〰🚰
ساعت یک دو نصفه شب
بود.صدای شُرشُر آب میآمد.
توی تاریکی نفهمیدم کی است.
یکی پای تانکر نشسته بود و
یواش،طوری که کسی بیدار
نشود،ظرفها را میشست.
جلوتر رفتم.حاجی بود..
-کتاب یادگاران۲ - #شهیدمحمدابراهیمهمت
#سنگرخاطرات
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》