6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استورۍ🔗
-خیلۍوقتهڪربلاتوندیدم ... ♥️
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله✨
2.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگمکربلا
میگنکہراههابستہست...
میگمامامرضا
میگنرواقابستہست💔!'
واینجامنماندمو
کوهےسربهفلککشیدهیدلتنگی🙂🖐🏼
#محتاجزیارت_حرم...(:
.
.
📱
MohammadAli KarimKhani1633519309_S4eV5.mp3
زمان:
حجم:
10.73M
امامرضاخیلیدوستداریم...🙂💔
♫ سایت مختلف موزیک ♫1633520345_T6zR7.mp3
زمان:
حجم:
3.27M
کربَلالازمم..✋🏻💔
♫ سایت مختلف موزیک ♫1633520469_U5rC2.mp3
زمان:
حجم:
2.99M
اللهمالرزقناحرم..💔
شـُدممِثـلبَچہاۍکِہپـٰاشومیکوبِہزَمیـن
میگِہ؛اِلـٰابِلامَنهَمیـنومیـخوامシ!'
مَـنکَربلامیـخوام🚶🏾♂💔..
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
.˼˼
خبرت هست کہ از خویش خبر نیست مرا؟!
گذرے کن کہ ز غم راه گذر نیست مرا... :)
#شهید_احمد_مشلب💕✨
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔بلند شو و صدایم کن (:🙂
ببین کوله بار گناهانم سنگین است
دوای دردم تویی💔(:
#ساختخودمہ
#کانالرسمےشهیدامیرسلیمانے
📚 #تو_شهید_نمیشوی
قسمت یازدهم🌱
| پشتِ پا به فوتبال و همه چیز |
در ایام نوجوانی، یک روز توی حیاط خانه یک توپ پلاستیکی کاشت جلویِ من و گفت:(وایسا،می خوام دریبل بزنم. )
گفتم:(بزن ببینیم!)
ایستادم و به راحتی دریبلم زد.
گفت:(دوباره) و دوباره ایستادم جلویش و دریبل خوردم.
توپ را برداشت زد زیر بغلش و گفت:(این دریبل مال زین الدین زیدان بود!)
بعد گفت:(زیدان دو سه تا حرکت دیگر هم دارد)
و گفت بایستم تا نشانم بدهد.سه تا تکنیک عجیب و غریب زد که من واقعاً نتوانستم کاری بکنم و فقط ایستادم و تماشا کردم.
آن موقع ها فوتبال عشقش بود.با بچه های پایگاه می رفت زمین چمنِ بیمارستان شهدا تمرین میکرد.
معلوماتش درباره ی دنیای فوتبال خوب بود. همه ی اخبار فوتبالیست های داخلی و خارجی را دنبال میکرد.
بارها شده بود که از درس و مدرسه بزند و برود دیدن بازیکن ها و مربی تیم هایی که به تبریز آمده بودند.
خاطرم هست از منصور پورحیدری امضا گرفته بود و با بعضی بازیکنهای محبوبش عکس یادگاری داشت یادم هست.
📚 #تو_شهید_نمیشوی
قسمت دوازدهم🌱
| ادامه ی پشتِ پا به فوتبال و همه چیز |
یادم هست روزی که یکی از بازیکن های تیم محبوبش از ایران رفت،گریه کرد. حتی پیراهن مشکی پوشید!
نامه ی اعتراضی و پُراحساسی هم برای آن بازیکن نوشته بود که بعداً پاره اش کرد.
آن روزها آن قدر غرق فوتبال بود که درسش به طور کامل به حاشیه رفته بود؛ جوری که حتی در امتحانات خرداد لطمه ی جدی خورد.
محمودرضا اما وقتی رفت سپاه، فوتبال به یک باره چنان از زندگی اش محو شد که انگار قبل از آن هیچ علاقه ای به این ورزش نداشت.
بعد از آن، من یکبار ندیدم و نشنیدم که فوتبال تماشا کند یا اسمی از بازیکن یا تیمی بیاورد.
از روزی که رفت سپاه،همه جوره دگرگون شد.
به جرئت میگویم که همه ی تعلقات و علایقش محو شد.
سپاه برای محمودرضا نقطه ی عطف بود.
محمودرضای قبل از سپاه با محمود رضای بعد از سپاه متفاوت است.
خیلی چیزهای حتی مباح را هم به راحتی بوسید و گذاشت کنار.