#آسمانےشو 🕊☘
↺دزدۍ ڪه در نهایت شهید شد :)
خواهر شهیدهادی :
یڪ روز موتور شوهرخواهرم را از جلوے منزل مان دزدیدند،
عدهاے دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین،
ابراهیم رسید و دزد زخمے شده را بلند ڪرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟
ڪمڪش ڪرد و برایش ڪار درست ڪرد! طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
مچ گرفتن آسان است!
⇤ دست گیری کنیم ⇥
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#آسمانےشو 🕊
⇜صبر ابراهیم⇝
از بزرگان محل و مسجد ماست ، ڪنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو.
سڪوت ڪرد ، چشمانش خيس شد و گفت: جوان بودم در محيط فاسد قبل از انقلاب مے خواستم ڪار را رها كنم.
مے خواستم به دنبال هرزگے بروم و...
آن روز سرڪار نرفتم. ابراهيم هم سر ڪار نرفت. چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت ڪند.
صاحب ڪار من ڪه از بستگانم بود، دنبالم آمده بود. يڪباره مرا ديد. جلو آمد و يڪ ڪشيده محڪم در صورت ابراهيم زد!
فڪر ڪرده بود او باعث گمراهے من است!
اما ابراهيم ...
براي خدا صبر ڪرد ، صبر ڪرد تا توانست مرا آدم ڪند.
مرد صورتش خيس خيس شده بود
و با سڪوتش اين آيه را فرياد مے زد:
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ ❂
✺و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7)✺
📙برگرفته از کتاب خدای خوب ابراهیم
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
#آسمانےشو 🕊☘
↺دزدۍ ڪه در نهایت شهید شد :)
خواهر شهیدهادی :
یڪ روز موتور شوهرخواهرم را از جلوے منزل مان دزدیدند،
عدهاے دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین،
ابراهیم رسید و دزد زخمے شده را بلند ڪرد.
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت:
اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟
ڪمڪش ڪرد و برایش ڪار درست ڪرد! طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و
بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
مچ گرفتن آسان است!
⇤ دست گیری کنیم ⇥
°