eitaa logo
شهید‌مدافع‌وطن‌امیر‌سلیمانی
222 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
149 فایل
شهید‌امیر‌سلیمانی متولد:۱۳۷۸/۸/۲ تاریخ شهادت:۱۳۹۹/۲/۳ محل تولد:ارومیه محل‌شهادت:مرز‌ارومیه وضعیت‌تاهل:مجرد زیر‌نظر‌مــادر‌بزرگـوار‌شہید🙂🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
2.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگم‌کربلا میگن‌کہ‌راه‌هابستہ‌ست... میگم‌امام‌رضا میگن‌رواقابستہ‌ست💔!' واینجامن‌ماندم‌و کوهے‌سربه‌فلک‌کشیده‌ی‌‌دلتنگی‌🙂🖐🏼 ...(: . . 📱
شـُدم‌مِثـل‌بَچہ‌اۍ‌کِہ‌پـٰاشو‌میکوبِہ‌زَمیـن میگِہ؛اِلـٰا‌بِلا‌مَن‌هَمیـنو‌میـخوامシ!' مَـن‌کَربلامیـخوام🚶🏾‍♂💔.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_- .˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خبرت هست کہ از خویش خبر نیست مرا؟! گذرے کن کہ ز غم راه گذر نیست مرا... :) 💕✨
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔بلند شو و صدایم کن (:🙂 ببین کوله بار گناهانم سنگین است دوای دردم تویی💔(:
📚 قسمت یازدهم🌱 | پشتِ پا به فوتبال و همه چیز | در ایام نوجوانی، یک روز توی حیاط خانه یک توپ پلاستیکی کاشت جلویِ من و گفت:(وایسا،می خوام دریبل بزنم. ) گفتم:(بزن ببینیم!) ایستادم و به راحتی دریبلم زد. گفت:(دوباره) و دوباره ایستادم جلویش و دریبل خوردم. توپ را برداشت زد زیر بغلش و گفت:(این دریبل مال زین الدین زیدان بود!) بعد گفت:(زیدان دو سه تا حرکت دیگر هم دارد) و گفت بایستم تا نشانم بدهد.سه تا تکنیک عجیب و غریب زد که من واقعاً نتوانستم کاری بکنم و فقط ایستادم و تماشا کردم. آن موقع ها فوتبال عشقش بود.با بچه های پایگاه می رفت زمین چمنِ بیمارستان شهدا تمرین می‌کرد. معلوماتش درباره ی دنیای فوتبال خوب بود. همه ی اخبار فوتبالیست های داخلی و خارجی را دنبال می‌کرد. بارها شده بود که از درس و مدرسه بزند و برود دیدن بازیکن ها و مربی تیم هایی که به تبریز آمده بودند. خاطرم هست از منصور پورحیدری امضا گرفته بود و با بعضی بازیکن‌های محبوبش عکس یادگاری داشت یادم هست.
📚 قسمت دوازدهم🌱 | ادامه ی پشتِ پا به فوتبال و همه چیز | یادم هست روزی که یکی از بازیکن های تیم محبوبش از ایران رفت،گریه کرد. حتی پیراهن مشکی پوشید! نامه ی اعتراضی و پُراحساسی هم برای آن بازیکن نوشته بود که بعداً پاره اش کرد. آن روزها آن قدر غرق فوتبال بود که درسش به طور کامل به حاشیه رفته بود؛ جوری که حتی در امتحانات خرداد لطمه ی جدی خورد. محمودرضا اما وقتی رفت سپاه، فوتبال به یک باره چنان از زندگی اش محو شد که انگار قبل از آن هیچ علاقه ای به این ورزش نداشت. بعد از آن، من یکبار ندیدم و نشنیدم که فوتبال تماشا کند یا اسمی از بازیکن یا تیمی بیاورد. از روزی که رفت سپاه،همه جوره دگرگون شد. به جرئت می‌گویم که همه ی تعلقات و علایقش محو شد. سپاه برای محمودرضا نقطه ی عطف بود. محمودرضای قبل از سپاه با محمود رضای بعد از سپاه متفاوت است. خیلی چیزهای حتی مباح را هم به راحتی بوسید و گذاشت کنار.
2‌قسمت‌ا‌ز‌کتاب‌آقا‌محمود‌رضا(بیضایی)‌تقدیم‌نگاه های‌پاکتون:)