eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
47 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
💠کار و فعالیت از نظر شهید احمد کشوری، نوعی عبادت محسوب میشد. او در همه وقت در این فکر بود که انجام وظیفه کند. او درخصوص میزان علاقه به فرزندانش می گفت:« آن ها را به اندازه ای که جای خدا را نگیرند؛ دوست می دارم.» 💠شهید احمد کشوری همواره در تلاش برای وحدت و انسجام دو قشر ارتشی و پاسدار بود، چنان که هماهنگی و حفظ غرب کشور از نظر مسؤولان، مرهون تلاش او بود. @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💠کار و فعالیت از نظر شهید احمد کشوری، نوعی عبادت محسوب میشد. او در همه وقت در این فکر بود که انجام
شهید احمد کشوری می گفت:« برای اسلام عزیز و اطاعت از ولایت فقیه تا آخرین قطره ی خونم میجنگم و انتقامم را از این مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم( پاسداران) را نامردانه بریدند؛ میگیرم.» او امام( قدس سره) را دوست داشت. @Shahid_ebrahim_hadi3
قسمت :2️⃣2️⃣1️⃣ با نگرانی پرسیدم : چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» باورم نمی شد صمد این طور گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دست هایش و هق هق گریه می کرد. 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ‍ قسمت :3⃣2⃣1⃣ گفتم: «نصف جان شدم. بگو چی شده؟!» گفت: «چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنه اند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثی های از خدا بی خبر گیر کرده اند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلی ها.» دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: «خودت می گویی جنگ است دیگر. چاره ای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آن ها سیر می شوند یا کار درست می شود؟! بیا جلو غذایت را بخور.» خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غذا برد. سعی می کردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاری های خدیجه می گفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاق هایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کم کم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره. به خنده گفتم: «واقعاً که از جنگ برگشته ای.» از ته دل خندید. گفت: «اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخورده ام باورت می شود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم.» خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانی ام را بوسید. سرم را پایین انداختم. قسمت :4⃣2⃣1⃣ گفت: «خیلی خوشمزه بود. دست و پنجه ات درد نکند.» خندیدم و گفتم: «نوش جانت. خیلی هم تعریفی نبود. تو خیلی گرسنه بودی.» وقتی بلند شد به حمام برود، تازه درست و حسابی دیدمش. خیلی لاغر شده بود. از پشت خمیده به نظر می آمد؛ با موهایی آشفته و خاکی و شانه هایی افتاده و تکیده. زیر لب گفتم: «خدایا! یعنی این مرد من است. این صمد است. جنگ چه به سرش آورده...» آرزو کردم: «خدایا! پای جنگ را به خانه هیچ کس باز نکن.» کمی بعد، صدای شرشر آب حمام و خُرخُر آبی که توی راه آب می رفت، تنها صدایی بود که به گوش می رسید. چراغ آشپزخانه را خاموش کردم. با اینکه نصف شب بود. به نظرم آمد خانه مثل اولش شده؛ روشن و گرم و دل باز. انگار در و دیوار خانه دوباره به رویم می خندید. فردا صبح، صمد رفت کمی خرید کند. وقتی برگشت، دو سه کیلو گوشت و دو تا مرغ و سبزی و کلی میوه خریده بود. گفتم: «چقدر گوشت! مهمان داریم؟! چه خبر است؟!» گفت: «این بار که بروم، اگر زنده بمانم، تا دو سه ماهی برنمی گردم. شاید هم تا عید نیایم. شاید هم تا آخر جنگ.» 