فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی از وضعی که بدون رهبری محال بود حاصل شود، میگوید...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حاج قاسم سلیمانی: کل جمهوری اسلامی حرم است/ وجوب آن کمتر از حرم امام حسین(ع) نیست...
#استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ پیام حاج قاسم سلیمانی: برسانید به گوشِ همه ی مردم شهر
که بدانند چرا عاشقِ رهبر شده ام...!
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_نهم
فضا حال و هوای سنگینےدارد. یعنے باید خداحافظـے ڪنم؟😔
ازخاڪے ڪه روزی قدمهای پاڪ آسمانےها آن را نوازش ڪرده... باپشت دست اشڪهایم را پاڪ میڪنم😢
در.این چند روز آنقدر روایت از آنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم بہ راحتے تصورشان ڪنم...
دوربین را مقابل صورتم میگیرم و شما را میبینم، اڪیپـے ڪه از 14 تا 50 ساله درآن در تلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایتان میزنم.
_ آهای #معراجی_ها❣...🌹
برای گرفتن یک عڪس ازچهره های معصومتان چقدر باید هزینه ڪنم؟..
و نگاه های مهربان شما ڪه همگـے فریاد میزنند :هیچ❣...هزینه ای نیست!فقط حرمت #خون مارا حفظ ڪن...حجب را بخر، حیا را به تن ڪن.نگاهت را بدزد از نامحرم❣😭
آرام میگویم: یڪ...دو...سه...
صدای فلش و ثبت لبخند خیالےِ شما❤
لبخندی ڪه #طعم_سیب میدهد❣
شاید لبهای شما با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته😢💔
دلم به خداحافظـے راه نمیدهد، بےاراده یڪ دستم رابالامی آوردم تا...
اما یڪے از شما را تصور میڪنم ڪه نگاه غمگینش را به دستم میدوزد...
_👈 با ما هم خداحافظی میڪنے؟؟❢
خداحافظے چرا؟؟...
توهم میخوای بعد از رفتنت ما رو فراموش ڪنے؟؟....خواهرم تو بـےوفا نباش👉
دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛ احساس میڪنم چیزی درمن شڪست.
#ریحان_قبلی_بود
#غلطهای_روحم_بود...
نگاه ڪه میڪنم دیگر شمارا نمیبینم...
#شهدا بال و پر #بندگی هستند
وخاڪے ڪه زمانـے روی آن سجده میڪردند عرش میشود برای #توبه..
#تولدم_تکرارشد...
ڪاش ڪمڪم ڪنید ڪه پاڪ بمانم...
شما را قسم به سربندهای خونی تان...
💞
درتمام مسیر بازگشت اشڪ میریزم...بےاراده و از روی دلتنگے....😢
شاید چیزی ڪه پیش رو داشتم ڪار شهداست...
بعنوان یڪ هـــدیه...
هدیه ای برای این شڪست وتغییر
هدیه ای ڪه من صدایش میڪنم:
#علے_اکبر❤
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_دهم
صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد
شماره را عوض میڪنم
#خاموش!
ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم
بازم #خاموش
فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:
_ چی شده؟جواب نمیدن؟
_ نه! نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن... گوشے هاشونم خاموشه، ڪلیدم ندارم برم خونه😖
چندلحظه مڪث میڪند:
_ خب بیا فعلا خونه ما❣
ڪمے تعارف ڪردم و " نه " آوردم...
دو دل بودم...اما آخر سر در برابر اصرارهای فاطمه تسلیم شدم
💞
وارد حیاط ڪه شدم، ساڪم را گوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم
مشخص بود ڪه زهرا خانوم تازه گلها را آب داده.🌹
فاطمه داد میزند:مـــامـــان...ما اومدیم...
و تو یڪ تعارف میزنے ڪه:
اول شما بفرمائید...
اما بـے معطلے سرت را پائین مے اندازی و میروی داخل.
چند دقیقه بعد علےاصغر پسر ڪوچڪ خانواده و پشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند...
علےجیغ میزند و می دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر #شیطــون!
زهرا خانوم بدون اینڪه با دیدن من جابخورد لبخند گرمی میزند و اول بجای دخترش بہ من سلام میڪند!
این نشان میدهد ڪه چقدر خون گرم و مهمان نوازند...
_ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم...
" و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند"
- خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما!
