۩کانالادعیهومناجاتصوتی﷽۩حدیث کساء.mp3
زمان:
حجم:
5.42M
هجدهمین روز از چله حدیث کساء به نیابت از 🕊#شهید_مجید_زینلی🕊
🔹به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان ابا صالح المهدی عجل تعالی فرجه الشریف
#حدیث_کساء
قرآن دلان4_5893394294953217712.mp3
زمان:
حجم:
5.77M
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)فرمودند: 💚 یک قرآندل، پرچمدار اسلام است.
«حامل القرآن حامل رایة الاسلام.
کنز العمال، ج۱، ص۵۱۵،
ترجمه صفحه ١٨ / 18 قرآن کریم
🌹 هدیه به محضر حضرت بقیه الاعظم روحنا فداک 🌹
🕊به نیابت از شهید مدافع حرم #شهید_مجید_زینلی
https://eitaa.com/joinchat/3347251394Cd8846c59bb
🔹 https://rubika.ir/qurandelan
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠سردار شهید حاج «مجید زینلی»، فرمانده گردان اباالفضل العباس(ع) لشکر 41 ثارالله تولد: 1339 شهادت:
💠سرِ یک مسألة جزئی بحثشان شده بود. هرقدر مجید آرام بود، طرف، سروصدا میکرد و بیادبی.
🔹وقتی جدا شدند، گفتم: این همه بِهِت بدوبیراه گفت، چرا چیزی بهش نگفتی؟!
🔹گفت: حضرت امیر(ع) در برابر غصبِ حقشان سکوت کردند که چی؟ که ضربه به اسلام نخورد.
🔹 من هم برای اینکه بحثمان بالا نگیرد و باعث کدورت نشود، چیزی نگفتم
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرماندهاش.
🔹بعد از شهادت برادرش، پدر میگفت: هرچی باشد، تو برادرش هستی. تو هم باید توی مراسم تشییع و تدفین باشی.
🔹میگفت: تکلیف من این است که بالای سر نیروهای گردان باشم.
🔹دست آخر گفته بود: بهعنوان فرمانده دستور میدهم بروی و جنازة حسین جان را بگذاری توی قبر
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرماندهاش. 🔹بعد از شهادت برادرش، پدر میگفت
💠زندگیاش شده بود جبهه.
گفتم: مادر! تو که اینقدر میروی منطقه، من نگرانت میشوم.
🔹خندید و گفت: مگر خودت نمیگویی هرکس از جدّش یک ارثی میبرد؟ خُب! شما هم که جدّت حضرت زهرا(س)ست،
🔹نمیخواهی ازش ارثی ببری؟ میخواهی تو دنیا راحت باشی و داغ پسرت را نبینی؟
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠سردار شهید حاج «مجید زینلی»، فرمانده گردان اباالفضل العباس(ع) لشکر 41 ثارالله تولد: 1339 شهادت:
جایی که همهمان زمینگیر میشدیم، حتی به روی خودش هم نمیآورد که از آسمان آتش میبارد؛ گویی نمیدید دوروبرش چه اتّفاقی میافتد.
میخواند:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
💠سرِ یک مسألة جزئی بحثشان شده بود. هرقدر مجید آرام بود، طرف، سروصدا میکرد و بیادبی.
🔹وقتی جدا شدند، گفتم: این همه بِهِت بدوبیراه گفت، چرا چیزی بهش نگفتی؟!
🔹گفت: حضرت امیر(ع) در برابر غصبِ حقشان سکوت کردند که چی؟ که ضربه به اسلام نخورد.
🔹 من هم برای اینکه بحثمان بالا نگیرد و باعث کدورت نشود، چیزی نگفتم
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
💠زندگیاش شده بود جبهه.
گفتم: مادر! تو که اینقدر میروی منطقه، من نگرانت میشوم.
🔹خندید و گفت: مگر خودت نمیگویی هرکس از جدّش یک ارثی میبرد؟ خُب! شما هم که جدّت حضرت زهرا(س)ست،
🔹نمیخواهی ازش ارثی ببری؟ میخواهی تو دنیا راحت باشی و داغ پسرت را نبینی؟
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرماندهاش.
🔹بعد از شهادت برادرش، پدر میگفت: هرچی باشد، تو برادرش هستی. تو هم باید توی مراسم تشییع و تدفین باشی.
🔹میگفت: تکلیف من این است که بالای سر نیروهای گردان باشم.
🔹دست آخر گفته بود: بهعنوان فرمانده دستور میدهم بروی و جنازة حسین جان را بگذاری توی قبر
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
جایی که همهمان زمینگیر میشدیم، حتی به روی خودش هم نمیآورد که از آسمان آتش میبارد؛ گویی نمیدید دوروبرش چه اتّفاقی میافتد.
میخواند:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای
نبرد رگی تا نخواهد خدای
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3
شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ
💠پدر و پسر توی یک گردان بودند. پدر بسیجی بود، مجید هم فرماندهاش. 🔹بعد از شهادت برادرش، پدر میگفت
میگفتیم: کِی باشد که این جنگ تمام شود.
میگفت: وقتی خبر شهادت من را برایتان آوردند.
همان شد؛ قطعنامه که پذیرفته شد، خبر شهادتش را آوردند.
#شهید_مجید_زینلی
@Shahid_ebrahim_hadi3