eitaa logo
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
2.2هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
9.4هزار ویدیو
60 فایل
﴾﷽﴿ • -اینجاخونہ‌شھداست شھدادستتو‌گࢪفتنانکنہ‌خودت‌ دستتوبڪشۍ :)♥ کپی : واجبه‌مومن📿⚘ https://eitaa.com/joinchat/2500919420Ceb7eaaa205
مشاهده در ایتا
دانلود
۩کانال‌ادعیه‌و‌مناجات‌صوتی﷽۩حدیث کساء.mp3
زمان: حجم: 5.42M
هجدهمین روز از چله حدیث کساء به نیابت از 🕊🕊 🔹به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان ابا صالح المهدی عجل تعالی فرجه الشریف
قرآن دلان4_5893394294953217712.mp3
زمان: حجم: 5.77M
پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)فرمودند: 💚 یک قرآن‌دل، پرچمدار اسلام است. «حامل القرآن حامل رایة الاسلام. کنز العمال، ج۱، ص۵۱۵، ترجمه صفحه ١٨ / 18 قرآن کریم 🌹 هدیه به محضر حضرت بقیه الاعظم روحنا فداک 🌹 🕊به نیابت از شهید مدافع حرم https://eitaa.com/joinchat/3347251394Cd8846c59bb 🔹 https://rubika.ir/qurandelan
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💠سردار شهید حاج «مجید زینلی»، فرمانده گردان اباالفضل العباس(ع) لشکر 41 ثارالله تولد: 1339 شهادت:
💠سرِ یک مسألة جزئی بحثشان شده بود. هرقدر مجید آرام بود، طرف، سروصدا می‌کرد و بی‌ادبی. 🔹وقتی جدا شدند، گفتم: این همه بِهِت بدوبی‌راه گفت، چرا چیزی بهش نگفتی؟! 🔹گفت: حضرت امیر(ع) در برابر غصبِ حقشان سکوت کردند که چی؟ که ضربه به اسلام نخورد. 🔹 من هم برای این‌که بحثمان بالا نگیرد و باعث کدورت نشود، چیزی نگفتم @Shahid_ebrahim_hadi3
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرمانده‌اش. 🔹بعد از شهادت برادرش، پدر می‌گفت: هرچی باشد، تو برادرش هستی. تو هم باید توی مراسم تشییع و تدفین باشی. 🔹می‌گفت: تکلیف من این است که بالای سر نیروهای گردان باشم. 🔹دست آخر گفته بود: به‌عنوان فرمانده دستور می‌دهم بروی و جنازة حسین جان را بگذاری توی قبر @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرمانده‌اش. 🔹بعد از شهادت برادرش، پدر می‌گفت
💠زندگی‌اش شده بود جبهه. گفتم: مادر! تو که این‌قدر می‌روی منطقه، من نگرانت می‌شوم. 🔹خندید و گفت: مگر خودت نمی‌گویی هرکس از جدّش یک ارثی می‌برد؟ خُب! شما هم که جدّت حضرت زهرا(س)ست، 🔹نمی‌خواهی ازش ارثی ببری؟ می‌خواهی تو دنیا راحت باشی و داغ پسرت را نبینی؟ @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💠سردار شهید حاج «مجید زینلی»، فرمانده گردان اباالفضل العباس(ع) لشکر 41 ثارالله تولد: 1339 شهادت:
جایی که همه‌مان زمین‌گیر می‌شدیم، حتی به روی خودش هم نمی‌آورد که از آسمان آتش می‌بارد؛ گویی نمی‌دید دوروبرش چه اتّفاقی می‌افتد. می‌خواند: اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای @Shahid_ebrahim_hadi3
💠سرِ یک مسألة جزئی بحثشان شده بود. هرقدر مجید آرام بود، طرف، سروصدا می‌کرد و بی‌ادبی. 🔹وقتی جدا شدند، گفتم: این همه بِهِت بدوبی‌راه گفت، چرا چیزی بهش نگفتی؟! 🔹گفت: حضرت امیر(ع) در برابر غصبِ حقشان سکوت کردند که چی؟ که ضربه به اسلام نخورد. 🔹 من هم برای این‌که بحثمان بالا نگیرد و باعث کدورت نشود، چیزی نگفتم @Shahid_ebrahim_hadi3
💠زندگی‌اش شده بود جبهه. گفتم: مادر! تو که این‌قدر می‌روی منطقه، من نگرانت می‌شوم. 🔹خندید و گفت: مگر خودت نمی‌گویی هرکس از جدّش یک ارثی می‌برد؟ خُب! شما هم که جدّت حضرت زهرا(س)ست، 🔹نمی‌خواهی ازش ارثی ببری؟ می‌خواهی تو دنیا راحت باشی و داغ پسرت را نبینی؟ @Shahid_ebrahim_hadi3
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرمانده‌اش. 🔹بعد از شهادت برادرش، پدر می‌گفت: هرچی باشد، تو برادرش هستی. تو هم باید توی مراسم تشییع و تدفین باشی. 🔹می‌گفت: تکلیف من این است که بالای سر نیروهای گردان باشم. 🔹دست آخر گفته بود: به‌عنوان فرمانده دستور می‌دهم بروی و جنازة حسین جان را بگذاری توی قبر @Shahid_ebrahim_hadi3
جایی که همه‌مان زمین‌گیر می‌شدیم، حتی به روی خودش هم نمی‌آورد که از آسمان آتش می‌بارد؛ گویی نمی‌دید دوروبرش چه اتّفاقی می‌افتد. می‌خواند: اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرد رگی تا نخواهد خدای @Shahid_ebrahim_hadi3
شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرمانده‌اش. 🔹بعد از شهادت برادرش، پدر می‌گفت
می‌گفتیم: کِی باشد که این جنگ تمام شود. می‌گفت: وقتی خبر شهادت من را برایتان آوردند. همان شد؛ قطعنامه که پذیرفته شد، خبر شهادتش را آوردند. @Shahid_ebrahim_hadi3