علےاصغر با لحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟👶
زهراخانوم میخندد ووبعد نگاهش راسمت من میگرداند
_ نمیخوای بیای داخل دختر خوب؟
_ ببخشید مزاحم شدم.خیلے زشت شد.
_ زشت این بود ڪه تو خیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهار حاضره.
لبخند میزند ،پشت بہ من میکند و میرود داخل.
💞
خانه ای بزرگ، قدیمے و دوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه ها بود.
یڪ اتاق برای سجاد و تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر.
زینب هم یڪ سالے میشود ازدواج ڪرده و سر زندگےاش رفته.
از راهرو عبور میڪنم و پائین پله ها میشینم، از خستگے شروع میڪنم پاهایم را میمالم.
ڪه صدایت از پشت سر و پله های بالا به گوش میخورد:
_ ببخشید! میشه رد شم؟
دستپاچه از روی پله بلند میشوم.
یڪےاز دستانت رابسته ای،همانے ڪه موقع افتادن از روی تپه ضرب دیده بود😓
علےاصغر از پذیرایـے به راهرو مےدود و آویزون پایت میشود.
_ داداچ علے چلا نیمیای کولم کنے؟؟
بےاراده لبخند میزنم،به چهره ات نگاه میڪنم،سرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدهے:
_ الان خسته ام...جوجه من!
ڪلمه جوجه را طوری گفتے ڪه من نشنوم...اما شنیدم!!!
💞
یڪ لحظه از ذهنم میگذرد:
"چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن و من الآن اینجام".😆
💞
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_یازدهم
❤ #هوالعشــــــق
مادرم تماس گرفت:
👈حال پدربزرگت بد شده...ما مجبور شدیم بیایم اینجا (منظور یڪے از روستاهای اطراف تبریز است)...
چند روز دیگه معطلے داریم...
برو خونه عمت!...👉
اینها خلاصه جملاتے بود ڪه گفت و تماس قطع شد
💞
چادر رنگـے فاطمه را روی سرم مرتب میڪنم و به حیاط سرڪ میڪشم.
نزدیڪ غروب است و چیزی به اذان مغرب نمانده. تو لبہی حوض نشسته ای، آستین هایت را بالا زده ای و وضو میگیری. پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪے و شلوار شیش جیب!
میدانستم دوستت ندارم❣
فقط...احساسم بہ تو، احساس ڪنجڪاوی بود...
ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود❣
"اما چرا حس فوضولے اینقد برام شیرینه😐
مگه میشه ڪسے اینقدر خوب باشه؟"
مےایستے، دستت را بالا مےآوری تا مسح بڪشے ڪه نگاهت بمن مےافتد. بسرعت رو برمیگردانے و استغفرالله میگویـے....
اصلاً یادم رفته بود برای چڪاری اینجا امده ام...
_ ببخشید!...زهرا خانوم گفتن بهتون بگمن مسجد رفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه...
همانطور ڪه آستین هایت را پایین میڪشے جواب میدهے: بگید چشم!
سمت در میروی ڪه من دوباره میگویم:
_ گفتن اون مسئله هم از حاجـے پیگری ڪنید...
مڪث میڪنـے:
_ بله...یاعلــے!
💞
زهرا خانوم ظرف را پر از خورشت قرمه سبزی میڪند و دستم میدهد
_ بیا دخترم...ببر بزار سرسفره...
_ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!... بیشتر از این مزاحم نمیشم.
فاطمه سادات ازپشت بازو ام را نیشگون میگیرد
_ چه معنےداره! نخیرشما هیچ جا نمیری!دیر وقته...
_ فاطمه راس میگه...حالا فعلا ببرید غذاها رو یخ ڪرد..
هردو از آشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم. همه چیز تقریباً حاضر است.
صدای #یاالله مردانه ڪسے نظرم را جلب میڪند.
پسری با پیرهن ساده مشڪے، شلوار گرم ڪن، قدی بلند و چهره ای بینهایت شبیه تو!
ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_!
پشت سرش تو داخل می آیے و علےاصغر چسبیده به پای تو کشان کشان خودش را به سفره میرساند❣
💞
خنده ام میگیرد! چقدر این بچه بہ تو وابسته است💗
نکند یکروز هم من مانند این بچه بہ تو....
✍ ادامه دارد ..
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_دوازدهم
❤ #هوالعشـــق
❣❤️❣❤️❣❤️❣
پتو را ڪنار میزنم، چشمهایم را ریز و به ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!"
خوابم نمیبرد...نگران حال پدربزرگم...
