eitaa logo
شهید‌مدافع‌وطن‌امیر‌سلیمانی
222 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
149 فایل
شهید‌امیر‌سلیمانی متولد:۱۳۷۸/۸/۲ تاریخ شهادت:۱۳۹۹/۲/۳ محل تولد:ارومیه محل‌شهادت:مرز‌ارومیه وضعیت‌تاهل:مجرد زیر‌نظر‌مــادر‌بزرگـوار‌شہید🙂🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و صدیقین
سلام علیکم وقتتون بخیر
1.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همونجا که نریمان پناهی میگه : ـ حال خوشمون تویی . . حال بدمونم تویی آقاجان ! خوب باشم پیش توام بدم باشم پیش توام... |
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🦋•• لایق وصلِ تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده رضا جان...:) |
جیغغغغغغغغغغ😱 وااایییییی😬 ~°این دختره با پستاش همه رو انگشت به دهن کرده☆°🤯 |•✨بدو بیا سریع الان پاکش میکنم حتی لحظه سال تحویل هم تو این کانال بودم{🖇❄\° https://eitaa.com/martye https://eitaa.com/martye مدیر بدو پاکش کن~`😡❌
•|چنلی با تم مذهبی🧕🏻💜 •|دخ گمنام جات اینجاست✨😎 https://eitaa.com/martye (: °|عطرش از شهدا💫💦 °|توسل ش به حَضرت رقیه✋🏻📿 و °|قرارگاه ۵۰ تا سردار مهدی فاطمه🕋❤
📚 قسمت هفتم🌱 | معنویت؛به همین سادگی | محمودرضا از مریدان مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن مولانا رضوان الله علیه بود. مرحوم آیت الله مولانا ظهرها در مسجد «استاد شاگرد» در خیابانِ فردوسیِ تبریز اقامه ی نماز می کرد. من ایامی که در دبیرستان ابوذر در خیابان تربیت درس می خواندم،به خاطر نزدیک بودن مدرسه به این مسجد،ظهرها گاهی میرفتم و نماز را به ایشان اقتدا می کردم. ایشان خیلی بزرگوار بودند و با افتادگی و حُسنِ خُلقِ فوق العاده ای با جوان ها برخورد می کردند. معمولاً بعد از نمازشان حلقه ای از جوان ها دور ایشان تشکیل می شد و تا چند ساعت ایشان را رها نمی کردند . در معنویات مقاماتی داشتند و البته کمتر کسی ایشان را در تبریز از این بُعد می شناخت. من نمی دانستم محمودرضا هم در نمازِ ایشان حاضر می‌شود. اوایل دوره ی دانشجویی من ،با اواخر دوره ی دبیرستان محمودرضا هم زمان بود. بعد از دانشگاه، من‌ دیگر توفیق درک محضر آیت الله مولانا را به جز یکی دو بار در دیدارهایی که در عید غدیر منزلشان مُشَرَّف شده بودم، نداشتم. محمودرضا در دو سال آخر دبیرستان ظهرها بعد از مدرسه،مسیر دبیرستان فردوسی تا مسجد استاد شاگرد را پیاده طی می کرد و در نماز ایشان حاضر می شد. من از این قضیه بی اطلاع بودم تا اینکه یک روز فهمیدم و به محمودرضا گفتم:(شنیده ام می روی نماز آقای مولانا.) اول جا خورد،بعد گفت:( آره،خیلی آدم خوش مرامی است!) گفتم:(از فرمایشاتش استفاده هم می‌کنی؟) گفت:(بله.) گفتم:(از چیزهایی که شنیده ای یکی دو تا بگو ما هم استفاده کنیم.) گفت :(دیروز بعد از نماز با احتیاط و رعایت ادب رفتم جلو و سلام کردم و گفتم اگر می شود نصیحتی بفرمایید.) ایشان چندلحظه سرشان را انداختند پایین، بعد توی صورت من نگاه کردند و گفتند:(حال شماخوب است؟!) محمودرضا این را گفت و زد زیر خنده و دیگر نگذاشت بحث آیت الله مولانا را ادامه بدهم. آن روز مرا پیچاند. بعداً دوباره یقه اش را گرفتم و خواستم اگر سوالی پرسیده و جوابی شنیده بگوید تا من هم استفاده کنم. گفت:(آن روز از ایشان درباره ی عرفان سوال کردم و ایشان هم فرمودند همین روایت هایی که شیخ طوسی و دیگران از اهل بیت عَلَیهِ السَّلام نقل کرده اند عرفان است.) محمودرضا تا آخر همین بود. هیچ وقت،حتی یک بار هم نشد که تظاهری بکند یا قیافه ی آدم های معنوی را به خودش بگیرد! من تا آخر حیات ظاهری محمودرضا چیزی از او ندیدم که بخواهد معنویتش را به رُخ بکشد.