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 قسمت :5⃣2⃣1⃣ گفتم: «اِ... همین طوری می گویی ها! شاید جنگ دو سه سالی طول بکشد.» گفت: «نه، خدا نکند. به هر جهت، آنجا خیلی بیشتر به من نیاز دارند. اگر به خاطر تو و بچه ها نبود، این چند روز هم نمی آمدم.» گوشت ها را گذاشتم توی ظرفشویی. شیر آب را باز کردم رویش. دوباره گفتم: «به خدا خیلی گوشت خریدی. بچه ها که غذاخور نیستند. می ماند من یک نفر. خیلی زیاد است.» رفت توی هال. بچه ها را روی پایش نشاند و شروع کرد با آن ها بازی کردن. گفتم: «صمد!» از توی هال گفت: «جان صمد!» خنده ام گرفت. گفتم: «می شود امروز عصر برویم یک جایی. خیلی دلتنگم. دلم پوسید توی این خانه.» زود گفت: «می خواهی همین الان جمع کن برویم قایش.» شیر آب را بستم و گوشت های لخم و صورتی را توی صافی ریختم. گفتم: «نه... قایش نه... تا پایمان برسد آنجا، تو غیبت می زند. می خواهم برویم یک جایی که فقط من و تو و بچه ها باشیم.» آمد توی آشپزخانه بچه ها را بغل گرفته بود. گفت: «هر چه تو بگویی. کجا برویم؟!» گفتم: «برویم پارک. قسمت :6⃣2⃣1⃣ پرده آشپزخانه را کنار زد و به بیرون نگاه کرد و گفت: «هوا سرد است. مثل اینکه نیمه آبان است ها، خانم! بچه ها سرما می خورند.» گفتم: «درست است نیمه آبان است؛ اما هوا خوب است. امسال خیلی سرد نشده.» گفت: «قبول. همین بعدازظهر می رویم. فقط اگر اجازه می دهی، یک تُک پا بروم سپاه و برگردم. کار واجب دارم.» خندیدم و گفتم: «از کی تا به حال برای سپاه رفتن از من اجازه می گیری؟!» خندید و گفت: «آخر این چند روز را به خاطر تو مرخصی گرفتم. حق توست. اگر اجازه ندهی، نمی روم.» گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها؛ و گرنه حلال نیست.» زود خدیجه و معصومه را زمین گذاشت و لباس فرمش را پوشید. بچه ها پشت سرش می رفتند و گریه می کردند. بچه ها را گرفتم. سر پله خم شده بود و داشت بند پوتین هایش را می بست. پرسیدم: «ناهار چی درست کنم؟!» بند پوتین هایش را بسته بود و داشت از پله ها پایین می رفت. گفت: «آبگوشت.» آمدم اول به بچه ها رسیدم. تر و خشکشان کردم. 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز اعداد 18و81در کف دست چیست؟ بنظرت اتفاقیه؟؟ چقد باید نشونه بیاد تا به یقین برسی؟؟
آغاز ثبت‌نام مراسم اعتکاف رجبیه حرم مطهر رضوی از ۱۴ آذرماه / پذیرش ۱۲۰۰ معتکف 🔸 امین بهنام، معاون اماکن متبرکه حرم مطهر رضوی، در نشست خبری تشریح برنامه‌های معنوی اعتکاف ماه رجب در بارگاه منور امام رضا(ع): 🔹 امسال علاقه‌مندان برای ثبت‌نام در مراسم اعتکاف حرم مطهر رضوی از ۱۴ تا ۲۳ آذرماه سال جاری به مدت ۱۰ روز می‌توانند به سایت etekaf.razavi.ir مراجعه کنند. همچنین با ارسال عدد ۸ به پیش شماره ۵۰۰۰۴۸۰۳۰ می‌توانند مراحل نام‌نویسی خود را در این مراسم معنوی ماه رجب انجام دهند. 🔹 از ظرفیت ۱۲۰۰ نفری امسال، ۱۰ درصد به زائرین غیرایرانی، ۱۰ درصد به زائران خارج از استان خراسان رضوی و ۱۰ درصد به معتکفین حضور مجدد که در سه سال گذشته جز معتکفین حرم مطهر بودند، اختصاص خواهد یافت. ۷۰ درصد دیگر ظرفیت نیز به سایر ثبت‌نام‌کنندگان اختصاص دارد. 👇 متن کامل خبر و جزئیات بیشتر: https://astan.ir/e88JIH @aqr_ir
‍ ♥️ســـیدے! یــابن الــحسن!♥️ 👈🏼 مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب، قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو، دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده، جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد...      ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨‌ 💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم 💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ..💞 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖✨🌟✨‌ 👆🏼وبــــراے مـــحبوب عـــالمین روحـــے وارواح الـــعالمین لــــــــتراب مــــــــقدمه الــــفداه💔 ا‍❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨ 💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم 💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ  بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ  وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ  الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة  وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً  وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ  اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ  فــــیها طــــویلا...💓 ❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨🌟 یـــقین بــــدانیمـ که اوهــمـ، هــر لــــحظه، دعـــایمان مے کــند... 🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤 💠 بیایین برای تعجیل و سلامتی قطب عالم امڪان 💠حضرت صاحب الزمان عج سه توحید 💠به نیت هدیه یڪ ختم ڪامل قرآن به مولا عج قبل از خواب هرشب عاشقانه هدیه ڪنیم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 به رسم ادب روزمان را با سلام بر سرور و سالار شهیدان آقا اباعبدالله شروع میکنیم... اَلسلامُ عَلی الحُــسین وَ عَلی عَلی بنِ الحُسین وَ عَــــلی اَولادِ الـحُـسین وَ عَـــلی اَصحابِ الحُسین ♥️ @Shahid_ebrahim_hadi3
