌توانست تحملم را تا این حد بالا ببرد. من هر جا که می‌روم، با افتخار می‌گویم که هم‌شهری حاج قاسم هستم.