نکاتی که در ارتباط با کتاب #یادت_باشد
(زندگی شهید حمید سیاهکالی مرادی) شهید مدافع حرم🥀
۱_وقتی کباب زدن اسفند دود کردن که بوی کباب دل کسی رو نبره و مدیون همسایه ها نشن
۲_از مغازه نزدیک به خونه خرید میکردن و میگفتن روزیِ این بنده خدا دست ما سپرده شده
۳_تو مهمونیِ خونهیِ همکار آقا حمید چادر فرزانه خانم **** میشه و چادر خانم خونه رو میپوشن وقتی فرزانه خانم چادر رو به آقا حمید میده که ببره سرکار و برگردونه به همکارشون آقا حمید با سرویس سپاه نمیرن و میگن چون قراره چادر رو هم برگردونم و این یه کارِ شخصیه از سرویس استفاده نمیکنم
۴_تو راهیان نور وسط گرمای ظهرِ جنوب همسرشون رو تو مسیر میبینن اما سوار نمیکنن و بعد که میان پیشش میگن اون ماشین سپاه بود و نخواستم از بیت المال استفاده شخصی کنم
۵_هر دو ۳ روز روزه میگیرن که گناهی تو عروسیشون نباشه
۶_آقا حمید دوست نداشتن خانمشون بدون چادر پشت پنجره منتظرشون بایسته
۷_تو دوران نامزدی رفتن جوراب بخرن آقا حمید میگفتن جوراب ضخیم بخرید
۸_ماه رمضونا کتاب میخوندن و خلاصهاش و برا هم میگفتن
۹_تمام مدت زندگی مشترک هر روز صبح صبحونه داشتن
۱۰_وقتی حضرت آقا صحبت میکردن آقا حمید از صحبتا یادداشت بر میداشتن
۱۱_تو هیات عمدا جلو دوستاشون میگفتن که یه دست غذا هم اگه هست بدین برای همسرم که محبت به همسر و به بقیه هم یاد بدن
۱۲_موتور و با دست تا سر کوچه میبردن و بعد روشن میکردن که صبح زود صداش همسایه ها رو اذیت نکنه
۱۳_کتابی که یکی دیگه از کتابخونه امانت گرفته بود رو مطالعه نکردن و میگفتن اشکال داره
۱۴_مقدمه کتاب و قبل از خریدن کتاب مطالعه نمیکرد که مبادا نویسنده راضی نباشه
۱۵_تو گلزار شهدا دست همسرشون رو نمیگرفتن که همسر شهدا با دیدنشون اذیت نشن
(بطور کلی در ملاعام زیاد احساسات و عواطفشون رو نشون نمیدادن تا دل مجردا نسوزه)
۱۶_ آقا حمید وقتی با پدر و مادرشون تلفنی هم حرف میزدن به احترامشون حالت نشستنشون رو درست میکردن
۱۷_آقا حمید همیشه تو کار خونه به همسرشون کمک میکردن حتی گاهی غذا با ایشون بود
۱۸_نماز شب آقا حمید به نماز صبحشون وصل بود
۱۹_هر روز زیارت عاشورا میخوندن
❤️ان شالله شهید زندگی کنیم تا شهادت قسمتمون بشه❤️
https://eitaa.com/Shahid_ebrahim_hadi3
📕برشی از کتاب #یادت_باشد:
🔆 کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟
🍁 به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم،
🍁 حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
🍁 بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!
🍁 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من!
📕کتاب سراسر عاشقانه #یادت_باشد رو حتما مطالعه بفرمایید.
♥️ ⃟ ⃟ 🥀شهید مدافع حرم
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شادی روح شهدا صلوات