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، 🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، 🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، 🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، 🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، 🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید صلوات🌹 ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨ @Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه @Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اندکۍصبرفرج‌نزدیڪ‌است اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج🌤
💎امیرالمؤمنین عليه السلام: من أحسَنَ السُّؤالَ عَلِمَ. هر كه خوب سوال کند، دانا شود. 📚 غررالحكم، ح 7933.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد پناهیان 🔸همه چیز ما باید امام زمانی باشد... اللهم‌عجل‌لولیڪ‌‌الفرج
❣خنـده های دلنشین شهدا نشان ازآرامــشِ دل دارد وقتی دلت با"خـــدا"باشد لبانت همیشه می خنـــدد اگر باخدا نباشی هرچقدر هم شادی کنی، آخرش دلت غمگین است ❣با ابراهیم هادی ، گم نمیشویم ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨همیشه برای آرامشت حتی پیشرفتت باید از بعضی آدما فاصله بگیری ✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستانی از توسل شهید عبدالحسین برونسی به حضرت زهرا (س) جمعه، شب اموات و شهدا 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفارش ارزشمندی از طرف یک مادر! 👌🏼 مرحوم پروانه معصومی روحش شاد 🖤
💠شهید پرویز کشاورزاولین روز از دی ماه ۱۳۴۳، در روستای حسین‌آباد قدیم از بخش مرکزی شهرستان نی‌ریز به دنیا آمد 🔹دوره نوجوانی و جوانی را در کنار پدر و مادر، به کشاورزی و دامداری پرداخت. 🔹همت و پشتکار خوب، از او فردی سختکوش و کار آمد برای خانواده ساخته بود. 🔹با شروع جنگ تحمیلی از طریق بسیج، دو بار راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد. 💠در اولین اعزام ایشان در تاریخ ۱۶/۶/ ۱۳۶۱ به مدت ۴۵ روز و مرحله دوم در تاریخ ۱۸/۱۱/ ۱۳۶۱ به مدت ۳ ماه در جبهه‌های جنوب به نبرد با دشمن و دفاع از اسلام و وطن پرداخت. @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💠شهید پرویز کشاورزاولین روز از دی ماه ۱۳۴۳، در روستای حسین‌آباد قدیم از بخش مرکزی شهرستان نی‌ریز به
💠شهید پرویز کشاورز، فردی زحمتکش و آراسته به خُلق و خویی نیکو بود. 🔹آداب اجتماعی را خوب آموخته و در برخورد با دیگران، متواضع و فروتن بود 💠 در انجام فرائض دینی و اقامه نماز کوشا بود و هیچ چیز اورا از بندگی خدا غافل نمی‌کرد. 🔹 تا حد ممکن در مراسم‌هایی که از سوی بسیج بر پا می‌شد، فعالانه شرکت می‌کرد. 💠شجاعت و دلیری او زبانزد بود به طوری‌که تعریف می‌کنند: در یکی از روزها، در منطقه نبرد با کمبود شدید آب مواجه می‌شوند، پرویز با عزمی راسخ و بدون توجه به تهدیدات دشمن، برای آوردن آب به محلی که نزدیک به نیروهای دشمن بوده، می‌رود و برای همرزمانش آب می‌آورد و این در حالی بود که حتی اسلحه نیز به همراه نداشته است. @Shahid_ebrahim_hadi3
💠 شهید کشاورز در تیر ماه ۱۳۶۲ به ژاندارمری مراجعه و بعد از دریافت دفترچه خدمت، لباس مقدس سربازی به تن کرده و بعد از طی دوره آموزش نظامی در جهرم، به منطقه ‌کردستان اعزام شد. 💠با صلابت و استوار در مقابل دشمن ایستاد پس از پنج ماه مبارزه در۱۵اذر ماه ۱۳۶۲ در درگیری با ضد انقلاب در جبهه کردستان ـ سقز، به شهادت رسید 🔹 پیکر پاک و مطهر شهید به زادگاهش منتقل و پس از تشییع،در جوار آرامگاه خواجه احمد انصاری به خاک سپرده شد. @Shahid_ebrahim_hadi3
حدیث کساء.mp3
5.42M
دوازدهمین روز از چله حدیث کساء به نیابت از 🕊 🕊 🔹به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان ابا صالح المهدی عجل تعالی فرجه الشریف