زهرا خانوم اخر کار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت...
بہ خود میپیچم...
دستشویـے درحیاط و من از تاریڪـے میترسم!
تصورعبور از راه پله و رفتن به حیاط لرزش خفیفـے به تنم میندازد. بلند میشوم ،شالم راروی سرم میندازم و با قدمهای آهسته از اتاق فاطمه خارج میشوم. در اتاقت بسته است. حتماً آرام خوابیده ای!
یڪ دست را روی دیوار و با احتیاط پله ها را پشت سر میگذارم.
آقا سجاد بعداز شام برای انجام باقـے مانده ڪارهای فرهنگے پیش دوستانش به مسجد رفت. تو و علےاصغر در یڪ اتاق خوابیدید و من هم همراه فاطمه.
سایه های سیاه، ڪوتاه و بلنداطرافم تڪان میخورند. قدمهایم را تندتر میڪنم و وارد حیاط میشوم.
/چند مترفاصلس یا چند کیلومتره؟؟😨😰/
زیر لب ناله میڪنم:ای خدا چقد من ترسوام!...
ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم.
چشمهایم را میبندم و میدوم سمت دستشویـے ڪه صدایـے سرجا میخڪوبم میڪند!😐
❣❤️❣❤️❣❤️❣
صدای پچ پچ...زمزمه!!...
"نکنه...جن!!!😲"
از ترس به دیوار میچسبم و سعے میڪنم اطرافم را در آن گنگـے و سیاهـےرصد ڪنم!
اما هیچ چیز نیست جز سایه حوض ،درخت و تخت چوبـے!!😮
زمزمه قطع میشود و پشت سرش صدایـے دیگر... گویـے ڪسے دارد پا روی زمین میڪشد!!!
قلبم گروپ گروپ میزند، گیج ازخودم میپرسم:صدا از چیـــه!!!!
سرم را بـے اختیار بالا میگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!!
ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود.
یڪ دفعه مینشیند ومن دیگر چیزی نمیبینم!! بـے اختیار با یڪ حرکت سریع از دیوار ڪنده میشوم و سمت در میدوم!!
صدای خفه درگلویم را رها میڪنم:
دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!!
خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه و ترس باهم ادغام میشوند..
_ دزد!!!
دراتاقت باز میشود و تو سراسیمه بیرون مـےآیـے!!!
شوڪه نگاهت رابه چهره ام میدوزی!!
سمتت می آیم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه
_ کو!!
به سقف اشاره میکنم وبالکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م..
فاطمه و علـےاصغر هر دو با چشمهای نگران از اتاقشان بیرون مـے آیند..
و تو با سرعت از پله ها پایین میدوی...
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
♥️ســـیدے! یــابن الــحسن!♥️
👈🏼 مِــــن هــــجرِک یاحـــــبیب،
قـــــلبے قــــد ذاب مــــــــهدیمـ
ازفــــــــــراق دورے تـــــــــو،
دیـــــگرطـــــــاقتے نـــــــمانده،
جــز ایــنکه تـــسّلایمـ دعـــاے فــــرجت بـــــاشد...
#اربــــابمان
#مـــنتظرصــداےمــاست
ا❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨
💟بـــسم اللــه الــرحمن الــرحيم
💞إِلــــَهِے عـــَظُمَـ الْــــبَلاءُ وَ بــَرِحَ الْـــخَفَاءُ وَ انــــْکَشَفَ الْــــغِطَاءُ وَ انْــــقَطَعَ الـــرَّجَاءُ وَ ضــــَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُــــنِعَتِ الــــسَّمَاءُ وَ أَنْـــــتَ الْــــمُسْتَعَانُ وَ إِلَــــیْکَ الْــــمُشْتَکَے وَ عــــَلَیْکَ الْــــمُعَوَّلُ فـــِے الـــشِّدَّةِ وَ الــــرَّخَاءِ اللــــهُمَّـ صَـــلِّ عَـــلَے مُـــــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــــحَمَّدٍ أُولِــــــے الْأَمْـــــــرِ الَّـــــذِینَ فَـــــرَضْتَ عَــــلَیْنَا طـــــَاعَتَهُمـْ وَ عـــــَرَّفْتَنَا بِـــــذَلِکَ مَــــنْزِلَتَهُمْـ فَـــــفَرِّجْ عــــَنَّا بِـــحَقِّهِمْـ فَـــرَجا عـــَاجِلا قَـــرِیبا کَـــلَمْحِ الـــْبَصَرِ أَوْ هُــــوَ أَقـــْرَبُ یَا مـــُحَمَّدُ یَا عَلِےُّ یَا عَلِےُّ یَا مُـــحَمَّدُ اکـــْفِیَانِے فـــَإِنَّکُمَا کـــَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فـــــَإِنَّکُمَا نـــَاصِرَانِ یَا مَــــــوْلانَا یَا صـــَاحِبَ الـــزَّمَانِ الـــْغَوْثَ الْـــغَوْثَ الْــغَوْثَ أَدْرِکـــْنِے أَدْرِکْنِی أَدْرِکْــنِے الــسَّاعَةَ الـــسَّاعَةَ الــسَّاعَةَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ الْـــعَجَلَ یَا أَرْحَـــمَ الـــرَّاحِمِینَ بِــــحَقِّ مـــُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الــــطَّاهِرِینَ..💞
❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖✨🌟✨
👆🏼وبــــراے #ســـلامتے مـــحبوب عـــالمین روحـــے وارواح الـــعالمین لــــــــتراب مــــــــقدمه الــــفداه💔
ا❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨
💟بــسمـ الله الــرحمن الــرحیم
💓اَللّـــهُمـَّ كُــنْ لِـــوَلِيِّكَ الْـــحُجَّةِ
بْنِ الْــــحَسَنِ صــــَلَواتُكَ عـــــَلَيْهِ
وَعَــــلے آبـــائِه فـي هــــــــذِهِ
الــــسَّاعَةِ وَفـــي كُــلِّ ســــاعَة
وَلـــِيّاً وَحــافِظاً وَقــائِداً وَنــاصِراً
وَدَلــــيلاً وَعَــــيْنا حـَتّے تُـــسْكِنَهُ
اَرْضــــــَكَ طَــــوْعاً وَتُــــــمَتِّعَهُ
فــــیها طــــویلا...💓
❖═▩ஜ••🎇🎆🎇••ஜ▩═❖🌟✨🌟
یـــقین بــــدانیمـ که اوهــمـ،
هــر لــــحظه، دعـــایمان مے کــند...
🌤اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِـــڪَ الـْفَرَّجْ 🌤
💠 بیایین برای تعجیل و سلامتی قطب عالم امڪان
💠حضرت صاحب الزمان عج سه توحید
💠به نیت هدیه یڪ ختم ڪامل قرآن به مولا عج قبل از خواب هرشب عاشقانه هدیه ڪنیم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﷽•
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
اللهم ارزقنا کربلا♥️
@Shahid_ebrahim_hadi3
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ،
🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید ابراهیم هادی صلوات🌹
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨
@Shahid_ebrahim_hadi3
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه
@Shahid_ebrahim_hadi3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙استاد شجاعی
🔸تنها مسیر عاقبت به خیری!
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای پناه بی پناهان ..❤️🩹
چقدر #امام_حسین خریدار خوبیه ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هادےدڵ🕊
|شھآدت
آغازخوشبختےاست . . .!
خوشبَختےاۍکھ پایٰاننَدارَد
شھیدکھ بشوے
خوشبَختِاَبَدۍمیشَوۍ♥:) |
#یادشهداباذکرصلوات🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️اولین کسی که گفت: امام حسین را سیاسی نکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی میگفت :
دستتون رو بزارید
تو دست امام حسین علیهالسلام....🤝
▪️روش امام سجاد ع در اقامه عزاداری
🔹سوال :🔹
▫️آیا غذا دادن به عزادران امام حسین(ع) و لباس مشکی پوسیدن در عزای آن حضرت امری پسندیده است ؟
🔹پاسخ:🔹
▫️ «لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع لَبِسْنَ نِسَاءَ
بَنِي هَاشِمٍ السَّوَادَ وَ الْمُسُوحَ
▫️ وَ كُنَّ لَا يَشْتَكِينَ مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ
▫️ وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ لِلْمَأْتَم.»
♦️وقتى امام حسين(ع) شهید شد،
زنان بنى هاشم لباس مشكى پوشيدند.
▫️از گرما و سرما شكايتى نداشتند.
▫️امام سجاد(ع) به علت اينكه آنان عزادار بودند
▫️ براى آنها غذا درست ميكرد،
(تا زنان به عزادرای بپردازند.)
▪️المحاسن، ج2، ص420.
▪️با صلوات نشر دهید